به گزارش خبرنگار حوزه مقاومت و پایداری «خبرگزاری دانشجو»، ارتش عراق قرار بود خوزستان را سه روزه بگیرد اما شش روز پشت دروازههای خرمشهر ماند و استراتژی جنگ سریعش شکست خورد. عراقیها از روز اول پاسگاه شلمچه را اشغال کردند و روز چهارم، هجومشان را به سه محور گسترش دادند. محور شمالی، جاده اهواز؛ محور شمالغربی، حد فاصل جاده اهواز و جاده شلمچه و محور غربی، جاده شلمچه بود. اما این گسترش هم فایده نداشت و پس از پایان هفته اول ارتش عراق هنوز به خرمشهر نرسیده بود.
بعد از هفته اول، اشغال خرمشهر یکی از اصلیترین هدفهای ارتش عراق شد. سختترین روزهای مقاومت از هفته دوم حمله عراق تا 24 مهر سال 59 رقم خورد که خرمشهر "خونینشهر" شد. روزهایی که مدافعان قدم به قدم از شهر دفاع میکردند.
هفتم مهرماه نیروهای عراق به دروازههای ورودی خرمشهر رسیدند. نهم مهرماه برای اولین بار عراق به بندر و گمرک خرمشهر حمله کرد. 17 مهر ماه به پادگان دژ حمله کردند و نیروهای ارتش ایران سرسختانه مقاومت کردند. روز 19 مهر نیروهای عراق در منطقه مارد پل زدند و از کارون گذشتند و مدافعان شهر را محاصره کردند. روز 23 مهر تانکهای عراقی پادگان دژ را گرفتند و جاده ماهشهر – آبادان را بستند. 24 مهر ماه بود که سقوط خرمشهر قطعی شد.
در این روز به همه دستور داده شد که شهر را ترک کنند اما کسی دلش نمیآمد از شهر بردو. حلقه محاصره پل خرمشهر و مسجد جامع که آن روزها نقش ستاد عملیات و فرماندهی و مركز پشتیبانی و تغذیه كننده روحی و معنوی رزمندگان را ایفا میكرد تنگتر شد. جنگ متر به متر ادامه داشت تا این که عراقیها پل خرمشهر را بستند و به مسجد جامع رسیدند. مدافعان هم که دیگر خانهای در شهر نداشتند به کوت شیخ رفتند.
مردم خرمشهر با 34 روز مقاومت خود حماسه بزرگی را آفریدند. شمن بعثی كه در ابتدا تنها دو گردان را جهت تصرف خرمشهر اختصاص داده بود عملاً مجبور شد به منظور مقابله با مدافعین خرمشهر كه از داخل كشور هم به خوبی حمایت نمیشدند و برخی از منافقین هم در داخل شهر كارشكنی میكردند بیش از دو لشكر را به كار بگیرد. به این ترتیب، صدام كه قول تصرف سه روزه استان خوزستان را داده بود، 35 روز طول كشید تا توانست قسمت غربی شهر مرزی خرمشهر را تصرف كند.
رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «خدایا! تو شاهدی که در دل من چه گذشت آن روزی که آمدم این شهر و از راه دور خرمشهر تصرف شده و غصب شده را با فاصله رودخانه همیشه جاری زندگی در این مرزوبوم مشاهده کردم. چه غربتی، چه تنهاییای، چه غمی و در عین حال چه استقامتی، چه قدرتی، چه عزم و ارادهای در این فضای شهر موج میزد. زن و مرد دفاع میکردند. آنهایی که برای وجود انسانی خود ارزش والایی قائل بودند چه کردند. این جوانان مومن، این نیروهای حزب اللهی، این انسانهای دست از پا شسته و سر از پا نشناخته در این شهر و در این استان چه کردند».