به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، سجاد صفارهرندی، در وبلاگ خود یادداشتی درباره امیرحسین فردی نوشاه که متن آن در ادامه می آید:
در شرایطی که اهل فضل این همه از امیر حسین فردی یا همان امیرخانِ بچه های مسجد جواد الائمه و حوزه هنری و کیهان بچه ها میگویند، چون منی چه حرف به درد بخوری میتواند بزند؟! این چند خطی که اینجا مینویسم فقط برای این است که اسمم جایی آن اواخر سیاهۀ آنها که ذکری از «امیرخان بزرگ» کردند، ضمیمه شود. حکایت منقار کوچک پرنده و آتش نمرود ...
جملۀ معروفی از آقا نقل شده که: «هر جا هستید، جوری عمل کنید که انگار آنجا مرکز دنیاست و شما دارید سرنوشت تاریخ را رقم میزنید!» (نقل به مضمون) به نظرم میآید آقای فردی تجلی و تبلور کامل چنین چیزی بود. این پیشکسوت ادبیات و هنر انقلاب، هیچوقت احساس نکرد که جایی که هست و کاری که دارد میکند، برایش کوچک است و به نظرش نیامد که خیلی از نوچه ها و شاگردانش اسم و رسمی به مراتب بیشتر از او دست و پا کرده اند.
همانجایی که بود و همان کاری را دستش گرفته بود، محکم و متمرکز و با انگیزه نگه داشت. سرش با کسی شوخی نداشت و با کسی معامله نمیکرد. در عین حال، آن را مقدمه و زمینۀ گرفتن جایی یا ارتقای موقعیتی یا به قول امروزی ها «احساس تکلیفی» (!) قرار نداد.
این روحیهای بود که نه فقط در ادارۀ کیهان بچه ها که حتی در ادارۀ فوتبال مشهور عصر یکشنبه و سه شنبه ها داشت. در یک قرار ورزشی دوستانه و تفریحی طوری رفتار میکرد که گویی در حال آماده سازی و تمرین دادن یک تیم حرفه ای است! جماعت نویسنده و هنرمند و روزنامهنگار مشهور و شاخصی را که هر کدام برای خود کسی بودند (به جز امثال من)، قبل از بازی بیست دقیقه می دواند و بعد هم همین حدودها نرمش میداد. تازه نوبت کار با توپ و «اقا وسط» بود. خلاصه بعد از یک ساعت تا یک ساعت و نیم فرصت به این می رسید که فوتبال بازی کنیم. اگر هم زرنگ هایی مثل رضا امیرخانی هوس میکردند عمداً دیر بیایند و به اصطلاح نرمش را «بپیچانند»، امیرخان مچشان را میگرفت. حتی به شرایط بدنی و تغذیه اهالی فوتبال هم نظارت داشت و چند بار به خود من تذکر افزایش وزن داد که البته افاقه نکرد!
امروز همه از مهربانی و صداقت او گفته اند و دلبستگی اش به نظام و انقلاب و آقا و جایگاهش در ادبیات و هنر انقلاب. گفتم شاید یادآوری این نکته به خودم و دیگرانی مثل من از منش امیرحسین فردی نیز بی فایده نباشد.