گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ شعرای ایران زمین به مناسبتهای مختلف ملی و مذهبی اشعار متفاوتی سرودهاند که یکی از این مناسبتها عید سعید فطر است. در این گزارش اشعار حافظ، مولانا، سعدی و خاقانی را درباره عید سعید فطر مرور میکنیم.
حافظ:
1. ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
2. روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
3. بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
4. جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید
شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
کمان ابروی یارم چو وسمه بازکشید
مولانا جلال الدین محمد بلخی:
1. ز بعد وقت نومیدی امیدیست
به زیر کوری اندر سینه دیدیست...
مشو نومید از دشنام دلدار
که بعد رنج روزه روز عیدیست
2. چون عید وصال آمد بگذار ریاضت را
گر ناز کنی خامی ور ناز کشی رامی
3. بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد
معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد
4. عید نمای عید را ای تو هلال عید من
گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من
بود من و فنای من خشم من و رضای من
صدق من و ریای من قفل من و کلید من
مصلح الدین سعدی شیرازی:
برگ تحویل میکند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سیر، زود برفت
دیر ننشست نازنین مهمان
غادر الحب صحبةالاحباب
فارقالخل عشرة الخلان
ماه فرخنده، روی برپیچید
و علک السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مهر فرمان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان
تا دگر روزه با جهان آید
بس بگردد به گونه گونه جهان
بلبلی زار زار مینالید
بر فراق بهار وقت خزان
گفتم انده مبر که بازآید
روز نوروز و لاله و ریحان
گفت ترسم بقا وفا نکند
ورنه هر سال گل دمد بستان
روز بسیار و عید خواهد بود
تیر ماه و بهار و تابستان
تا که در منزل حیات بود
سال دیگر که در غریبستان
خاک چندان از آدمی بخورد
که شود خاک و آدمی یکسان
هردم از روزگار ما جزویست
که گذر میکند چو برق یمان
کوه اگر جزو جزو برگیرند
متلاشی شود به دور زمان
تاقیامت که دیگر آب حیات
بازگردد به جوی رفته روان
یارب آن دم که دم فرو بندد
ملک الموت واقف شیطان
کار جان پیش اهل دل سهلست
تو نگه دار جوهر ایمان
خاقانی:
عید است و پیش از صبحدم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یك نیمه دیدار آمده
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین
هان ماه نو طغراش بین امروز در كار آمده
كرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
شاخ گوزن اندر هوا اینك نگونسار آمده
پرچم ز شب پرداخته، مه طاس پرچم ساخته
بیرق ز صبح افراخته روزش سپهدار آمده
بر چرخ بگشاده كمین، داغش نهاده بر سرین
هان عین عید اینك ببین بر چرخ دوار آمده
عید همایون فر نگر، سیمرغ زرین پر نگر
ابروی زال زر نگر، بر فرق كهسار آمده
از گرد راهش آسمان، ترمغز گشته آنچنان
كز عطسه مغزش جهان پر مشك تاتار آمده