راستی کاش این روزها بودید تا در حضورتان جشن تولد می گرفتیم برای تان. اگر بودید به خدا بزرگترین جشن تولد تاریخ را می گفتیم برای تان. به عوض تمام این همه سال دوری. به عوض تمام این همه سال حسرت...
سلام آقا
دوباره نیمه شعبان تان آمد. دوباره تولد تان رسید و دوباره ما یادمان امد که هستید. دوباره دستمال گرفتیم تا گرد و غبار از نام تان بگیریم در دلمان. و باز دوباره ضجه هایمان شروع شد. ناله های مان به هوا رفت از فراق تان. حالا دیگر همه جا را نام تان گرفته. حالا دیبگر همه ما منتظر تان شده ایم...
عجیب شیعه هایی هستیم اقا.
سال به دوازده ماه حال تان را هم نمی پرسیم. سال به دوازده ماه راهتان نمی دهیم به خانه هایمان. سال به دوازده ماه اگر هم یک موقعی یادمان بیایید برای عرض حاجت است. حاجت که داسشته باشیم می شویم یار قدیمی تان، عاشق دیریرنه تان...
مرد ادعا شده ایم. خیال می کنیم با این دروغ ها شما را هم می توانیم فریب دهیم...
راستش یکی دو سال حواسمان کمتر به شماست. این یکی دو ساله حواسمان بیشتر متوجه نرخ دلار است و و قیمت ارز. حالا حسرت می خوریم که چرا مثلا یک ماه پیش طلا نخریه ایم که الان کلی روی قیمتش رفته. حساب می کنیم که پول هایمان را دلار بخریم بهتر است یا مسکن. حساب می کنیم دلار بهتر است یا یورو. حساب می کنیم، حساب می کنیم، حساب می کنیم...
ماشین حساب شده ایم اصلا آقا.
حالا در دل خیلی ها ماشین حساب حای تان را کرفته و شما فقط روی زبان مردم اید. این روزها بیشتر امام زبانید تا امام زمان...
غصه دلمان را گرفته آقا...
و هیچ نمی توانیم بکنیم برای این همه هموطنی که دلال شده اند و شما را هم روی زبان دارند. برای این همه هموطنی که دلال شده اند و منتظرتان هستند؛ دلالان منتظر...!
آقا!
این روز ها مال، شده فتنه کشورم. این روزها که یاد فرمایش جدت می افتم که "از فتنه مال بیش از هر چیز می ترسم بر امتم" این روزها که مارِ مال وطنم را دارد می بلعد، بیش از همیشه نگاهمان به شماست.
آقا!
بدیم. می دانیم که بدیم. ولی دل مان مال شماست. ته دل مان آنقدر مال شماست که شربت نذری شب نیمه شعبانتان حکم آب حیات را دارد برای مان...
راستی آقا...
از دست خودم خیلی ناراحتم، به خصوص وقتی یاد آن می افتم که هفته ای دو بار پرونده اعمالم را می بینید. راستی شنیده ام وقتی پرونده سیاهم را می بینید دست بر محاسن می گیرید و جلوی خدا ریش گرو می گذارید که خدایا دل این پسر گناهکار با من است. خدایا گناهان او را به من ببخش...
آقا می خواهم گریه کنم وقتی یادم می افتد با این همه گناهانم چطور جلوی راه ظهورتان را سد کرده ام. که اشک می ریزم برای ظهورتان. که اشک می ریزید برای گناهانمان...
ولی آقا
آدم پدر که نداشته باشد، زندگی برایش خیلی سخت می شود. آدم دست نواز پدر را روی سر نبیند بی قرار می شود. آدم دست نوازش پدر را که روی نبیند بد می شود...
چه کنم که یک بار هم دست نوازشت را روی سرم ندیده ام. چه کنم که حسرت دست نوازش تان یک عمر است دلمان را هوایی کرده. چه کنم که حتی در خوای هم ندیدمتان...
بابای ما شمایید آقا...
ندیدیمتان بی قرار شده ایم. ندیدیماتن از یاد مان رفته اید.
راستی کاش این روزها بودید تا در حضورتان جشن تولد می گرفتیم برای تان. اگر بودید به خدا بزرگترین جشن تولد تاریخ را می گفتیم برای تان. به عوض تمام این همه سال دوری. به عوض تمام این همه سال حسرت...
راستش یتیم که بودیم. یتیم تر شده ایم این روزها.
آقا
دلمان تنگ که بود، تنگ تر شد این روزها برای قدمهای تان.
فقط ميخواستم بهشون بگم حرف دل منم بود........عالي بود و اشکمو درآوردخيلي...........