گروه دانشگاههای کشور "خبرگزاری دانشجو"؛ اینکه، این روزها، در کنار همیم ولی همدیگر را نمیبینیم این یک تب است؛ تبی کشنده، تب تبلتها و گوشیها تبی که آرام آرام از پا در میآورد. در دنیای دیگری رفتهایم دنیای صفر و یک ها! گوشیهایمان هوشمند شدهاند تا هوش از سرمان ببرند!
مهمانی برویم چرا؟؟ واتس اپ هست همینجا، حال خاله و عمو را میپرسم! اگر قرار شد به مهمانی برویم فقط خانه دایی، عجب سرعتی دارد ایتنترنتشان...
اصلا نفهمیدم پسر دایی چی تعریف کرد، حواسم به گروه بود، آخه بحث حسابی جذاب شده بود. دایی گفت: دفعه بعدی تشریف آوردید لطفا گوشیهاتون را در منزل جا بگذارید.
امروز 10 دقیقه دیر به کلاس رسیدم. داخل اتوبوس حواسم رفت به پیامهای گروه، اتوبوس ایستگاه را رد کرد.
فردا قراره بریم گردش؛ حتما باید بسته اینترنت بخرم! میخواهم زودتر از همه بچه ها سلفیها را شِیر کنم. آخر سرعت و مهارت، بهتر از همه فالوورزهایم هستم!
بدجور پام شکسته ، نمیدانم چی شد یکدفعه پام پیچید و کار دستم داد. اما اشکال نداره خود بچهها هم کف بر شده بودند، در عرض نیم ساعت، سلفیای که انداختم 300 تا لایک خورد! داشتم همینا را چک میکردم که اینطور شد، شانس نیاوردم اگه پام پیچ نمیخورد...
یه سلفی تو فکرم بود ... مطمئن بودم رکورد 430 لایک چالش آب سردم را میزد. واقعا هیچ چیز به اندازه رکورد زنی صفا ندارد، دفعه قبل با اینکه بعد چالش آب سرد، جدی جدی رفتم توی چالش و یه تب حسابی کردم اما هنوزم که هنوزه، بین بچهها پرچم خودم بالاست...
تب این روزهای جامعه بالاست، دنبال درمان باید گشت اما درمانگری نیست. خطر هر روز بیشتر و بیشتر میشود، اینگونه پیش برود تشنج می کند تشنج یک جامعه، یک فرهنگ، این خیلی خطرناک است.
پدرمان خیلی وقت است فریاد می زند آقایان دریابد این فرهنگ را.. آقایان ، عرصه، عرصه ی جنگ است، جنگ نرم ... اما خبری نیست، هر روز تبش بالاتر میرود چه کسی به فکر است؟
فرستنده: احسان حمیدیان
انتشار یادداشت دانشجویان به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط "خبرگزاری دانشجو" نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.