نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی و توهین مجله شارلی ابدو به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) از جمله مباحثی است که دامنهی آن از ایران تا بسیاری از کشورهای مسلمان و غیر مسلمان دیگر کشیده شده و افراد بسیاری را تحت تاثیر قرار داده است. پروفسور بری گروسمن (Barry Grossman) استاد دانشگاه ملبورن و وکیل بین المللی از جمله افرادی است که نظرات متفاوتی در این زمینه دارد. گروسمن مسلمان است و علاقه بسیاری به رهبر انقلاب ایران دارد و ایشان را «نمونهای عالی از انسان دوستی» میداند. آنچه در ادامه میآید متن مصاحبهی خبرنگار گروه بینالملل «خبرگزاری دانشجو» با اوست.
نظرتان را در رابطه با مجله «شارلی ابدو» و اقدام اخیر این مجله که منجر به اتفاقات بعدی در فرانسه شد برایمان بگویید.
افرادِ همدل با این مجله دوست دارند آن را یک مجله هزل گو و معترض که فقط میخواهد سنتها را به تمسخر بگیرد نشان دهند. تاریخ ناشفاف مجله، بیوگرافی به وجود آورنده و صاحب و سردبیر و نویسندگانش، هیچ شکی باقی نمیگذارد که آن یک پروژه ساختارشکن (اگر نه انسان ستیز) هست که قصد دارد پست کمنیزم و چپ رادیکال را تقویت کند و مورد علاقه افرادی قرار گرفته که این روزها خودشان را «توسعه یافته» نام مینهند.
با در نظر گرفتن این حرفها و پیشینه کسانی که اتفاقات پیرامون این مجله و مسائل روز بین المللی را به هم ربط میدهند، این امر را بدیهی میسازد که در عمل خواستههای جریان چپ با خواستههای آتئیستهای جدید مثل «کریستوفر هیتچنز» جایگزین شده است.
این آتئیست ها در سال های اخیر به خوبی شارژ مالی شدند و جریانهای سیاسی مشخصی را با ذکر اهداف خود بزرگبینانهای مثل «نجات انسانیت» از دست دین و ایمان ایجاد کردند!
برنامههای اکثر رسانههای اصلی دنیا (چه خبر و چه فیلم و تلویزیون) پر شده است از برنامههای نه چندان هوشمندانهای که نزدیک به افکار اصلی جریانهایی مثل «شارلی ابدو» هستند.
گستاخی این افراد هیچ حد و مرزی نمیشناسد و روشهایشان رنگ و بویی از ادب ندارد. البته ما مجلههای چپ دیگری را هم دیدیم که به محض اینکه مشهور شدند و به نتیجه رسیدند، افرادی که پشت این مجلات بودند حیله گرانه با اهداف سودجویانه، به نفع محافظهکارانی عمل کردند که از یک طرف دوست دارند جریان چپ را دستکاری کنند و از طرف دیگر از آن به نفع اهداف خودشان بهره بگیرند.
مجله «نیو استیتزمن» که توسط «راسل برند» منتشر شد و توسط یک سرمایه دار نسبتا تازه وارد در عرصه مدیا به نام «متیو فروید» (اهل انگلستان و استاد ارشد و منفی گرای روابط بین الملل) نمونه ای است از این دست کارها که به ذهن خطور میکند.
آیا رفتارهایی نظیر برخورد این مجله مانند نشر کارتون موهون از حضرت محمد (ع) زشت و ناپسند است؟ ارزیابی شما از این اعمال چیست؟ به نظر شما، توهین به اعتقادات، مذاهب و غیره، نباید محکوم شود؟
به عنوان یک مسلمان، به هیچ طریقی نمیتوانم به این نتیجه نرسم که این کارتونها نه تنها مستهجن هستند بلکه به طور «بیفایدهای» کفرآمیز هستند.
به این دلیل از اصطلاح «بیفایده» استفاده میکنم چرا که هیچ نفع عمومی تحت پوشش خدماتی که آنها (مسئولان شارلی ابدو) ارائه میدهند، وجود ندارد. چرا که ممکن نیست حتی در ذهن «مثبت اندیش» ترین اعضای جامعه، توجیهی برای این توهین حساب شده و اقدام تحریک آمیز جهتدار نسبت به ۱.۵ میلیارد مسلمان که به این مسائل به عنوان یک اصل اعتقادی که غیرقابل چشم پوشی مینگرند قایل شد؛ نفس این عمل شرارت آمیز بود.
حقیقت این است که حتی استفاده از پوشش مندرس برای پیامبر اسلام در مقایسه با پیامبر سایر ادیان نیز به هجو گرفتن ایشان است و توهین به ما مسلمانان محسوب میشود.
ادعاهای ساخته پرداخته شده توسط «شارلی ابدو» و حامیان آن به هیچ وجه قابل دفاع نبوده و نیست؛ ادعاهایی که به طور مشخص مسلمانان را در قیاس با سایر ادیان و پیروانشان با اعتقادات مذهبی دیگر هدف حملات خود قرار داده است.
«آزادی بیان» نیز نیرنگی کاملا متقاعدکننده است؛ این واقعیت سادهای است که هیچ کشوری تاکنون حق بی حد و حصر و یا به طورمطلق، «آزادی بیان» را به رسمیت نشناخته است.
تعریف محدوده و محدودیتهای «آزادی بیان» شامل یک فرایند ظریف از برقراری تعادل میان منافع متضاد است. این فرایند برقراری موازنه محدودیتهای بسیاری را درباره آزادی بیان و در بسیاری از موارد، از جمله محدودیت در مباحث دیگر بوجود آورده است. محدودیت هایی که ظاهراً به صورت تلاشهای نامشروع به نظر میرسند که برای خفه کردن صدای مخالفان در زمینههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی بوجود آمده است.
یکی از این محدودیتها که در رابطه با بحث آزادی بیان تثبیت شده است این مورد است که بسیاری از کشورها طی ۳۰ سال گذشته قوانینی را تصویب کردهاند که بر اساس آن میتوان علیه هر کسی که با تهمت زدن یا ترویج نفرت علیه یک گروه بر اساس نژاد، عقیده و یا اعتقادات مذهبی آرامش جامعه را بر هم میزند، اعلام جرم کرد.
شایان ذکر است که در واقع اغلب به این قانون به منظور اعلام جرم علیه فعالیتهای «ضدیهود» استناد میشد؛ اما متاسفانه مشاهده شده است که از آن (اعمال محدودیتهای خاص در رابطه با آزادی بیان) علیه مجرم شناختن منتقدان مشروع «صهیونیسم» سو استفاده شده است.
بی معنی و غیرقابل درک است این موضوع که نخبگان سیاسی و برخی اعضای جامعه مدعی هستند این نوع توهینهای بی معنی به مقدسات توسط آزادی بیان مورد حمایت قرار میگیرند.
از همه مهمتر زمانی را در نظر بگیرید که این کارتونها برای ایجاد و گسترش برآشفتگی و خشم عمومی ترتیب داده شوند و اختلاف نظر در شیوهای که همیشه قرار بود برای «ایجاد امنیت» در برابر یک تهدید امنیتی باشد و نه برانگیزاننده «خشم عمومی» همچنان ادامه دارد.
در مورد نامه اخیر «آیت الله خامنهای» به جوانان از اروپا و شمال امریکا مطلعید؟ تجزیه و تحلیل شما در مورد این نامه چیست؟
مانند بسیاری دیگر از پیامهای «آیت الله خامنهای» که توسط روابط عمومی ایشان منتشر میشود، من این نامه را نیز همچون سایر مطالب ایشان بارها خواندم و از نزدیک تفاسیر مختلف در رابطه با آن را دنبال کردم.
این نامه کم از یک «الماس درخشان» ندارد. دشوار است تصور این که کسی بتواند ایرادی در این متن بیابد؛ متنی که بسیار در برگیرنده (جامع و مانع) و به زبانی ظریف مورد استفاده رهبر ایران نوشته شده است.
این نامه برای انتقال یک پیام مهم برای جوانان کشورهای دیگر که دائما تحت تبلیغ هولناک رسانههای غربی هستند بسیار مناسب است؛ تبلیغاتی که سعی در بدنام کردن ایران و دیگر کشورها که مقاومت در برابر داعیه رهبری ایالات متحده را دارد.
این نامه سرشار از حکمت است و به وضوح و به اندازه کافی در آن از مفاهیم حساس استفاده شده بود.
ایشان در این نامه به هر نحوی سعی کرده بودند از بدنام کردن غرب به شیوه معمول و رایج که غرب و دستگاههای سیاسی و امنیتی و رسانههای جمعی که شدیدا تحت کنترل انها هستند علیه ایران راه انداخته اند، اجتناب کند؛ من همه را تشویق به خواندن و دقت در نکات و مفاهیم آن میکنم.
البته، ایران نیز مانند هر ملت بزرگ دیگری، مشکلات خود را دارد. اما من به دفعات دریافتهام که این مشکلات همه آلت دست، برآمده از تحریک و دروغ است که توسط دشمنان ایران و در راستای اهداف سیاسی مطرح میشوند.
باید اذعان کنم که نه تنها، بدون استثنا اتهامات مطرح شده را نادرست یافتم از طرفی تحسین من برای این مرد بزرگ که ما به عنوان «آیت الله» و رهبر ایران میشناسیمشان بیشتر از قبل میشود.
نظر شما در مورد تاثیر احتمالی این نامه روی ذهن جوانان غربی چیست؟ فکر میکنید حرکتهایی از این دست میتواند مفید باشد؟ چگونه این نامه میتواند در اطلاع رسانی به مردم در مورد زندگی و مسائل روزانه خود مفید باشد؟
با توجه به جریان ادراکی، تبلیغاتی آلوده که ذهن جوانان غربی را از روز تولد، تحت تاثیر خود قرار داده است، این امر می تواند کمی ساده لوحانه به نظر بیاید که تصور کنیم که هر آنچه که توسط آیت الله گفتهاند به دست جوانان غربی برسد یا فراتر از آن توسط آنها(جوانان) فهم گردد؛ چه برسد به اینکه توسط مطبوعات جریان اصلی غربی بایکوت گردد.
به نظر من ارزش این نامه و دیگر سخنان «آیت الله خامنهای» در این واقعیت است که آنها به عنوان شاهدی استوار وضعیت واقعی زندگی و اندیشه آیت الله را به هر کسی که تمایل به حق و به دنبال حقیقت است نشان میدهد.
تمرین و ممارست ارزشمند و ضروری است بدون توجه به چند و چون اینکه مطلب شما آیا مخاطبی دارد یا نه. ارزش این دست نامهها و همچنین فعالیتهایی در بیان حقیقت ذاتی است و نمیتوان ارزش آن را توسط تاثیر و یا عدم اثر آن بر توده اندازه گیری کرد.
با توجه به جوی که در حال حاضر توسط رسانههای جریان اصلی(غرب) ایجاد شده چگونه چنین اعمالی مانند نامهای که «آیت الله خامنهای» نوشتهاند، میتواند یک موج در رسانه و جامعه غربی ایجاد کند؟
این سوالی است که هیچ کس نمی تواند به آن پاسخ دهد و البته نیاز به پاسخ هم نیست. تمام آنچه من میتوانم انجام دهم این است که شما را به پدیدهای که در محاوره تحت عنوان «اثر صدمین میمون» شناخته شده ارجاع دهم؛ مبحثی با این عنوان که توضیح میدهد چگونه رفتار یا ایدهای جدید به سرعت و با استفاده از روشهای غیر قابل توضیح به تمام گروههای مرتبط گسترش مییابد.
ما بر این باور هستیم که این نامه توسط رسانههای مهم و اصلی بایکوت شده است. به نظر شما دلیل این عمل چه بوده است؟
با توجه به آن چیزی که ما درباره سیاستهای رسانههای اصلی و دست نشاندههای آنان میدانیم، میتوانم بگویم که با توجه به سیاستهایی که امروزه بر روی رسانهها اعمال میشود، اگر آنها نامه را بایکوت نمیکردند جای تعجب وجود داشت.
عموما فیلم سازان، سیاست مداران، هنرمندان و یا استادان دانشگاهی که با تهیه مستنداتی به نقد دولت می پردازند با مشکلاتی از جمله مواجهه با نیروهای امنیتی آن کشور مواجه می شوند. آیا شما تاکنون با چنین مواردی برخورد داشته اید؟ آیا فعالیت های ضد اسرائیلی شما تاثیری بر زندگی شخصی و یا مالی تان داشته است؟
بی شک من نیز با چنین مسائلی دست و پنجه نرم کرده ام. تلفن همراه و ارتباطات آنلاین من همیشه توسط افراد عادی و یا شرکت های دولتی مورد مزاحمت قرار گرفته است. همچنین چندین مرتبه تلاشهای سازمان یافتهای صورت گرفته تا مرا مجرم نشان دهد. در گذشته «اینترپل» با استفاده از عناصر فاسد دستگاه های اجرایی دولتی اتهاماتی را بر علیه من پرونده سازی نمود و درخواستی را به دادگاه ارائه نمود.
زمانی بود که من به خاطر کارم مجبور به سفر به کشورهای مختلف بودم در آن هنگام اراذل و اوباش و یا حتی قاتلان آموزش دیده ماموریت داشتند که مرا تعقیب کنند همین امر سبب شد که کسب و کار موفق من تا شرایط ورشکستگی نزول کند.
درباره پرونده من این دسیسهها توسط جنایتکاران و مقامات دولتی با هدف از بین بردن تجارت و کسب و کار من صورت میگرفت. ناگفته نماند که تجارت من ربطی به اهداف سیاسی من نداشت. اگر چه که بسیاری از ما متقاعد شده بودیم که راه آشکار مقامات دولتی در پاسخ به فعالیت های سیاسی من از بین بردن تجارتم بود.
علی ایها الحال این موضوعات اصلا مهم نیست زیرا این امتحانات بهایی است که ما برای مقاومت می پردازیم. میلیون ها انسان در سرتاسر دنیا هستند که قیمت هایی به مراتب سنگین تر برای مقاومت می پردازند... بهایی که با خون آنها پرداخته می شود. بنابراین ما نباید در برابر این موضوعات به سرعت غالب تهی کنیم تا بتوانیم پیام مقاومتمان را به سرتاسر دنیا گسترش دهیم
بسیاری از مردم معتقدند که هنرمندان که تنها بر حرفه خود تمرکز کرده اند و با موضوعات سیاسی و اجتماعی بیگانه اند اما ما تعدادی از هنرمندان را می شناسیم که به این موضوعات علاقه مند است. چه دلیلی پشت این عقیده پنهان است؟
من نمیتوانم در این باره نظر کلی بدهم. اما تلاش هنرمندان در دنیای سیاست هرگز مرا تحت تاثیر قرار نداده است. نفس، پول و هوس آفت مدرنیته هستند و در طبیعت هر شغلی که با افراد مشهور مرتبط است وجود دارد؛ درک و همدلی به ندرت در این افراد پیدا میشود. خدا را برای این استثنا سپاسگزارم؛ که من از این امر مستثنی هستم.
به عنوان حسن ختام این مصاحبه ، نظر شما به عنوان استاد دانشگاه و یک وکیل بین المللی درباره این نامه چیست؟
بر خلاف بسیاری از رهبران جهان من تصمیم ندارم تا آیت الله خامنه ای را مخاطب قرار دهم مگر اینکه ایشان مرا مخاطب قرار دهند. اما اگر روزی چنین نعمتی به سراغ من آید و من قادر باشم صدایم را به ایشان برسانم به احتمال قریب به یقین از آن مقام برای رهبری فوق العاده شان در طی دوران ها کمال تشکر را به عمل خواهم آورد. ایشان نمونه ای عالی از فرزانگی و انسان دوستی هستند. ما در سرتاسر دنیا به درگاه خداوند متعال دعا خواهیم نمود تا نامه های ایشان مستدام باشد و ما فرصت شاگردی را در محضر ایشان داشته باشیم.
متن انگلیسی این مصاحبه در ذیل قابل مشاهده است:
What do you know about the Charlie Hebdo magazine?
The individuals associated with this publication like to portray it as an irreverent, satirical, and provocative publication which lampoons anything associated with traditional values. The publication's checkered history and the biographies of its founder, owners, editors , and contributors, leave no doubt that it is an iconoclastic - if not misanthropic - project to advance a post-communist, hard left political agenda which, in the current climate, comprises the hidden glue that holds this operation together and makes it intuitively appealing to many people who consider themselves to be progressive.
Having said that, the backgrounds of those associated this publication's recent rise to international prominence, make it clear that its once run of the mill left wing political agenda has largely been superseded by a dominant concern with promoting the "New Atheism" championed by the likes of the late, not so great Christopher Hitchens, and which, in recent years, has become a well funded and very organised political movement with a stated objective of ridding humanity of what its adherents arrogantly refer to as the menace of religion and faith itself.
The raw product of most mainstream media outlets - be it news, television programming, or feature films - is now routinely impregnated with not so subtle messaging that supports this agenda which has always been close to the hearts of the key individuals behind Charlie Hebdo.
Their hubris knows no limits and their tactics concede no ground to decency or conventional standards of decorum. Of course we have seen with other iconic left wing publications, that when these contrived publicity stunts proves successful from a purely business point of view, the self-professed idealists behind the publication ironically do not have any qualms about capitalising on their ruse and eventually selling out their interest to conservative business interests who at once seek to manipulate the left and profit from the exercise at the same time. The New Statesman - catapulted into the public limelight by though Russell Brand as conceived by its relatively new media tycoon owner and Mathew Freud, the UK based supreme master of cynical public relations, comes to mind as recent example of how this ruse operates.
Do you believe that such acts of this magazine like cartoons of the prophet Mohammad (as) are obscene? What's your assessment of these acts? In your opinion, insulting the beliefs, religions and etc, should not be condemned?
As a Muslim, there is no way I can avoid concluding that these cartoons are not only obscene but also gratuitously blasphemous. I say gratuitously because there is no countervailing public interest served by them which might in the minds of most "right thinking" members of the public, be invoked to justify the calculated insult and provocation directed at the world's ۱.۵ billion Muslims who, as an article of faith, are unable to turn a blind eye to this mischief making.
The fact that this rag has lampooned the prophets of other religions in similar fashion is also offensive to us and in no way supports the claims made by Charlie Hebdo and its supporters that it does not specifically target Muslims any more than people with other religious convictions.
The "freedom of speech" ruse is also wholly unconvincing. The simple fact is that no country has ever recognised an unqualified or absolute right to freedom of speech. Defining the scope and limits of free speech involve a delicate process of balancing competing interests.
This balancing process has produced many limits on free speech and, in many instances, controversial limits which on their face appear to be illegitimate attempts to stifle opposition to the establishment narrative on various social, economic, security and political issues.
One well entrenched limit on free speech has seen most countries enact legislation over the past ۳۰ years which criminalises anyone who vilifies or promotes hate against a group on the basis of race, creed, or religious conviction.
This legislation has often been invoked in order to criminalise genuine anti-Semites; but has also often been misused to criminalise legitimate critics of Zionism.
Bearing this in mind, claims made by the political elite and members of the public that this kind of gratuitous blasphemy is protected by free speech is absurd, all the more so when one considers that these cartoons were calculated to create wide spread public outrage and controversy in manner which was always going to create an ongoing security threat.
What Do you know about the letter of Ayatollah Khamenei to the youth of the Europe and North America? What is your analysis about this letter?
Like most public communication made by the Ayatollah, I have read the letter many times and closely followed public commentary about the letter. The letter is nothing short of brilliant.
It is difficult to imagine how anyone could find fault with the very considered and delicate language used by the Supreme Leader to convey what is a very reasonable message to the youth of other nations who are constantly inundated with propaganda that vilifies Iran and other nations which resist submitting the US led, corporatist international system we have come to refer to as the New World Order.
The letter is full of wisdom and was clearly sensitive enough in conception to have avoided in any way vilifying the west in the same way the establishment, the political & security apparatus, and the tightly controlled mass media in the Atlantic World routinely vilifies Iran.
I encourage everyone to read it and consider it carefully.
Of course, like any large nation, Iran has its own troubles. But what I find time and time again is that these troubles are manipulated, agitated and misrepresented by the critics of Iran for political purposes.
I have to admit that there have been times when I might have preferred to find some truth in the criticisms directed at Iran but the reality is that no matter how much I study the history of this great and ancient nation, no matter how many specific allegations against Iran that I investigate, no matter how many transcripts of the Ayatollah's speeches I read, invariably I find the allegations to be transparently false, while my admiration for this great man we know as the Ayatollah and Iran's Supreme Leader only grows.
The simple fact is that, though many people will consider this a controversial thing to say I cannot not think of another living human being who stands out as a more complete embodiment of the example set by our great Prophet, Muhammad, Rasul Allah, sallallahu `alayhi wa sallam.
What do you think about the influence of this letter in to the minds of youth? Do you believe that things like this can be useful? How can this letter be useful in informing people about their daily life and issues?
With a perceptual stream of propaganda polluting the minds of western youth form birth, it would be naive to imagine that anything said by the Ayatollah, even if published by the mainstream western press, will even be read, let alone understood en masse by the Atlantic World's youth.
The value in this letter and other communications from the Ayatollah lies in the fact that they stand as evidence of the Ayatollah's true disposition to anyone who is willing to seek the truth.
The exercise is invaluable and essential no matter how few or how many in the intended audience are reached by it. The value in speaking truth is intrinsic and cannot measured by its effect or lack of effect on the masses.
Given the atmosphere now created by the mainstream media, how could such acts like the letter of Ayatollah Khamenei, create a wave in the medias and the western society?
This is a question that no one can or need answer. All I can do is refer to a phenomena colloquially known as the "۱۰۰th Monkey Effect" which describes how a new behavior or idea spreads rapidly by unexplained means from one group to all related groups once a critical number of members of one group embrace the new behavior or acknowledge the new idea. The effect was originally associated with a Japanese study of monkeys and has of course been discredited by sceptics.
But though these same sceptics might argue the point, people are not monkeys and once a critical mass of individuals embrace the truth about any subject, there comes a point at which they empower the crowd to do the same, after which change becomes possible.
We believe that this letter is being boycotted by mainstream medias, why they boycott this letter?
Given what we know about the way MSM and the establishment operate, all I can say is that it would have been very surprising in the current political climate if the letter was given the prominence by the press that it and, indeed, any communication from the Ayatollah deserves.
Generally, filmmakers, politicians, artists and even professors who make documentaries about or criticize the governments are facing problems by the security forces of that country. Have you ever had similar problems? Have your anti-Israeli activities ever had a bearing on your personal life?
financial consequences for example. Of course I have experienced such problems. My cellular and on-line communications are subject to constant interference both by civilians and state agencies.
Concerted efforts have been made to corruptly criminalise me. Interpol has in the past been used by corrupt elements of the law enforcement apparatus in a member country to impose a global Interpol Red Notice declaring me an international fugitive in connection with entirely fictional allegations, whole at the same time an extradition request was made against me.
At times I have been completed by circumstance to travel between countries by dangerous and clandestine means.
Thugs and even trained killers have been contracted to come after me, and my once successful business was reduced to ruin.
That said, in my case, these machinations grew out of efforts made by criminals and corrupt officials to damage me and take over my business; that is, they were initially unrelated to my politics.
However, in due course, many of us became convinced that the blatant and often corrupt way the political and security apparatus responded to these crimes against me was coloured by political considerations connected with my activism.
In any case, it does not matter; it is the price we pay for resistance and part of the test we face.
There are millions of individuals around the world who pay a far heavier price, often measured in blood, so we should not be too fast to conflate the tribulations we face as a result of our resistance with what we do to spread the message.
As people of conscience and faith, we cannot afford to be too troubled by the difficulties are inflicted on us and doing so can only weaken our effectiveness as agents for change.
Many people believe that artists have to focus on their career and avoid political and social issues, but we know some artists who are interested in discussing social and political issues. What is the reason behind their attitude?
I cannot speak about the motives of other people in such general terms. What I will say is that I find myself almost always decidedly unimpressed by the efforts celebrities make in the world of politics. Ego, money and desire are the bane of modern existence, and it is in the nature of any career path associated with celebrity, that such motives are given free reign while competence, understanding and genuine empathy are rarely cultivated in such people.
Thank god for the exceptions. At the end you as a former university lecturer and international lawyer, in response to a leader of Iran? Unlike many other world leaders, I would not presume to address the Ayatollah unless the great man somehow deigned to address me.
If I was ever blessed with such an opportunity and could find my voice in that moment, I imagine that I would simply thank him for his leadership, his wisdom, his humility, and his shining example, while praying that he continues to address the millions of us around the world who are willing to listen and learn.
تهیه و تنظیم: سید احمد موسوی
مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
الهی آمین