به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، مردم بسیار آگاهند. البته تهاجم فرهنگی اتفاق افتاده و قطعا تاثیرات خاص خود را نیز بر جا گذاشته و کار را سختتر کرده است؛ ولی هیچ تضادی وجود ندارد. در مواقعی کار سختتر است و گاهی نیز نشدنی است؛ ولی تقابل وجود ندارد. متاسفانه الان مدیریت کلان فرهنگی کشور دچار نارسایی های جدی است و ساماندهی این امر باید با فکری مقتدرانه در دستور کار دولت بعدی قرار گیرد.
در شرایط کنونی که بیشترین نگاهها در کشور معطوف به ابعاد اقتصادی و سیاسی دولت آینده است، مقوله فرهنگ و مؤلفههای اجتماعی در حاشیه ماندهاند. به نظر میرسد فرهنگ باید بیش از پیش در میان شاخصههای مورد توجه ما برای دولت آتی قرار گیرد. در همین باره، گفتگویی را با امیر خوراکیان رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران انجام دادهایم.
اولویتهای رویکردی و عملیاتی دولت آینده در حوزه فرهنگ از نگاه شما که یک مدیر فرهنگی هستید چیست؟
به اعتقاد من یکی از مهمترین نکاتی که دولت بعدی باید به آن توجه کند، تحلیل واقعی وضعیت فرهنگی کشور است. این یک مسئله بسیار مهم است که درباره آن اتفاق نظری در کشور وجود ندارد. اختلاف نظرهای بسیاری را در این حوزه شاهدیم و زمانی که اختلاف نظر در قضاوت درباره فرهنگ عمومی و بهطور کلی مسائل فرهنگی وجود داشته باشد، طبعا در برنامهریزی نیز با اختلاف نظر مواجه خواهیم بود.
بهتر آن است که در حداقلها به اجماع برسیم؛ بالاخره اشکالاتی در حوزه فرهنگ عمومی، در حوزه آموزش عالی، در حوزه نظام تعلیم و تربیت در مدارس و آموزش و پرورش، در حوزه کودک و نوجوان، در حوزه دختران، در حوزه جوانان و نوجوانان وجود دارد و سرفصلهای ما در حوزه فرهنگ، از قبیل همین مسائل است. به همین دلیل رسیدن به اجماع واقعبینانه در این حوزه، واجبترین کار برای دولت بعدی است. پس از آن نیز باید با مراجع اصلی نظام در این حوزه هماهنگی وجود داشته باشد تا همه برای رفع این اشکالات حرکت کنیم و آن را در اولویت قرار دهیم.
نکته دوم در حوزه فرهنگ که دولت آینده باید به آن توجه داشته باشد، استفاده از نیروهایی است که باورهای عمیق خود نسبت به معارف دینی و اصول فرهنگی نظام و انقلاب را به اثبات رسانده باشند. به اعتقاد من افرادی که در طول هشت سال جنگ تحمیلی، از کشور دفاع کردند، بسیار خوب توانستند این باور عمیق را به اثبات برسانند؛ زیرا برای همین باورشان بود که به جبههها رفتند نه برای خاک، و این باور باید درک و تایید شود. این درک بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا اگر باور به ارزشها، اصول و مبانی دینی وجود نداشته باشد، کارها شکلی میشوند و در این صورت، کسانی میتوانند با زیرکی، این فرم را به دست گیرند و در محتوا، مطابق نظر و میل خود عمل کنند.
کما اینکه تاکنون کارهای شکلی بسیاری در این نظام انجام شده که بعدها کسانی آمدهاند و محتوای آن را پر کردهاند. برای مثال رسانه ملی که نظام متولی آن است، ولی در بسیاری موارد شاهد این بودهایم که عدهای از گوشه و کنار آمدهاند و محتوایی در آن ریختهاند که ما بعدها متوجه آن شدهایم، حتی مسئولان رسانه ملی نیز بعدها متوجه شدهاند و اینگونه مسائل، چه در سطح کلان و چه در برنامههای جزئی کم نبوده است. لذا این نکته حائز اهمیت است که نیروی انسانی یک دولت، باور دینی داشته باشد تا محتوا را از دست ندهیم.
سومین نکتهای که دولت آینده پس از ارزیابی واقعبینانه وضع موجود و پس از اطمینان از باور دینی نیروی انسانی - که انرژی و انگیزه کار و موتور حرکت است - باید در حوزه فرهنگ به آن بپردازد، تدوین یک برنامه اصلاحی در حوزههای مختلف است. شاخصهها در حوزههای مختلف متفاوتاند؛ برای مثال در حوزه آموزش و پرورش، یک یا دو شاخص در حوزه معلمان قابل توجه است و چند شاخص نیز در حوزه دانشآموزی که باید به تفکیک و بر اساس مقاطع سنی، دستهبندی شود.
من در حوزه فرهنگ به شاخص کلی معتقد نیستم؛ بلکه به شاخص ریز و متناسب با مخاطب اعتقاد دارم و به نظر من در حوزه آموزش عالی، در حوزه فرهنگ عمومی و همچنین در حوزه هنر، دولت باید به چند شاخص اولویت دهد و از نیروی انسانی توانمند خود در این حوزهها بهره برد.
نکته دیگر - که معتقدم اگر به آن توجه نشود، هر آنچه گفته شد بیفایده خواهد بود - مدیریت کلان فرهنگی کشور است؛ چیزی که ما امروز در آن با مشکل مواجهیم. باید یک مرکز رصد و مدیریت کلان فرهنگی در کشور وجود داشته باشد تا بتواند سهم دستگاههای مختلف را در این برنامه کلان فرهنگی مشخص و تحقق آن را پیگیری کند. زیرا اگر بهترین برنامهها بر اساس دقیقترین واقعیات و مهمترین شاخصها تدوین شود؛ ولی این برنامه به یک لشگر بههمریخته و شکستخورده سپرده شود، آش شلهقلمکاری درست میشود که هر چیزی از آن حاصل میشود؛ بجز اصلاح فرهنگ.
متاسفانه الان مدیریت کلان فرهنگی کشور دچار نارسایی های جدی است و ساماندهی این امر باید با فکری مقتدرانه در دستور کار دولت بعدی قرار گیرد و دستگاه ها موظف باشند در ذیل یک دستورالعمل جامع، دقیق و کلی عمل کنند.
آیا یک دولت چهار ساله فرصت ایجاد یک تحول فرهنگی در کشور را دارد؟
بله، فرصت دارد زیرساختها را بسازد و در برخی موارد نیز امکان مشاهده نتایج وجود دارد؛ زیرا در فرهنگ جهتگیریها مهم است. فرهنگ مولد است، به همین دلیل اگر در مسیر خاصی هدایت شود، به مرور زمان بازتولید میشود.
شهرداری تهران ـ بنا به گفته شهردار تهران ـ تبدیل به نهاد فرهنگی اجتماعی شده است نه نهادی صرفا خدماتی؛ در نتیجه میتواند بر فرهنگ عمومی مردم اثرگذار باشد. این بدان معنا است که میتوان شاخص فرهنگ عمومی را از طریق شهرداری تهران مشاهده کرد. از سال 89 که تصدی سازمان فرهنگی هنری شهرداری را بر عهده دارید، یعنی در طول سه سال تصدی شما که نزدیک به طول عمر یک دولت است، تحولات شهرداری در حوزه فرهنگ - با توجه به وسعت مخاطبانی که با آنها در ارتباط است- چه ساختارها و مولفههایی داشته و چه دستاوردهایی در این حوزه ایجاد شده است؟
من چند شاخصه را که در ذهن دارم، میگویم؛ ولی این مطالب جامعیت ندارد و همه آنچه باید، نیست. سوال شما سوالی دقیق، کلان و جامع است و برای پاسخ به آن، شاید نیاز به چند جلسه مباحثه باشد تا به جمعبندی، شاخصبندی و محوربندی برسیم. لذا در حدی که از یک مصاحبه انتظار میرود، معتقدم چند اتفاق خوب در حوزه فرهنگی شهرداری رخ داده است؛ نخست این که شهرداری جهتگیری خود را به گونهای تنظیم کرده که برای مخاطب ارزش قائل شده و انسان را محوریت فعالیتهایش قرار داده است و به نظر من این مهمترین مسئله است. شهرداری اندیشیده است که اگر بخواهد شهر را اداره کند، نمیتواند به فکر، نگرش و هنجارها و ناهنجارهای شهروندان بیتوجه باشد. به نظر من شکل گرفتن چنین نگاهی، یک پیروزی بزرگ است.
همچنین شهرداری تهران پیش از ارائه خدمات، مصرفکنندگان این خدمات را در نظر میگیرد؛ زیرا نمیتوان خدمات را بدون در نظر گرفتن نگاه، فرهنگ و نگرش این مصرفکنندگان ارائه کرد. این شاخص، ملاک شهرداری در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و حتی عمرانی است که خود بیانگر یک نگاه فرهنگی است و به نظر من امری است که در دورههای پیشین تا این حد مورد توجه نبوده است؛ ولی در این دوره مدیریت شهری آنچنان رشد کرده که به مشارکت شهروندان در اداره شهر منتج شده و این مشارکت در شورایاریها و سرای محلات تا حد بالایی محقق شده است. به نظر من این نخستین عرصهای است که امتیاز بالایی را نصیب شهرداری تهران میکند.
با همین دیدگاه، میتوان گفت کسی که کشور را اداره میکند، در درجه اول باید بداند که میخواهد کشور را برای عموم مردم اداره کند، نه برای طیف سیاسی خود یا منفعت شخصی یا هر چیز دیگر. ما هم نمیتوانیم در شهرداری دیدگاههای سیاسی را جدا کنیم اما خدمترسانی برای مردم را وجهه همت قرار دادیم، در دولت نیز باید به همین صورت، خدمات رسانی برای عموم مردم باشد. این یکی از اشکالات موجود است و در آینده به رفع آن نیاز داریم. باید بدانیم کدام عملکرد به نفع عموم مردم است. میتوان رفتارهای دولتها را از این جهت بررسی کرد. در دورههای پیشین، هر زمان که دولت میبایست نفع مردم را در نظر گیرد، بسیار راحت از آن میگذشت؛ زیرا تشخیص منافع مردم، در بسیاری از موارد کار سختی است. در مواردی نیز تشخیص این منافع بسیار آسان است؛ ولی آنقدر منافع سیاسی و شخصی بر عملکرد دولتها سایه میاندازد که اصلا کسی به این مسائل فکر نمیکند، فقط میخواهد پیروز میدان باشد و کاری به باقی مسائل ندارد. لذا حتی میبینیم دنیای استکبار و رسانههای بیگانه دشمن از این مسئله سوءاستفاده میکنند؛ ولی باز هم این افراد بیدار نمیشوند. درحالیکه اگر دولتی نفع عموم کشور را در نظر دارد، باید بداند دشمنان چه میگویند. ولی وقتی کسی بر لجاجت خود مصر است، به این دلیل است که مردم را ملاک قرار نمیدهد.
دوم این که توسعه فضاهای فرهنگی به هیچ وجه در هیچ دورهای از مدیریت شهری، با این دوره قابل مقایسه نیست. شاخصها تعجبآور است، برای مثال حدود 250 کتابخانه در این دوره تاسیس شده و موزههای متعددی در این دوره راهاندازی شده است. جای چنین مواردی در 34 سالی که از انقلاب اسلامی گذشته، بسیار خالی بوده است. همچنین فضاهای عمومی که میتوان آنها را فرهنگی اجتماعی تلقی کرد؛ چراکه اگر یک بوستان مهیا شود و مردم بتوانند به سلامت از آن استفاده کنند، در واقع یک فضای فرهنگی اجتماعی ایجاد شده که به کم شدن ناهنجاریهای اجتماعی و بالتبع به سلامت جامعه کمک میکند. از نظر توسعه فضاهای فرهنگی، فضاهای ورزشی و فضاهای اجتماعی، مدیریت شهری امروز با دوران گذشته قابل مقایسه نیست. این شاخصه دوم، با یک مدیریت جهادی پیش رفته و دقیقا همان چیزی است که در حوزه فرهنگ به آن نیاز است یعنی به عبارت بهتر در عرصه فرهنگ نیز نیازمند مدیریت جهادی هستیم.
شاخص سوم مدیریت شهری کنونی، نزدیکتر شدن روح و محتوای فعالیتهای فرهنگی شهرداری به مبانی و معارف دینی است. اتفاقات فرهنگی دوره پیشین مدیریت شهری و محتوا و روح این اتفاقات قابل بررسی است. اگر بخواهم بهعنوان یک طلبه و از جایگاه طلبگی و تحصیلی که در حوزه داشتهام قضاوت کنم، تاکید میکنم که جهتگیری کلی مسائل فرهنگی شهرداری به سمت معارف دینی است و به رشد فرهنگی دینی کشور و فضای عمومی کشور کمک کرده است.
به نظر من چه در فضای تبلیغات شهری و چه در فعالیتهای محتوایی، حداقل این سه ملاک عمده کاملا قابل ارزیابیاند. فعالیت مدیریت شهری، بهشدت مشارکت شهروندان را به همراه داشته و از حضور مردم بسیار استفاده شده است. انصافا فضای بسیار خوبی حاکم است و مردم احساس خوبی دارند؛ زیرا در عین حال که در کار فرهنگی مشارکت میکنند، شاهدند که کارهای خدماتی نیز به خوبی ارائه میشود و این اثر کار فرهنگی ما را دو چندان میکند. اگر کار خدماتی و توسعه فضا درست نباشد، هر چه برای مردم حرف فرهنگی بزنیم، فایده ندارد. در نتیجه حتی خدمات عمرانی شهر تهران نیز به نوعی نه غیر مستقیم، بلکه مستقیم در ایفای نقش خدمات فرهنگی ما موثر است.
آیا وارد کردن مسئله دین برای نشان دادن کارآمدی دین در حوزه اداره جامعه و فرهنگی کردن اداره جامعه با ابزار دینی، منجر به یک تقابل اجتماعی نمیشود؟ آیا مردم وارد شدن دین به حوزه اداره جامعه را به راحتی پذیرفتهاند؟
من شهادت میدهم که چنین تقابلی ایجاد نشده است. البته باید در حوزه مسائل دینی با دقت عمل کرد، ولی اگر بیان این مسائل متناسب با شرایط و فضا باشد، مردم از آن استقبال میکنند. من نیز زمانی که میخواستم در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ویژه برنامه ماه رمضان با عنوان «بر آستان جانان» را برگزار کنم، برخی این نگرانی را داشتند؛ ولی شاهد بودیم خانوادههایی که حتی از نظر ما ظاهر متفاوتی با این مباحث داشتند، قرآنشان را زیر بغل گرفتند و به پارکها آمدند. من واقعا مردم را باور دارم و هر چقدر به آنها نزدیکتر میشوم، حتی در بخشهایی که به ظاهر احساس میکنیم مشکلات فرهنگی بیشتر است، میبینم که در این بحث، باید به مدیریت فرهنگی خودمان نمره منفی دهم.
مردم بسیار آگاهند. البته تهاجم فرهنگی اتفاق افتاده و قطعا تاثیرات خاص خود را نیز بر جا گذاشته و کار را سختتر کرده است؛ ولی هیچ تضادی وجود ندارد. برای تأیید این که مردم از فرهنگ دینی فاصله گرفتهاند، نیازمند کار و بررسی بیشتری هستیم. در مواقعی کار سختتر است و گاهی نیز نشدنی است؛ ولی تقابل وجود ندارد. در موارد بسیاری شاهد این بودهایم که حتی خانوادههایی که از ظاهرشان به نظر میرسد تعلقات دینی چندانی ندارند، مراجعه میکنند و علاقهمندند برخی از شاخصهای دینی در فرزندانشان تقویت شود؛ زیرا معتقدند در این صورت فرزندشان سالمتر خواهد بود و میتواند به سلامت از یک مقطع سنی خاص عبور کند.
درست است که در بسیاری زمینهها کار بیشتر و پیچیدهتر و دقیقتر شده است؛ ولی این که کار با نیاز و خواست مردم تقابل دارد، درست نیست. من شفاف هستم و شعاری حرف نمیزنم. من اقبالهایی از مردم در نقاطی از شهر دیدهام که تعجب میکنم.
منظورتان این است که با وجود اینکه به سیستمهای آموزشی غربی و غیراسلامی خو گرفتهاند، دربرابر سیستم دینی خود، مقاومت و دافعه ندارند؟
البته من از برآیندها میگویم و نمیخواهم مصداقی حرف بزنم. اگر بخواهیم مصداقی حرف بزنیم، بله ممکن است افراد بیسلیقهای، یک مبحث دینی را در جایی نامناسب و به شکلی نامناسب مطرح کنند. مسلما این دافعه ایجاد میکند؛ ولی منظور من برآیند جامعه است.
در خصوص حجاب ببینید، من میگویم آیا تا به حال یک جزوه یا بروشور درباره حجاب، دست این دختر که به فضای معنوی علاقهمند است، دادهایم؟ کجا کار را انجام دادهایم و نتیجه نگرفتهایم؟ آیا توانستهایم حرفمان را درباره حجاب به این فرد انتقال دهیم؟ نتوانستهایم زیرا نخواستهایم.
آیا دبیرستان دخترانه نظام جمهوری اسلامی در مورد حجاب تحلیل درستی دارد؟ چند برنامه در صدا و سیما درباره حجاب دیدهایم؟ شما که حزبالهی هستید چند کتاب درباره حجاب را به اطرافیان خودتان معرفی کردهاید؟ کمکاری خود را پای تقابل مردم نگذاریم. مردم ما واقعا بیش از آنچه فکر میکنیم همراهاند. به همین دلیل گاهی اوقات پشتم میلرزد وقتی احساس میکنم همه این کمکاریها از سوء تدبیر ماست.