گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- یادداشت دانشجویی*؛ حضور به موقع و ویژه ۱۷۵ شهید غواصی که با دستان بسته تا آخرین توان برای به نتیجه رسیدن اهداف و آرمان های انقلاب و وفاداری به بنیانگذار کبیر آن و البته شکل و شیوه شهادت مظلومانه آنها، آنقدر تاثیرگذار و تامل برانگیز بود که تشییع پیکر مطهرشان یکی از روزهای بیاد ماندنی و تاثیرگذار انقلاب اسلامی باشد.
از طرفی این شهدا در یکی از نقاط عطف تاریخ ایران، همه را با خود همراه کردند، از آنهایی که روزشان در گلستان شهدا و کنار مزار شهدا شب می شد، تا آنهایی که شاید کمتر یادشان به سرداران سرافراز میهن بود، از بازیگر و ورزشکار تا سیاسیون و گروه ها و اقشار مختلف مردم، در این غافله اما دانشجویان یک سهم ویژه از عطر این شهدا طلب کردند.
دانشجویان طبق معمول هر بزنگاهی در صف اول بوده و هستند و در میزبانی از این شهدا نیز نقش ویژه ای ایفا کردند. این نقش در قالب های مختلف از عکس و خبر و تحلیل تا دست به دست شدن دلنوشته ها در شبکه های مجازی متفاوت بود. یکی از این دلنوشته های دانشجویی را میخوانیم:
دلم میخواهد از خاک بنویسم...کاش حرف میزد... ناگفتهها دارد این خاک!!!
باید قلم بدهی دستش تا بنویسد، بنویسد قصه اش از چندمین شنبه شروع شد، زیرگنبد کبود چند لُدر آماده بود؛ همان لحظههایی که هیچکس جز خدا نبود...
چقدر خواندنی میشود وقتی بنویسد از نگاههای آخر... از زمزمهها... از شوخیهایی که سرمستند از لحظه وصال... بنویسد ذکر آخر؛ و من نخوانده بفهمم مادر است... بنویسد از طنابی که طواف میکرد دستان آسمان را... از پلاکها... و از فرصتی که نبود برای وصیت نامه! بنویسد چقدر طول کشید؟!
وزارت ارشاد سانسور میکند، اگر شرح داده شود لحظه آخر... اگر مادر بخواند... کاش بنویسد که این بیست سال چه شد؟! صدای اشکها به آنجا هم میرسید؟! مادر هرشب میآمد؟! کاش بنویسد چه شد که برگشتن!
اما نه... این یکی را ما باید بنویسیم... چه شد که برگشتن؟ اصحاب کهف زمین! دیگر به سکههای شما اینجا نان نمیدهند، باید بنویسیم برایتان.... دارند دستانمان را میبنند تا زبانم لال به جان خریدهها را به نان بفروشیم...
بنویسیم از متنهایی که توافق میکنند... و بنویسیم از کل ارضی که انگار دیگر باور ندارند کربلاست... و باید نوشت از هزاران حرف نگفتهای که میبارد، که زار میزند... که بغض میکند...
میان بطن یک پیامک خاص که این روزها هرچند آرام، دست به دست میشود، ولی دلشوره میآورد که بر سر ما ۲۰ سالههای امروز چه آمده که ۲۰ سالههای خمینی برای سید علی به خط شده اند...
»می دانم... میدانم آقای من!
اینجا عمارها کمتر پیدا میشوند! اینبار «خواصِّ» تو، «غواص» شدهاند!
آنقدر غریب هستی که «خمینی» خطشکنانش را فرستاد...»
* زینب السادات حدادی- دانشجوی کارشناسی دانشگاه اصفهان
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.
لبیک یا خامنه ای ....