گروه فرهنگی«خبرگزاری دانشجو»، مشهد، مشهد شمس الشموس است در این شهر بهشتی یک عروس است
که دلها را به سوی خود کشاند که در هر سینهای عشقی نشاند
عروسی که به جانها جان نما شد همان گل که به مشهد رهنما شد
همان ماهی که در آسمان ایران نشان مردم نام آشنا شد
به مشهد تا در آیی او ببینی و گویی پازلی از این زمینی
خدا داند چه اندازه عزیز است حریمش همچو دورهای یمینی
بهشت است، در حرم گامی گزاری در آنجا هیچ غمی گویی نداری
همه اندوه دل در پشت درب ماند در این راه جزء دلت باری نیاری
بریز از شوق جان اشکی بهاری بپرداز بر سرایش گریه زاری
برای خود بگری او کم ندارد و دشمن راه به غیر از سم ندارد
برای خود بزن بر سر و رویت رضای مشهدی ماتم ندارد
غریب و شاه و شمسی در شموس است رضاسرور رضا ارباب طوس است