از حکیم فرزانه یونان باستان، سقراط نقل است که «تفاوت بین انسان باسواد و بیسواد چون تفاوت بین انسان زنده و مرده است.»
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - سامان اسکندری؛ در باب رواج مدرک گرایی، روند و محرک های اولیه پیدایش آن در وضعیت کنونی ایران و تاثیرات مخرب و آفات آن زیاد نوشته اند و خوانده-اید. این نوشته ها معمولا با دید جامع و بسیط به بررسی و آسیب شناسی این پدیده در تمام سطوح می پردازند، می شود آنها را یادداشتی برای همه یا چیزی مشابه آن نامید. اینجا اما فضا کمی متفاوت است، ویژگی خاص این یادداشت که آن را از نمونه های دیگر در این موضوع متمایز می کند مخاطبان آن است. مخاطب مورد نظر این نوشته را تنها دانشجویان و به طور خاص «تازه دانشجو شده ها» تشکیل می دهند. بیشتر درد دل و گپ و گفتی دوستانه و چند راهنمایی پدربزرگ وارانه از جانب یکی از دوستان دانشجوی نادیده تان است تا یادداشتی عمومی و همه جانبه و مطلوبِ همه گان. خاص است از آن جهت که روی سخنش بیشتر با دانشجویان است، هدف بیشتر آگاهی بخشی و توجیه گری و کمی راه و چاه نشان دادن است به شمایی که قدم در راهی می گذارید که بسیاری پیش از شما آن را تا انتها پیموده اند، دانشجو شدن، تحصیل و فارغ-التحصیل شدن در نهایت. راهی که ختم می شود به همان پاداش پر زرق و برق، یعنی مدرک، که حتما مشخص است بحث مورد نظر ماست. بحثمان پیرامون علم و دانش و درس و دانشگاه است و تخصص و تجربه و استعداد و بازارکار، و ارتباط بین این دو دسته که همان مدرک است. از ذکر این کلیدواژه ها قصد دارم بگویم که سخن از چیزهایی است که باید بدانید، چه بهتر که از همین ابتدای ورودتان به دانشگاه بدانید و چه فرصتی بهتر از این!؟ پس ادامه را حتما دنبال کنید.
سواد و مدرک
از حکیم فرزانه ی یونان باستان سقراط نقل است که: «تفاوت بین انسان باسواد و بی سواد چون تفاوت بین انسان زنده و مرده است.» سقراط خوب گفته، مترجم هم خوب برگردانده، اما شاید ما کمی بد می خوانیمش، شاید امروز که این سخن را می شنویم، سخنی دیگر، سخنی کاملا دگرگون شده را می شنویم. در عصر سقراط خبری از مدرسه و کنکور و دانشگاه و امتحان و مدرک نبود و سقراط هم وقتی می گفت سواد خیلی خوب می فهمید منظورش چیست، منظورش چیز دیگری بود از سوادی که اکنون در ذهن من و شماست. خیلی از ما شاید این گفته را اینطورمی خوانیم: «تفاوت بین انسان دانشگاه رفته و دانشگاه نرفته چون تفاوت بین انسان مرده و زنده است.» و یا «تفاوت بین دیپلمه و لیسانسه...» عجب! آن سقراطی که من می شناسم اگر امروز بود حتما می گفت: «خسته نباشید! سواد کجا، لیسانس کجا!!؟»
مختصر تاریخچه ای از مدرک
از ذکر گفتار اخیر مشخص شد که ظاهرا زمانه ی ما برخی از این مفاهیم را کمی دست کاری کرده، مثلا همین مدرک را. برای اینکه روشن شویم که ریشه و مفهوم و کاربرد مدرک چه بوده و چه طور دگرگون شده و تغییر شکل داده، باید برگردیم به گذشته ی آن، این مدرک اولین بار از کجا پیدایش شد و نبز مهم تر، برای چه پیدایش شد؟
خیلی قبل تر از اینکه سر و کله ی مدرک پیدا شود، سواد وجود داشت، آموزش و دانشگاه و دانشجو و استاد و علم و حکمت و دانش وجود داشت، افراد برای هر هدفی که ما میدانیم یا نمیدانیم می رفتند دانشگاه، مهم نیست که چه هدفی داشتند، مهم این است که روی این کرهی خاکی مان روزگاری بوده که در آن مردم می رفتند دانشگاه بدون اینکه اصلا پای مدرکی در میان باشد.
و اما بعد یک نقطه ای وسط تاریخ و بله آن طور که میشود حدس زد، مثل همیشه یک جایی در ممالک مترقی غرب، این مدرک دانشگاهی به صورت مدرن و امروزی اش ایجاد شد. نکته ای در این میان هست که باید برای شما نمایانش کنم، هر تدبیر نویی که بشر می اندیشد برای رفع خواسته و نیازی است، چه بود نیاز مولد مدرک؟
توسعه! جمعیت زیاد شد، تنوع علوم و رشته ها افزایش یافت، دانشگاه ها و دانشجوها هر گوشه پراکنده شدند و مشاغل و ادارات و صنایع هم به شکلی در تمام تاریخ بی سابقه گسترده شدند. دیگر تقریبا ناممکن شد که برای هر بار سنجش تخصص و سواد افراد از آن ها آزمونی گرفت و یا مصاحبه ای ترتیب داد. ارزیابی هر روزه ی استعداد و علم و مهارت افراد در هر گوشه ی جامعه و تکرار مداوم این ارزیابی ها خسته کننده، زمان بر، پرهزینه و با کمی تعقل غیرالزامی می نمود. مثلا دندان پزشکی را تصور کنید که می خواسته یک دستیار مناسب استخدام کند، شاید در آن روزگار که مدرک دانشگاهی هنوز ابداع نشده بود برای این کار 100 نفر اعلام آمادگی می کردند، اگر من هم در آن شرایط بودم و بی کار هم بودم شاید متقاضی می شدم، تیری ست در تاریکی! حال باید از هرکدام سوال های تخصصی می پرسید، دست هرکدام ابزار و آلات دندان پزشکی می داد و شاید هم یک بیمار داوطلب برای آزمایش مهارت دستیارها!
انتخاب فردی شایسته از بین آن همه متقاضی تقریبا ناممکن بود... همان دندان پزشک اگر در اجتماع امروز محتاج یک دستیار بود چه طور؟ من که بی شک به خود می گفتم: "خب من که مدرک دندان پزشکی ندارم، بروم که چه؟ از دم در هم راهم نمی دهند!" اکثر آن 99 نفر دیگر هم همین طور.(استخدام شدن در هر اداره ی دولتی و خصوصی و یا هر کارخانه و آزمایشگاه و مدرسه و دانشگاه و هرنوع استخدام یا عام تر، هر چیز دیگری که نیاز به سنجش افراد دارد را می توانید به جای مثال دندان پزشک قرار دهید)، این جاست که می رسیم به مدرک. مدرک است که جدا کردن یک نفر شایسته و متخصص واقعی و اثبات شده از بین تمام جامعه را آسان می کند، او را به همه معرفی می کند. مدرک آن کار ناممکن را به کاری سهل تبدیل کرد. مدرک برای این ابداع شد. بله! برای تحقق آرمان "مدرک برای مدرک" نبود که مدرک ابداع شد! مدرک دانشگاهی ابداع شد که کارها در دنیای شلوغ و درهم مدرن راحت-تر انجام شوند. ابداع شد که از پیشامدن برخی شرایط پیچیده و سردرگم در فضای اجتماع جلوگیری شود، همین! وگرنه هنوز هم کما فی السابق سواد بود که مهم بود، هنوز هم اول و آخر تنها چیزی که اهمیت داشت این بود که بتوانی دستیار دندان پزشکِ خوبی باشی، دستیاریِ دندان پزشکی بلد باشی. همچنان علم و مهارت بود که مهم بود و مدرک تنها وسیله و ابزاری سطح پایین و کم اهمیت بود برای کمی روان تر کردن امور.
تولد مدرک گرایی
داستانی تکراری، همانند بسیاری از صنایع بشری دیگر، روزی رسید که مدرک هم کاربرد و کارآیی اولیه اش را در بیشتر جوامع از دست داد و یا در بهترین حالت کمی کم کارآتر شد. مدرک دانشگاهی را مثل قیچی، یک ابزار ساخته ی دست انسان ببینید برای راحت تر شدن کارها، پدیده ی مدرک گرایی را می شود به کند شدن تیغه های این قیچی تشبیه کرد. مدرک گرایی یعنی فراموش کردن کارکرد اصلی مدرک که در مثال مذکور شرحش دادیم، مدرک گرایی یعنی محوریت مسلم مدرک در هر بعد و وجهی، یعنی من به دانشگاه می روم فقط و فقط برای به دست آوردن مدرک، فلان اداره ی دولتی کارمند استخدام می کند و حقوق و پاداش و مزایا می دهد فقط و فقط بر اساس مدرک، فلان شخص بین دوستان و آشنایان جلوه دارد و همه با شخصیت و محترم و مهم می دانندش فقط و فقط برای مدرکش... و سر این نخ را بگیرید و دنبال کنید، خودتان همه اش را می فهمید. معضل مدرک گرایی همان معضل آشنای تبدیل شدن مسیر به هدف است و یا به نوعی دیگر معضل تبدیل شدن ظاهر به معنا.
مدرک گرایی در نهایت یعنی مدرک را همه چیز انگاشتن و بیش از همه توجه کردن به آن و به تبع، فراموش کردن سواد و تخصص و و استعداد و کارآیی و... "شایستگی"، و مشخص است که فراموش شدن شایستگی معضل است، این مدرک گرایی که حتما در جامعه ی امروز خودمان احساسش می کنید یک معضل است، قیچی را ساختیم که ببرد، قیچیِ کُند به چه درد می خورد؟ به خاطر همین می گوییم معضلِ مدرک گرایی.
پدیده ی مدرک گرایی نه فقط در ایران امروز که در بسیاری دیگر از جوامع توسعه یافته ی دنیا روزی اتفاق افتاده و در بسیاری از کشورهای در حال توسعه نیز بدون شک در آینده اتفاق خواهد افتاد، کند شدن تیغه های این قیچی حادثه ی بدیع و عجیب و غریب و خارق العاده ای نیست. این معضل مدرک گرایی قبل از ما گریبان خیلی ها را گرفته، یک نوع نشانه ی گذار جامعه به حالتی پیچیده تر و پیشرفته تر است، نشان یک حالت میانی و ناایستا در جامعه است. این مدرک گرایی امروز ما همان شتری است که دم در همه ی خانه ها(جوامع) می خوابد!
به تاریخچه ی مدرک گرایی و علل به وجود آمدنش و و راه حل از میان برداشتنش کاری نداریم، که ما فعلا فقط دانشجوییم و این سخن هم برای رسیدن به گوش دانشجوهاست و نه مسئولین مملکتی! پس در ادامه از زاویه ی دید دانشجویی می رویم سراغش، حرفی می زنیم که به کار خودمان بیاید.
مدرک و دانشجو
شاید من وتو آن ایده آل اولیه را فراموش کرده باشیم، ولی اگر همه هم فراموشش کنند باز آن سر جایش هست، این دانشگاه ها را ساختند و کنکور برگزار کردند و ما را دانشجو خواندند و تمام این ماجراها پیش آمد فقط برای اینکه من و تو با سواد شویم، متخصص شویم، مفید شویم و در جامعه به کاری بیاییم، و مدرک هم وسط این ماجراها تنها ابزاری بود، نقش کوچکی داشت که رفته رفته به گزاف پررنگ شد و امروز آنقدر بزرگ شده که همان ایده آل اولیه هم پشتش پنهان مانده. این پرده ی مدرک گرایی را اگر کنار بزنی آن هدف والای فراموش شده ی پشتش ظاهر می شود. تو حتی اگر خودت هم ندانی، کنکور دادی و به دانشگاه آمدی که باسواد شوی، علمی بیاموزی، صاحب تخصصی شوی، حتی اگر در خودآگاهت هم فقط تصویر مدرک باشد، باز در ناخودآگاهت حتما برای فهمیده و فرهیخته شدن و برای کسی شدن و آدم حسابی شدن و استخدام و پول درآوردن است که دانشجو شدی، وگرنه که آن تکه کاغذ به خودی خود چه ارزشی دارد؟ اگر خودمان هم فراموش کرده باشیم، به خاطر کارآیی و فواید مدرک است که ما همه به دنبال آنیم و نه صرفا برای خودِ مدرک که امروزه برای برخی از تمام آن کارآیی-هایش مهم تر شده.
مدرک، سلاحِ ارزیابی شونده ها
اکنون می رسیم به نقطه ی اوج این روشن گری! این جا شاید حرف اصلی زده می شود. از ظریف ترین نکاتی که پیرامون بحث مدرک گرایی مطرح است و دانستنش ضروری می نماید، حضور دو جبهه، دو دسته افراد در این بین است. دسته ی اول، دسته ای که به دنبال مدرک است، دسته ای که مدرک دارد، دانشجوست یا روزی دانشجو بوده. افراد این گروه را کسانی تشکیل می دهند که به دنبال این ند که به وسیله ی مدرکشان، توانایی ها و قابلیت هایشان را اثبات کنند، حال به هر کسی در جامعه مثل مسئول استخدام اداره ، کارفرما، دوستان یا هرکس دیگر. ما دانشجوها به کلی در این جبهه قرار داریم، جبهه ی کسانی که از طریق مدرکشان مورد آزمایش و سنجش قرار می گیرند. اما دسته ی دوم، دقیقا مقابل این گروهند، کسانی اند که آزمایش می کنند و سنجش می کنند، کسانی هستند که به دنبال این ند که به وسیله ی ابزاری که همان مدرک است توانایی ها و قابلیت های طرف مقابلشان را محک بزنند، به دنبال این ند که فرد مورد نظرشان را، فرد شایسته و با لیاقت را جدا کنند. این گروه را همان مسئول استخدام و کارفرما و آشنایان و ... تشکیل می دهند. اهمیت و کارکرد مدرک را باید بین این دو گروه یافت. مدرک گرایی را باید بین اعضای این دو گروه در اجتماع و ارتباطشان جست وجو کرد. به کار بردن واژه ی مدرک گرایی برای هر کدام از این دو گروه معنایی جداگانه دارد. انگار که نوعی دوگانه گی در معنای این واژه برقرار است. مدرک گرایی در گروه اول یعنی اینکه فرد تنها به دنبال کسب مدرک است و آن هدف اصلی را فراموش می کند، فقط به مدرک ارزش می دهد، دانشجویی که علم اندوزی و کسب مهارت را فراموش کرده و در طی مراحل تحصیل تنها به کسب مدرک فکر می کند. اما مدرک گرایی در مورد آن گروه دوم کاملا معنای متفاوتی دارد، به کار بردن واژه ی مدرک گرایی برای این دسته یعنی این که فرد سنجش گر، طرف مقابلش را تنها با بررسی مدرکش ارزیابی می کند، تنها به مدرک دانشگاهی کسی که وی را مورد سنجش قرار می دهد توجه می کند، در افراطی ترین حالت، مسئول استخدامی که برای انتخاب کسی برای قرار گرفتن در پست حساسی در شرکت فقط به مدرک متقاضیان توجه می کند و نه هیچ معیار دیگری.
پس از فهم مطلب قبل، نکته ی مهم دیگری را نیز باید بفهمیم، آن هم این که این گروه دوم است که در این رابطه تعیین کننده است. گروه دوم هر مدرکی را ارزش گذاری می کند، تمام مدارک دانشگاهی فقط چون مقبول و مطلوب دسته ی دوم هستند باارزش اند و پراهمیت اند و دسته ی اول را به دنبال خود می کشند. یعنی موج مدرک گرایی را سنجش گرها به راه می اندازد، مدرک گرایی در میان افراد گروه اول نوعی واکنش است به مدرک گراییِ گروه دوم. هر دانشجویی تنها به این خاطر به دنبال مدرک می رود که جایی در این جامعه مسئول استخدامی به دنبال فردی مدرک دار است، وگرنه اگر کسی به مدرک اهمیت نمی داد و من می دانستم هنگام ارزیابی کسی به مدرکم نگاهی هم نمی اندازد که اصلا از اول به دنبال لیسانس و فوق لیسانس نمی رفتم.
خلاصه این که برای من و شمای دانشجو تا زمانی که گروه سنجش گر مدرک گرا باشد، مدرک گرایی عاقلانه و مفید است و هرچه قدر که آن گروه به مدرک ارزش بدهد، همان مقدار برای ما و منافعمان به جا است که به دنبال مدرک باشیم. اما اگر گروه دوم کم کم از مدرک گرایی فاصله بگیرد چه طور؟
آینده ی مدرک گرایی
باید نویدتان بدهم که این وضعیت مدرک گرایی جاودانه نیست، کمی زودتر یا دیرتر این حالت خاص جامعه از میان می رود، مگر از همین الان اثراتش آشکار نیست؟ فلان دوستِ با مدرکِ دکترای من که بی کار است و فلان آشنایِ دیپلمه ی تو که برای خودش کسی است! این ها همه نشانه های واضحی است بر اینکه آن گروه دوم جامعه در حال فهمیدن اشتباهات گذشته اش است، در حال درست تر و کامل تر فهمیدن مدرک و دلیل و کاربردش است، آن بتی که از مدرک در ذهنش بود، آن چیز فوق العاده که در تصورش بود برای این دسته به مرور در حال کم ارزش تر شدن و واقعی تر شدن است، آن ارزیابی کننده ها، آن هایی که با فکر و عملشان مدرک را فاسد کرده بودند و از جایگاهش خارج کرده بودند، با همان اشتیاق دوباره مدرک را به جایگاه واقعی اش می فرستند و کارکرد ابتدایی اش را بر می گردانند. طبیعی هم هست، ذات انسان این است که مشکلاتش را می فهمد و حل می کند، قیچی کُند که به کاری نمی آید! طبیعی هم هست که روزی برسد که همانی که آن قیچی را ساخت، دوباره تیزش کند، مدرک شان و منزلت آسمانی و بزرگ نمایی شده اش را از دست بدهد. اجتماع به دنبالش منافعش هست و اتفاقا این هم از منافعش هست که ناشایستگان مدرک به دست را باور نکند، همانطور که در تمام آن جوامع توسعه یافته ی گرفتارِ مدرک گراییِ پیش از ما اتفاق افتاد، برای ما هم می رسد آن روز، ما اکنون نه در ابتدای راه مدرک گرایی که در میانه ی آن هستیم، روزی و نه آن چنان دور که ما دانشجوهای امروز آن را نبینیم در این مملکت می رسد که همانطور که به بسیاری قبل از ما گفتند، به ما نیز خواهند گفت: "خب؟ مدرکت خوب است! راضیم! اما تخصصت چیست؟ چه کاری از دستت می آید؟" روزی که دیگر میان دوستان و آشنایانت همه مدرک دارند، مدرک های پر زرق و برق و درست و حسابی هم دارند! آن روز که نشانه هایش از اکنون نیز پیداست و اگر کمی زیرک باشی حتما می بینی شان، دیگر مدرک غربال-کننده و متمایزکننده نیست، معرفی کننده نیست، روزی که همه مدرک های آن چنانی دارند دیگر مدرک ملاک سواد نتواند بود.
اگر کمی هوشیار باشیم
همان درسِ تاریخیِ سرنوشتِ جوامعِ پیشرفته ی سابقا مدرک گرا و جدیدا شایسته سالار و همان تحول و به خود آمدن عمیقِ گروه سنجش گر و آن همه مدرک دارانِ بی کار و به سختی زندگی گذران و آن فوق لیسانسه شدن همه گان و بسیاری نشانه ها و علامات دیگر کافی ست برای ما دانشجوها که اگر کمی هوشیار باشیم، این تب مدرک گرایی را به هیچ بگیریم و فکر و حواسمان را از این جماعت جو زده ی مدرک گرا و نه-چندان آینده نگر و عاقبت بین جدا کنیم، از همین ایام دانشجویی به قول معروف بچسبیم به آن چیز دیگر که واقعا برایش دانشجو شدیم.
دوست خوبم، مدرک ابزاری است که گویا در حال ناکارآمد شدن است، هنوز هم ابزار خوبی است و هنوز هم کار می کند ولی نه مثل سابق. قراردادی ست اجتماعی که هرچه پیش می رویم کمتر کسی جدی می گیردش، پس همان بهتر که توجه ما را نیز کمتر جلب کند، همان بهتر که بعد از سواد منظره ی دومی باشد که به چشممان می آید، سواد است که مادر آگاهی ست، این هم یکی از همان درس های تاریخ است، سواد است که آینده ی من و تو و جامعه مان را خوشایندتر می کند، سواد است که به قول ارسطو مرده را زنده می کند، به دنبال هرچه که باشیم با سواد بهتر به آن می رسیم، نکته ی مهمی این جا حاضر است، شاید مدرک را گرفتیم و هنوز بی سواد بودیم، ناکارآزموده و بی تخصص بودیم و کسی هم نه خودمان و نه مدرکمان را جدی گرفت و برایش اهمیتی قائل شد، اما به وضوح عکسش صادق نیست، اگر در دانشگاه باسواد شدیم و متخصص شدیم، آن وقت مدرک را هم با کمال میل تقدیممان می کنند!
خيلي مطلب خوبي بود. مدرک گرايي يکي از مشکلات فعلي جامعه دانشجويي است که براي مقابله با آن مي بايست در مرحله اول، توسط افرادي مثل شما اطلاع رساني همگاني شود و در مرحله دوم همگان سعي در اصلاح اين امر بين اطرافيان خود باشند. البته اين سخنان هميشه در مقام حرف زيباست و چشم نواز اما در مقام عمل کم اهميت در ذهن عموم که اين مشکل تنها با خواستن خود افراد براي تجديد نظر در اولوييت هاي آنهاست وگرنه ...
امرزه دانشگاه ها به شدت مدرک بده هستند ونه علم بده.
بنده خودم در دانشگاه آزاد نشابور تحصيل کرده ام وبا چشم خودم سيستم پول بده مرک بگير را مشاهده کردم.
مثلا در رشته کامپيوتر درس کامپايلر جزئ دروس مهم اين رشته است به طوري چندين پيشنياز اساسي يا بهتر بگويم چکيده 4 سال درس خواندن ما است
اما با توجه به نداشتن استاد در ترم قبل ايد درس را با استد آز کايوتر اراوه داده اند که او حتي کلاس ها راهم برگزار نکرد و به صورت غيابي و کپي جزوه و سر فصل سر ته آن را هم آورد ولي پول درس به صورت تمام و کمال از دانشجو گرفته شد
اين نمونه مدرک گرايي دانشجو و پول گرايي دانشگاه آزاد
يه بنده خدا
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۹
همچين ميگي دانشگاه ادم فکر ميکنه منظورت mit يه
ارسال نظرات
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
از مطلب شما بسيار لذت بردم. واقعا حرف دل من را زدي... خيلي خوشحال مي شوم افراد بيشتري به اين طرز تفکر آگاهي پيدا کنند و آن را در جامعه گسترش دهند
بنده خودم در دانشگاه آزاد نشابور تحصيل کرده ام وبا چشم خودم سيستم پول بده مرک بگير را مشاهده کردم.
مثلا در رشته کامپيوتر درس کامپايلر جزئ دروس مهم اين رشته است به طوري چندين پيشنياز اساسي يا بهتر بگويم چکيده 4 سال درس خواندن ما است
اما با توجه به نداشتن استاد در ترم قبل ايد درس را با استد آز کايوتر اراوه داده اند که او حتي کلاس ها راهم برگزار نکرد و به صورت غيابي و کپي جزوه و سر فصل سر ته آن را هم آورد ولي پول درس به صورت تمام و کمال از دانشجو گرفته شد
اين نمونه مدرک گرايي دانشجو و پول گرايي دانشگاه آزاد