گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ از آسمان گرما می بارد و از دل ها شور؛ اینگونه است که میدان بهارستان را شور و حرارت پر کرده. به راستی آن کدام حقیقت است که این همه جمعیت را در این گرما به خیابان ها کشانده؟
صدای مداحی میثم مطیعی فضا را پر کرده است: «دم اویس است از قرن می آید» ... اقشار مختلف مردم از جای جای شهر آمده اند تا با شهدا وداع کنند. یک نفر از پشت میکروفن از مردم می خواهد که جلوی جایگاه را خالی کنند تا بتوان شهدا را انتقال داد. سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» از بلندگوها پخش می شود. پرچم های سرخ هیهات من الذله و پرچم های زردی که آرم انرژی هسته ای رویش چاپ شده و پایینش نوشته «ما تا آخر ایستاده ایم» در دستان مردم قرار دارد. تانکر آب کنار خیابان متوقف شده و در حال توزیع آب است. همه ماشین ها قفل شده اند و نمی توانند حرکت کنند استقبال آن قدر زیاد است که مسئولان نتوانستند به موقع خیابان ها را ببندند. کنار تانکر، بنر بزرگی روی زمین قرار گرفته که مردم روی آن دل نوشته می نویسند. کمی آب می خورم و بعد روی تانکر می روم که بتوانند جمعیت را خوب ببینم؛ استقبال خارج از حد تصور است و این جزای خلوص شهداست که خدا ارزانی شان داشته است اگر چه «شهید شهید است چه بی کفن چه با کفن» ...!
مردی با یک بطری گلاب که در آن را سوراخ سوراخ کرده و آب فشان ساخته، از مهمانان شهدا استقبال می کند. کمی جلوتر آب معدنی پخش می کنند یکی هم به من می رسد. مردی با تمام وجود سیگار می کشد و محصولات بر جای مانده اش را به عنوان کار ویژه در اختیار هوا قرار می دهد تا در دستور کار درختان خیابان قرار گیرد یک «نچرال بروکراسی» تمام عیار!
طنین آوای قرآن که تفاوتش را با همه صداهای دنیا به راحتی می توان فهمید، در فضا پخش می شود و نشان می دهد که مراسم رسما دارد آغاز می شود.
روبرویم ساختمان مثلثی مجلس قرار دارد، نماد مردمسالاری و قانون گذاری ملت ایران. از مشروطه تا انقلاب! قانونی که بارها تلاش شد به مسلخ فرستاده شود، از 28 مرداد 32 تا 30 خرداد 60 و 88!! تاریخ همواره تکرار می شود و باز در نهایت خون شهید است که آن را رقم می زند. علی رغم همه تلاش ها چند تا پسربچه آن قدر ورجه وورجه می کنند که سربازی می آید و می گوید لطفا از بالای تانکر بیایید پایین ولی گوشی برای شنفتن موجود نیست و تلاش های سرباز با شکست مواجه می شود. سرباز ناکام بازمی گردد.
پلاکاردهایی در دستان مردم است از آیات قرآن گرفته تا وصیت شهدا که همه بر لزوم استقامت در راه دین تاکید دارند.
تا اینجا که مراسم خیلی بی نظم بوده البته مثل همیشه نهادهای مسئول خواهند گفت جمعیت به قدری زیاد بود که نمی شد کنترل کرد و هیچ گاه نخواهند گفت که چرا بی نظمی از شروع مراسم سبقت گرفت؟!
خبرنگار خانمی از لای درختان پشت سرمان پیدایش می شود و روی تانکر می ایستد و با سرباز بحث می کند؛ فایده ندارد طرفین کوتاه می آیند می گوید فقط یک ساعت طول کشیده تا از پله برقی مترو بهارستان بالا بیاییم!! شاید این تنها شلوغی است که کسی از دیدن آن رنجیده نمی شود.
جوانی پلارکاردی بر دست دارد که نوشته «توافقات ننگین منفور ملت است» به نظر می رسد او پیام شهدای غواص را خوب دریافت کرده.
اولین تریلر کم کم دارد دیده می شود صدای ضرب دهل فضا را آماده می کند جوششی در راه است. شعارهای مردم شروع می شود و سرآغاز همیشه یک عبارت سه کلمه ایست که هویت انقلاب اسلامی را تشکیل می دهد: «مرگ بر آمریکا»، شعارها با «مرگ بر اسرائیل» «هیهات من الذله»، «یا حسین» و ... پی گرفته می شود. ظاهرا مردم هم پیام شهدای غواص را دریافت کرده اند.
در میان انبوه پلاکاردها شعاری توجهم را جلب می کند: «آب خوردن ما وابسته است به یا حسین نه تحریم ها» خوشحال می شوم که مردم می دانند آب را باید از صاحبش خواست نه از شیطان بزرگ.
ماشین عکاسان و خبرنگاران رد می شود و آنها تا می توانند عکس می گیرند. یاد تیتراژ انیمیشن «نیک و نیکو» می افتم و حشرات محترمی که پشت ماشین درحال هنرنمایی بودند!!! (البته با کمال احترام برای قشر زحمتکش خبرنگار). هلی کوپتری از بالای سرمان می گذرد، احتمالا باید حامل تصویربردار صدا و سیما باشد که قرار است تصاویر لازم را برای اخبار ساعت ۹ برساند تا گوینده بتواند با خیال راحت از «امواج خروشان ملت» سخن بگوید.
تریلر گروه موزیک سپاه و بالاخره نوبت به تابوت های مطهر شهدا می رسد. راوی از شهدا می گوید و از استقامت شان و تشر تندی به دیپلمات ها می زند. حضور شهدا فضا را کاملا معنوی می کند. سپس نوبت ماشین مداحان می رسد که چند نفری با هم می خوانند. بنر بزرگی روی یک ماشین حمل می شود که نوشته «آقاجان خط شکنان خمینی به یاری ات آمده اند»؛ خدا را شکر خیلی ها پیام واضح شهدا را دریافت کرده اند. خبرنگار شبکه خبر در حال مصاحبه با کمک راننده ی یکی از تریلرهای حامل تابت شهداست. حتما در عمرش کار خیر مهمی انجام داده که لیاقت حمل تابوت شهدا نصیبش شده؛ نمی دانم این فکر چرا به ذهنم می رسد.
دیگر تاب نمی آورم قلب من نیز فتح می شود و به ناگاه خود را در کنار تابوت ها می یابم زنی با یک دست فرزندش را در آغوش کشیده و سرش را به تابوت چسبانده و گریه می کند و با یک دست روسری رنگی اش را مرتب می کند. سربازی که کنار تابوت ها ایستاده می گوید می خواهی کمکت کنم؟ تشکر می کنم و می گویم دست کشیدم و متبرک شدم.
همراه با تریلرها ادامه می دهم. قیامتی برپاست. حضور عظیم مردم در این شرایط سخت اقتصادی و سیاسی را به راستی می توان ادامه همان امدادهای غیبی دانست که در کوران حوادث انقلاب و جنگ همواره به یاری نظام جمهوری اسلامی آمد. خانمی در فشار جمعیت از حال رفته و مردم دارند آب به صورتش می پاشند. به میدان امام خمینی می رسم؛ همان «توپخانه» سابق. البته این توپخانه ی امروز کمتر نشانی از اهداف موسسانش دارد،توپخانه ی ایران سی و چند سال است که وابسته به حضور همین مردم شده همانان که هر کدام عضوی از ارتش الهی خمینی کبیر هستند.
خورشید در حسرت دور بودن از این لحظات می سوزد و آسمان بر خود می بالد از این که باز یوم اللهی دیگر را در زمین شاهد است، آن هم در زمانه ظلمت تام آخرالزمانی.
در دل احساس شعف و غرور می کنم و خوشحال درحال بازگشت هستم. خوشحالم از این که پس از مدت ها چشیدن طعم تلخ تحقیر شدن توسط شیطان بزرگ، بار دیگر خیابان های شهرم عطر و بوی عزت و غیرت گرفته است.
خدا خیر هر دو دنیا را نصیبشان کند.
ملت و رهبر در تمامی ابعاد اعتقادی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در یک راستا حرکت میکنند ؛
دولتی ها تکلیف خود را مشخص کنند.....