به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، ایران در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ با مشارکت طبقات مختلف مردم در برابر نظام پادشاهی به پیروزی رسید. برای به ثمر رسیدن این انقلاب خونهای بسیاری از ملت به پای نهال آن که توسط امام خمینی(ره) کاشته شده بود ریخته شد که در این بین باید گریزی به جامعه دانشگاهی زد و نقش دانشجویان را در به ثمر نشستن این انقلاب مورد ارزیابی قرار داد. برای همین در دهه فجر انقلاب اسلامی به سراغ دانشجویانی میرویم که در مبارزه علیه حکومت شاهنشاهی دوشادوش مردم ایستادند و جانشان را در این راه دادند.
شهید وحیدی؛ دانشجوی رشته مهندسی معدن دانشگاه تهران
محمود در مردادماه 1329 در بخش سرایان فردوس در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه اش را در مدرسه غزالی و دبیرستان دانش در مشهد به اتمام رسانید. محمود به نقاشی علاقه زیادی داشت و اثرات ارزنده ای که از خود به یادگار گذاشته حاکی از طرز تفکر او در فضای اختناق و تضادهای سیاسی و اجتماعی بود که در جو حاکم آن زمان احساس میشد. در سال 1348 موفق شد در چند رشته مختلف در دانشگاه قبول شود که از میان آنها رشته مهندسی معدن دانشگاه تهران را انتخاب کرد.
ورود او به دانشگاه سرآغاز مرحله نوین در زندگی اش بود و انطباق بلوغ فکری شخص او با بلوغ فکری جامعهاش، او را بر آن داشت که در این دوره از زندگی دقیقا به مطالعه اجتماع و مبانی تکاملی آن پرداخته تا از این دیدگاه بر سنگلاخ های جامعه بنگرد. محمود آخرین قله تکاملی جامعه را در ایجاد یک جامعه بیطبقه میدانست. او نه تنها به گونه تئوری بلکه بطور عینی، در متن جامعه به تحقیق میپرداخت و برای شناخت جامعه در هر فرصت با طبقات و اقشار مختلف به گفتگو مینشست.
هدفش این بود که تمام نیرویش را در راه پیروزی مردم مستضعف و پیشبرد آرمانهای انقلابی خویش بکار گیرد. وی به تمام مظاهر زندگی و مسائل صوری که دیگران را پایبند کرده بود پشت پا زد و وضع زندگیش را از تمام جهات با اوضاع زندگی یک مستضعف مطابق ساخت و به طبقه محروم اجتماع پیوست.
محمود ادامه تحصیل را نه برای دستیابی به زندگی مرفه و شغل و مقام انتخاب کرده بود، بلکه آنرا وسیلهای میدانست در راه خدمت به خلق محروم. در سال ۱۳۵۰ که سال دوم دانشکده بود به عنوان نماینده دانشجویان برگزیده شد و مسئولیتی بزرگ را بر دوش گرفت. او که دردها و خواستههای دانشجویان را شناخته بود و میدانست که پرداختن به معلولها بدون ریشه کن کردن علتهای آن دردی را دوا نمیکند، با تمام قدرت از خواستههای دانشجویان که همان حقوق از دست رفته مردمش بود دفاع میکرد. مسئولین امر که خود از سرسپردگان رژیم بودند میخواستند به گفتههای او جنبه رفاهی دهند و او نمی پذیرفت، برایش پرونده سازی کردند و در همان سال بوسیله عمال ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت هشت ماه در شکنجهگاههای قزل قلعه و اوین بسر برد.
دوران زندان او که مصادف بود با برگزاری جشن های ۱۵۰۰ ساله شاهنشاهی، برای همین تمام نیروهای امنیتی دستگاه برای کنترل و شکنجه مبارزین بسیج شده بودند و شرایط پلیسی شدید و اختناق خاص بر جامعه حاکم بود. محمود در این شرایط با تحمل شکنجهها بعد از طی مدت محکومیت از زندان آزاد شد و به خدمت سربازی اعزام شد و در بهبهان و کازرون به خدمت گمارده شد.
محمود که وجودش سراپا عشق خدمت به مردم و خشم و کینه نسبت به آنها که مسبب فقر و ظلم در جامعه بودند، بود، به دلیل آن عشق و این خشم، لحظه ای آرام نمینشست. برایش هدف و مبارزه در راه انقلاب آنقدر مهم بود که مبارزهاش را در پادگان هم ادامه داد و همیشه مدافع حقوق سربازان بود تا اینکه طی یک مشاجره لفظی با یکی از افسران به اتهام اهانت به مافوق در بیدادگاههای نظامی فرمایشی به یکسال زندان محکوم و روانه زندان قصر شد.
وی پس از طی مدت محکومیت در سال ۱۳۵۳ از زندان آزاد شد و با ایمانی راسختر و نفرتی بیشتر از رژیم، به میان مردمش برگشت و فعالیتهای سیاسی خود را در دانشکده از سر گرفت و تحصیلات دانشگاهی را در حین مبارزه در سال ۱۳۵۵ به اتمام رسانید. از این سال زندگی کاملا مخفی محمود آغاز شد به طوری که خانوادهاش هم از او هیچگونه اطلاعی نداشتند.
عشق بی حد محمود به طبقه مستضعف بخصوص طبقه کارگر که بیشتر از همه قربانی منافع غارتگران جهانی شده بودند و حاصل دسترنجشان بیش از همه بر اثر رشد اقتصاد ناسالم مملکت به کیسه عده معدودی سرازیر میشد او را بر آن داشت که بار سنگین مسئولیت را بیشتر حس کند و تن به زندگی خفت باری که تنها آسایش شخصی خود را تامین کند، نداد.
علی رغم مدرک مهندسی که داشت و میتوانست مثل خیلیها پشت میز نشین باشد و فارغ از هرگونه دلهره، به میان کارگران کارخانه رفت و مثل یک کارگر ساده همدوش آنها به کار پرداخت و مبارزه خود را در جهت بازسازی فکری کارگران، علیه ظلم کارفرمایان و سرمایه داران مزدور و دفاع عملی از حقوق آنان ادامه داد؛ اما رژیم که ماهیت ضد انسانی و ضد مردمی آن، اجازه فعالیت و رشد را به اینگونه فرزندان راستین خلق مسلمان نمیداد و همواره آنان را مانع منافع خود میدانست، همیشه و همه وقت در پی دستگیری او بود تا اینکه در اردیبهشت ماه ۱۳۵۷ که مصادف با یک حرکت عظیم انقلابی به رهبری امام خمینی(ره) و سرآغاز فصل نوینی در تاریخ انقلابات جهان در ایران بود، محمود برای چندمین بار به چنگال مزدوران کثیف ساواک افتاد و دستگاه به اصطلاح ضد امنیتی که دل پری از او داشت این بار طعمه را رها نکرد.
وی در شکنجه گاه مخوف اوین و کمیته، طاقت فرساترین لحظات زندگی پربار خود را با قهرمانیهای فراوانی آغاز کرد. قهرمانیهایی که تبلور پرشورترین مکتبهای آزادگی، ایستادگی و سکوت در مقابل شکنندهترین شلاقها و شکنجههایی بود که هیچگاه در تاریخ و در زوایای تاریک قرون وسطی از آن سراغی نیست.
از آغاز دستگیری محمود هیچکس اطلاعی از او نداشت و خانواده اش کلیه زندانها را گشته بودند تا اثری از فرزندشان بدست آوردند؛ اما هر بار ناامید باز میگشتند تا اینکه با بارور شدن انقلاب اسلامی، درهای زندان به روی همه این فرزندان راستین باز شد؛ ولی از محمود خبری نبود و اصلا مشخص نشده بود که زنده است یا مرده؟
تا اینکه در اول خردادماه جاری ۱۳۵۸ بهمن نادری پور، معروف به تهرانی شکنجهگر معروف ساواک و سرپرست زندان اوین در وسایل ارتباط جمعی ( رادیو و تلویزیون ) پرده از اسرار شکنجه و جنایاتش برداشت و اعتراف کرد که محمود وحیدی و دو نفر دیگر از همرزمانش به نامهای سعید کرد قراچقلو و محمدرضا کلانتری بدست او بوسیله قرص سیانور پس از دادن شکنجههای فراوان شهید شدند و بدین ترتیب سند دیگری بر جنایات رژیم افزوده شد و محمود به جمع شهیدان راه حق پیوست.