آخرین اخبار:
کد خبر:۳۸۶۱۲۳
یادداشت/

طعمِ فقر... انقلابِ درد چشیده‌ها

فقر در طلب آزادی حقیقی، فقر در مبارزه با طاغوت و هرچه بوی غیر خدا می‌دهد، فقر در عزت و شرف و فقری که قیمت غنی شدن در آن، جنگیدن است؛ جنگ، جنگ است و عزت و شرف میهن و دین ما در گرو همین مبارزات است.

گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»؛ مرتضی جمشیدی؛ ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافته‌اند که مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست؛ و آن‌ها که تصور می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه داری و رفاه طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‌اند. و آنهایی هم که تصور می‌کنند سرمایه داران و مرفهان بی‌درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند آب در هاون می‌کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند... و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‌بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب‌ها هستند...

 

 (پیام تاریخی به مناسبت سالگرد کشتار حجاج و قبول قطعنامه)

 

بی‌مقدمه به سراغ طرح بحث می‌روم: تنها کسانی تا آخر خط هستند که «طعمِ فقر» را چشیده باشند...

 

طعمِ فقر...

 

به عقیده این مدعی فرزندی روح الله (ره) -که تنها ۳ سال از کودکیش را با حیات قدسی آن روح خدا زیسته و در این نوشتار هم به اندازه فهم یک جوان دانشجو از سخنان حضرت روح الله (ره) انتظاری از خود ندارد - فقر نه فقط فقرِ اقتصادی است، چرا که بودند عده کثیری در طول تاریخ که فقیر نبودند ولی به ثمنِ بخس «حق» را فروختند و ایضاً کسانی که فقیر بودند ولی «در فهم حقیقت» از هزار قارون غنی وار‌تر زیستند، یغنهم الله من فضله... بنابراین لازمه مبارزه با رفاه طلبی، فقط فقرِ اقتصادی نیست و هر فقیری هم الزاما انقلابی نیست! اما برای انقلابی بودن و انقلابی ماندن باید طعمِ فقر را چشید... در ادامه این مطلب بیشتر تبیین می‌شود.

 

آری؛ فقر در توحید و خدا‌شناسی... فقر در خود‌شناسی... فقر در طلب آزادی حقیقی... فقر در مبارزه با طاغوت و هرچه بوی غیر خدا می‌دهد... فقر در آخرت جویی... فقر در عزت و شرف... فقری که قیمت غنی شدن در آن، جنگیدن است؛ جنگ، جنگ است و عزت و شرف میهن و دین ما در گرو همین مبارزات است...

 

آری تنها از این دست فقرهاست که می‌تواند انگیزاننده طیِ این طریق باشد... طریقِ انقلاب، طریقِ مبارزه، طریقِ درد چشیده‌ها...

 

آن توحیدی که در فعل حضرت روح الله (ره) متجلی بود، به این خاطر بود که او خود «درد چشیده» بود... یا ای‌ها الذین آمنوا انتم الفقرا والله هو الغنی الحمید.

 

پس چطور انتظار می‌رود از کسانی که داعیه دار پیروی طریقِ روح خدا را دارند، درد نچشیده بخواهند از آرمانهای انقلاب دَم بزنند و آن راه را ادامه دهند؟!؟

 

از قضاوت زود هنگام درمورد عقیده نویسنده –که خود از اهالی پایین شهر و خودخواسته طعم فقر را چشیده است- پرهیزتان می‌دارم؛ چرا که قضای الهی است که تعیین می‌کند کدام بنده‌اش در کدام نقطهٔ زمین پا به این سرزمین ابتلا بگذارد و انتخاب را در قضای الهی راهی نیست. سخن بر سر این نیست هر که درمیان اغنیا زیست؛ دور از میدان مبارزه است و هرکه در میان فقرا و پابرهنگان زیست؛ کاملا آرمان‌های انقلاب و مبارزه با طاغوت را می‌فهمد؛ نه... ادواردو آنیلی – بخوانید شهید آنیلی- مثال نقضی بر این ماجراست... و اصلا قبل‌تر از همهٔ مبارزان در اعصار اخیر، حضرت خدیجه (سلام الله علی‌ها) که اولین زن انقلابی همراه پیامبر رحمت بود خود در زمرهٔ متملکین مکه بود؛ و بعد‌تر، سلسله جنبان انقلاب اسلامی ایران، حضرت سید الشهدا (علیه السلام) نیز از متملکین مدینه بود تا جایی که گفته‌اند حسابدارِ دارایی‌های ایشان حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) بود... پس در این معنا شاید بهتر باشد فقر را در ذهن خودتان به عافیت طلبی آدرس دهید تا منظور نویسنده را بهتر متوجه شوید... آری فقیری که عافیت طلب باشد؛ انقلابی نیست... ولی آن اصل بر جای خود ثابت است که: باید «طعمِ فقر» را چشید...

 

وقتی از فقر سخن به میدان می‌آید؛ مفهومِ نظیری که عموما بر آن مترتب می‌شود، مفاهیمِ اقتصادی است؛ و‌‌ همان دارا و ندار بودن در تملکاتِ دنیوی به ذهن خطور می‌کند و بعد‌تر ذهن آدم مفاهیم دیگری از فقر در معنویات، دانش، شناخت خود و... را نظیر می‌دهد.

 

پس در ابتدا چشیدن فقر را در همین مقوله اقتصادی معنا می‌کنیم؛ یعنی آیا کسی می‌تواند در ناز و نعمت زیسته باشد ولی طعمِ فقر را چشیده باشد؟ آیا کسی که همه چیز مادیش مهیاست، دردکشیده است؟ و آیا او اصلا درد بی‌بضاعتان و پابرهنگان را می‌فهمد؟ و آیا اصلا نیازی است که کسی که در دریایی- دریاچه، یا شاید هم با این شرایط تورم حوضچه ای- از ناز و نعمت زندگی می‌کند باید خود را از این نعمات دور نگه دارد تا طعمِ درد را بچشد؟

 

برای پیشگیری از انحراف در تأویل نظر نویسنده، متذکر می‌شوم که منظور نویسنده اصلا پرداختن به رهبانیت و پرهیز از تولید ثروت نیست، که ثروت به خودی خود، دارای ارزش شرّ نیست، بلکه این نحوه استفاده از آن است که روی آن ارزش گذاری می‌کند... سخن چیز دیگری است... سخن این نیست که سیاست گذاری اداره جامعه به سمت چشاندن طعمِ فقر پیش رود. بلکه باید در راستای اغنای نیازهای مادی و معنوی با توجه به تعالیم اسلام ناب پیش رفت و برنامه ریزی برای برطرف کردن جمیع محرومیت‌های مادی و معنوی باشد.

 

به سوال اصلی-در تعبیر اقتصادی فقر- برگردیم؟ آیا باید طعمِ فقر را چشید؟ و آیا برای دادخواهی و مبارزه با عافیت طلبی باید از عافیت طلبی گریخت؟

 

برای پاسخی کوتاه به این سوال پرُعمق، بسنده می‌کنم به فلسفه روزه داری در اسلام: «یا ای‌ها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام...» آنجا که از فلسفه روزه داری سخن به میان می‌آید؛ علیرغم ذکر تشنگی و گرسنگی آخرت، اشاره به اثرات معنوی آن می‌رود. و به قول معروف باید این دهان را بست تا دهانی دیگر باز شود:

 

... این دهان بستی دهانی باز شد / تا خورنده لقمه‌های راز شد...

 

آری باید طعم استضعاف را، طعم فقر را، طعم محرومیت را چشید؛ حتی اگر فقیر نبود، اگر مستضعف نبود، اگر محروم نبود. و شاید اینکه در سبک زندگی مومن، هم سفره شدن با فقرا ذکر شده در تأیید همین مسأله باشد.

 

پس اگر مصطفی چمرانِ نوجوان در آن روز زمستانی، لباس گرم خود را در کوچه پس کوچه‌های محله مولوی تهران به آن نیازمند می‌دهد، خیلی جای تعجب ندارد که بعد از ده‌ها سال که به دیار ثروت و قدرت و شهوت می‌رود؛ بتواند طعمِ محرومیتِ شیعیانِ لبنان را از مسافت چند هزار کیلومتری استشمام کند و برای عزت شیعیان جنوب لبنان «عافیت» را‌‌ رها کند.

 

آری؛ باید چشید... پس بچش، ذُقّ یا فلان بن فلان...

 

و اما تعابیر دیگری از طعمِ فقر... قرینه فقر از نظر نویسنده فقط فقر اقتصادی نیست. بلکه منظور فهمیدن و ایمان آوردن آدمی به فقر در ذات بشری است. چشیدن این مطلب که نحن الفقرا و الله هو الغنی. به راستی اگر فقر در شناخت را و فقر در معنویت را نچشیم؛ برای همیشه در کبر و غرور و منیّت خواهیم ماند و متواضع و متخاشع نخواهیم شد و تا وقتی که متواضع نشویم و در مقابل ولایت الله خشوع نداشته باشیم نمی‌توانیم به حکومت او سر تسلیم بسپاریم و در راه اعتلای حکومت الله انقلاب کنیم و برای به ثمر رسیدن آن ایستادگی نماییم، فلذا علینا بالتواضع...

 

بنابراین باید فقیر بود و ایمان داشت به این فقر... یا ای‌ها الذین آمنوا انتم الفقرا والله هو الغنی الحمید...

 

دوباره یادآور می‌شوم که نظر نویسنده القای رهبانیت و دوری از دنیا و سیاست گذاری فرار از تولید ثروت در جامعه اسلامی نیست. مقصودِ سخن، «علی وار» زیستن است. هر چند خود آن بزرگوار فرمود که شما نمی‌توانید مانند من زندگی کنید ولی من را یاری کنید... انکم لا تقدرون علی ذلک، ولکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سَداد...

 

آری؛ تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‌بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب‌ها هستند...

 

با این اوصاف آنچه در میان برخی نخبگان فرهنگی انقلابی ما می‌رود آنی نیست که حضرت روح الله (ره) مخاطبان خود را خطاب قرار داد! تریبون داران و صاحب مسندان-دولتی و غیر دولتی- فرهنگ انقلاب که بارِ اصلی زنده نگه داشتن روح مقاومت و ایمان به انقلاب در میان مردم و مسئولان با آنان است، آنی نیستند که باید باشند...

 

نه... آنهایی که فقیر نیستند، انقلابی نیستند... لباسی از انقلاب به اندازه قامتشان دوخته‌اند؛ لباسی که توبره‌ای دارد به بزرگی حرص و طمع تمام ناشدنیشان...

 

آری، آن مسئول فلان نهاد فرهنگی که بودجه‌ای دولتی دارد و در آخر سال با چند صد صفحه گزارش کار مصور، امورات تحت امرش را برای بالادستی‌اش گل و بلبل جلوه می‌دهد و به برکت شیر نفت، با خیال راحت «کار فرهنگی» می‌کند!!... حقیر او را حامی سر و جان باخته انقلاب نمی‌دانم... همانی که در مقابل پست و مقام – بخوانید میز مدیریت- فقیر است نه در مقابل الله. نه من و نه شما و نه هیچ آزاده‌ای او را حامی انقلاب نمی‌داند.

 

و آن طرف‌تر؛ آن نویسنده و شاعرو هنرمند، آن به اصطلاح فعالِ فرهنگی، آن به اصطلاح حامیِ اقشارِ ضعیفِ جامعه، آن... او را هم حامی سر و جان باخته انقلاب نمی‌توان دانست. همانی که حمایتش از انقلاب برای گرم نگه داشتن دکانش است و بس، برای تی‌تر شدن حرف‌هایش است، برای سوژه شدنش در رسانه هاست، برای سرِ زبان افتادن‌ها، برای کم کردن روی حریف... هرچند همهٔ این‌ها را به بهانه ترویج شعایر و دفاع از آرمانهای امام و انقلاب انجام می‌دهد. به حمایت از ولی بر می‌خیزد؛ ولی... او هم فقیر است اما نه در مقابل الله؛ بلکه در مقابل هیولای نفس... شهوتِ جلوه شدن و جلودار شدن، شهوتِ مطرح شدن... او هم تأیید شدهٔ هیچ آزادهٔ انقلابی نیست...

 

از این، «آن‌ها» و «او‌ها» هست که هست. به اندازهٔ ترمز انقلاب در این سی و چند سال از این آن‌ها و او‌ها متأسفانه تولید مثل شده‌اند و اینجاست که آدمی به یاد آن قسمِ ابلیسِ رجیم می‌افتد که «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»

 

این «آن‌ها و او‌ها» همانهایی هستند که حمایتشان از اسلام و انقلاب در جمع مخاطبان است، آن‌ها و اوهایی که در‌‌ همان خیابان‌های به دور از سر و صدای «نمکی و نان خشکی»‌ها زندگی می‌کنند و فقط برای «سخنرانی» در محله نان خشک خور‌ها پیدایشان می‌شود. اوهایی که امنیتشان کامل است چون در فلان محله ساکت و امنِ مذهبی در فلان گوشه پایتخت زندگی می‌کنند. اوهایی که برای غنای در این فقرشان! از هیچ چیز کم نمی‌گذارند، از ظاهرسازی تا تهییج احساسات. از نوشتن کتاب خاطرات تا خود را خاطرخواه امام و انقلاب نشان دادن، از...

 

بگذریم؛ بنای این نوشته بر نقادی برخی داعیه داران انقلاب نیست؛ بلکه نویسنده صرفا قصد دارد تا «طعمِ فقر» را در زیر زبان مخاطبی که قلبش برای اسلامِ ناب و انقلابِ پابرهنگان می‌تپد؛ بچشاند؛ همین.

 

برپادرندهٔ واقعی انقلاب آن پیرمردی است که در دکان حلبی سازی‌اش در کوچه پس کوچه‌های مشهد، عکس امام و فرزند شهیدش را در حجرهٔ محقر و تاریکش آویزان کرده بود. برپادارنده انقلاب آن جوان کارگر است که صبح تا شب کار می‌کند و سرآخر با هزار خستگی و کوفتگی خود را به مسجد و هیئت می‌رساند تا هفته‌ای یکبار روضه‌اش از دست نرود؛ اویی که وقتی دید با روضهٔ روز عشر حبیبش چه کردند، آمد و در نُه دی چه‌ها که نکرد! برپادارنده انقلاب، آن بقال و کاسب و مهندس و کشاورز و دامدار و معلم و دکتر و خیاط و خانه دار و باغدار و آشپز و روحانی و استاد دانشگاه و کارمند اداره و راننده تاکسی و باطری ساز و... و هزار هزار شخصیت اینچنینی است که هرچند در تأمین معاششان جزء پردرآمد‌ها نیستند و جاهایی هم از دست دولت‌ها و مسئولین اجرایی سرِ شکایت دارند ولی چون طعمِ فقر – نه فقط فقر اقتصادی- را چشیده‌اند و خود را در مقابل ذات اقدس الهی فقیر می‌دانند؛ پای این انقلاب مانده‌اند تا آن را به صاحب حقیقی‌اش برسانند، ان شاءالله

 

 وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار