مسعود غرنچایی- اولین فیلم سینمایی وحید جلیلوند فیلمی اجتماعی و تاثیر گزار است. این فیلم از سه اپیزود مجزا تشکیل شده است که یک اتفاق، چاپ یک آگهی در روزنامه، این سه داستان را به یکدیگر متصل می کند.
مردی میانسال با پیدا کردن خودروی خود برای اینکه بتواند به یک نیازمند کمک کند، یک آگهی در روزنامه چاپ می کند تا مبلغ ۳۰ میلیون تومان به یک نیازمند اهدا گردد.
این اعلان باعث تجمع تعداد کثیری از افراد که همگی به این پول نیاز دارند می شود. افرادی که از این اظهار نیاز به صورت علنی، هیچ ابایی ندارند.
در اپیزود اول، شخصیت اصلی، یک زن کارگر است که از شوهر و فرزندش مراقبت می کند. این زن که در گذشته رابطه ای با کسی که این آگهی را چاپ کرده، داشته است می تواند او را مجاب کند که با توجه به شرایط زندگی اش به او کمک کند.
کشمکش اصلی در اپیزود اول بین زن و همسرش است. زن سعی می کند او را متقاعد کند که خواسته اش بدون هیچ چشمداشتی قبول شده است اما همسرش حاضر نیست این موضوع را قبول کند و در مقابل او، از خود مقاومت نشان می دهد.
داستان اپیزود دوم، برخلاف اپیزود اول، جذاب تر و تاثیرگزارتر است و همچنین به شکل بهتری پرداخت شده است
.
دختری که بدون اجازه و آگاهی قیم هایش، عمه و شوهر عمه اش، با پسری که دوست دارد ازدواج کرده و حالا برای این که بتواند نظر مثبت آنها را جلب کند، نیاز به یک رضایت سوری دارد اما خانواده او تمایلی به این وصلت ندارند و این موضوع باعث شکل گیری یک درگیری و به زندان افتادن پسر جوان می شود. دختر را از خانه بیرون می اندازند و او مجبور است برای امرار معاش کار کند. علاوه بر این برای آزادی همسرش به مبلغی بیشتر از ۳۰ میلیون نیاز دارد.
اما برگ برنده فیلمساز، در این فیلم، اپیزود سوم است. آنجا که به سراغ همان کسی می رود که آگهی را در روزنامه چاپ کرده و مخاطب را با وضعیت معیشتی و خانوادگی او از نزدیک آشنا می کند.
از ابتدای فیلم در ذهن مخاطب سوالات بزرگی درباره این شخصیت وجود. علاوه بر دلیل این عمل او، شکل زندگی، طبقه اجتماعی و جایگاه سیاسی او برای مخاطب سوال است. این که هدف او از چاپ این آگهی چه بوده است؟ تحقیر مردم؟ شکل گیری یک تجمع برای سوء استفاده سیاسی یا هر چیز دیگر...
اما در اپیزود سوم، تمام فرضیات مخاطب از بین می رود. زیرا وقتی دوربین به داخل خانه این فرد می رود، مخاطب متوجه می شود که خود او نیز یکی از ده ها فرد دیگر جامعه است که خود و خانواده اش به این پول نیاز دارند. اما این فرد برای التیام درد و برطرف شدن دغدغه اجتماعی اش وقتی می بیند که افراد زیادی نیازمند تر از او وجود دارند تصمیم می گیرد با درج یک آگهی، یک نفر را برای کمک انتخاب کند.
ایراد اصلی فیلم 19 اردیبهشت در عدم تعادل ۳ اپیزود این فیلم با یکدیگر است. در اپیزود اول، تنها یک کشمکش بین زن و همسرش وجود دارد که انتخاب این کشمکش نمی تواند جذابیت زیادی برای مخاطب داشته باشد و دست نویسنده را برای پرداخت بیشتر می بندد. رابطه قدیمی زن با مردی که آگهی را چاپ کرده و تنها گذاشتن زن توسط وی، موضوع مهمی است که متاسفانه تا انتهای فیلم به مخاطب پاسخی برای چرایی این عمل داده نمی شود.
در اپیزود دوم، شخصیت دختر و شرایط زندگی آن قدر سخت و دردناک طراحی شده است که مخاطب او را از ابتدا بازنده می داند و جنگیدن و درگیری او با نیروهایی که مانع خواسته او هستند، هیچ جذابیتی ندارد و مخاطب از ابتدا می داند که باید شاهد دست و پا زدن و غرق شدن او در گردابی باشد که تقدیر، خانواده و جامعه و حتی خودش برای او ایجاد کرده اند.
تقدیر از او دختری تنها و بی کس ساخته است. خانواده اش او را نمی فهمند و پسر عمه اش آنقدر خشن و حیوان صفت است که به سادگی روی او دست بلند می کند. جامعه برای او فرصت رشدی ایجاد نکرده و خودش نیز با تصمیمی که برای بچه دار شدن گرفته، به نابودی بیشتر خودش دامن می زند. حتی همسر او در زندان وقتی شاهد تلاش او برای آزادی اش است، نسبت به او بدبین است و تنهایش می گذارد.
در اپیزود سوم اما علاوه بر اینکه نیروی شخصیت اصلی و نیروهای مانع او به درستی و در یک تعادل دراماتیک طراحی شده اند، دارای یک عنصر مهم یعنی تغییر موضع شخصیت اصلی و باور اوست.
او در یک سکانس مهم وقتی توسط نیروی انتظامی بازداشت می شود، در ماشین وقتی شاهد وضعیت مردمی است که به خاطر آگهی او به خیابان ها ریخته اند، از کرده خود پشیمان می شود و با قبول اشتباهش، از پلیس می خواهد که برای رسیدن به هدفش، به او کمک کند.
در این اپیزود، شخصیت اصلی، با بازی خوب و تاثیر گزار امیر آقایی که به خوبی و به دور از تعصب توسط فیلمساز، رنگی خاکستری دارد، به خوبی موانعی را که بر سر راهش هست پشت سر می گذارد و به سوالات زیادی که برای مخاطب و اطرافیانش وجود دارد پاسخ می دهد و همه را قانع می کند که هدف و انگیزه ای مقدس و دغدغه ای دارد که در مخاطب ایجاد همذات پنداری می کند.
در اپیزود اول، سوالات زیادی برای مخاطب درباره زندگی گذشته و رابطه گذشته زن وجود دارد.
در اپیزود دوم، دختری که شخصیت اصلی را ایفا می کند آنقدر وضعیت بغرنج و "کوزت گونه" ای دارد که مخاطب بیشتر از آنکه با او همذات پنداری کند و برای جنگیدن با شرایط و اطرافیان، با او همراه شود، او را سرزنش می کند.
اما در انتها اپیزود سوم و انگیزه ای که فیلمساز برای شخصیت اصلی فیلم طراحی کرده باعث می شود که مخاطب پس از دیدن این فیلم حال خوبی پیدا کند.