کد خبر:۴۳۳۶۸۷
جهاد جهادگران

حمام با آب سماور!/ حکایت تلخ شیرین آباد +تصاویر

روی تراس مسجد چشم‌مان به یک سماور بزرگ افتاد که به شیر آن یک شیلنگ قرمز بلند وصل شده بود پرسیدم این شیلنگ برای چیه؟ خانم سنگدوینی با خنده گفت این حمام بچه‌هاست!

به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از گرگان، دیر زمانی است که اردوهای جهادی در دانشگاه‌های سراسر کشور به منظور محرومیت زدایی در حال انجام است؛ اما من همچنان به دنبال شیرینی «نتیجه» جهادگری دانشجویانی بودم که مشتاقانه به دل محرومیت می‌زدند تا دل‌های دردمند خالی از آبادانی این مناطق را احیا کرده و زنگارهای دل خود را نیز سامان ببخشند.

 

هیچ گاه گمان نمی‌کردم که درست در روزی که هواشناسی اعلام کرد دمای هوا در گلستان در 70 سال اخیر بی سابقه بوده است و از مرز 50 درجه نیز گذشته به دل یک روستای محروم بزنم و حتی تصور نمی‌کردم نشانه‌ای از اشتیاق دانشجویان جهادگر که پیش از این آن را درک نمی‌کردم را با عبور از آبادانی به محرومیت تجربه کنم.

 

قرار بود در خنکای صبح با وسیله ایاب و ذهابی که دفتر بسیج دانشجویی شهرستان علی آباد کتول آماده کرده بود به روستای «شیرین آباد»، محل اسکان دانشجویان جهادگر دانشگاه آزاد علی آباد برویم؛ اما نمی‌دانم دست تقدیر بود یا تدبیر که درست در ظل گرمای ظهر به سمت روستا حرکت کردیم تا شاید درکِمان از محرومیت روستا چند برابر شود.

 

 

البته روستای شیرین آباد روستایی کوهستانی در میان انبوهی از درخت و چمن بود؛ اما گرمای بی سابقه استان خنکا را از نسیم گرفته بود و حتی مجبور شدیم شیشه‌های پیکان بسیج را بالا دهیم تا مبادا داغی باد بیرون صورت های‌مان را بسوزاند؛ بین راه به خانم حیدری، جانشین بسیج دانشجویی علی آباد گفتم راه این روستا که مملو از درخت و سبزه است نشان می‌دهد، خاک آن حاصل خیز بوده و مردم آن از پس مخارج خورد و خوراک خود باید بتوانند بیرون بیایند که مهدی جافر نوده ،راننده آن روز ما و مسئول اردوهای جهادی بسیج دانشجویی شهرستان پاسخ داد محرومیت فقط فقر مادی نیست چه بسا فقر فرهنگی آسیب رسان‌تر باشد.

 

 

 

صحبت‌هایمان داشت بالا می‌گرفت که تابلوی شیرین آباد همه را به سکوت دعوت کرد از شیشه اتومبیل محو تماشای روستا شدم تا اینکه به محل استقرار دانشجویان بسیجی در مسجد محل رسیدیم، به محض توقف چند کودک از پنجره مسجد برایمان دست تکان دادند و برخی نیز از خجالت پنهان می‌شدند و همین که دوربین‌هایمان را برای عکاسی درآوردیم همه پا به فرار گذاشتند.

 

وارد مسجد شدیم و از پله‌های آهنی و پر شیب آن بالا رفتیم عده‌ای از زنان روستا وسط مسجد نشسته بودند تصور کردم دانشجویان هستند داشتم صحبت می‌کردم که با شادمانی خاصی گفتند ما شاگرد هستیم و منتظر مربی نشسته‌ایم تعداد زیادی کودک نیز دور و اطراف مادرهایشان می‌دویدند و زیر زیرکی به من و دوست خبرنگارم نگاه می‌کردند و می‌خندیدند و به محض نگاه و توجه ما فرار می‌کردند.

 

دانشجویان جهادی که از قبل با آنان هماهنگ شده بود برای راهنمایی ما جلو آمدند با اینکه تنها وسیله سرمایشی مسجد یک پنکه بود اثری از نارضایتی در چهره دانشجویان ندیدم با لبخند پرسیدم: خوش می‌گذره؟ گفتند: عالی!

 

زهره سنگدوینی، سرگروه دانشجویان جهادی با ما همراه شد تا برنامه کلاسی بچه‌های گروه را نشان‌مان دهد. روی تراس مسجد چشم‌مان به یک سماور بزرگ افتاد که به شیر آن یک شیلنگ قرمز بلند وصل شده بود پرسیدم این شیلنگ برای چیه؟ خانم سنگدوینی با خنده گفت این حمام بچه‌هاست!

 

 

آنقدر تعجب کرده بودم و خجالت کشیده بودم که دیگر صدای سرگروه را نمی‌شنیدم تصمیم گرفتم از برنامه روی دیوار عکس بگیرم تا بعدا ببینم این سفیران که نام آنان را سفیران عشق می‌گذارم در این روستا به چه کارهایی مشغول بودند کلاس‌های آموزش قرآن، احکام، کامپیوتر، ریاضی، زبان انگلیسی، خیاطی و کیسه دوزی از جمله مواردی بود که 15 دانشجوی دختر بدون هیچ چشم داشتی و حتی در شرایطی واقعا و کاملا جهادی به مردمی محروم می‌آموختند.

 

به میان جمع زنان روستا رفتم و پرسیدم بار اولی است که دانشجویان جهادی اینجا اردو می‌زنند؟ گفتند این برنامه هر ساله است که آنقدر خوب و عالی است هر سال مردم روستا برای آمدن دانشجویان بسیجی لحظه شماری می‌کنند.

 

در حالی که همه با هم در حال صحبت کردن بودند از بزرگترین مشکلات مردم روستا پرسیدم؟ به یکی از خانم‌ها لبخند زدم و از او خواستم اول او جواب بدهد، گفت شاید قبلا مشکلات را نمی‌شناختیم ولی از وقتی دانشجویان جهادی می آیند می‌بینیم چقدر از احکام بی خبر بودیم و چقدر اشتباه می‌کردیم.

 

خانم دیگری از آب روستا گلایه کرد و حتی می‌گفت در منبع آب مارمولک نیز دیده است، جالب است که تمامی آنان در آن روستای محروم مستاجر بودند و گله می‌کردند که در خانه‌های روستا حمام نیست و حمام محل هم فقط یک روز در هفته باز می‌شود و خواه و ناخواه بهداشت عمومی روستا با مخاطره‌های زیادی همراه است.

 

 

آنقدر از مشکلات ریز و درشت می‌گفتند که اشک در چشمانم حلقه زد در این فکر بودم بعد از این گزارش، سراغ کدام مسئول بروم و کدام مشکل را در اولویت قرار بدهم، خانم‌های روستا از وضعیت دیش‌های ماهوراه‌ای که دیگر در همه روستا به چشم می‌خورد گله مند بودند دانشجویان جهادی می‌گفتند در این مدت زمان استقرار چند بار همایش برگزار کردند و در میان استقبال انبوه مردم از مضرات ماهواره سخن گفتند، دانشجویان می‌گفتند معمولا زنان و بچه‌ها بیشتر تاثیر می‌پذیرند و خیلی‌ها دیگر ماهوراه نگاه نمی‌کنند؛ اما مردان روستا نیازمند روشنگری بیشتری هستند.

 

 

جهادگرانی که تا عامل بی فرهنگی را در مناطق محروم برنکنند، دست بردار نیستند

 

به قدری دانشجویان جهادی دغدغه ماهواره‌ها را داشتند که هنوز برنگشته به فکر تداوم و اعزام دوباره بودند انگار تا ریشه این عامل بی فرهنگی را برنکنند دست بردار نیستند اینجا بود که معنای همت مستحکم را درک کردم.

 

دانشجویان می‌گفتند خدا رو شکر اوضاع حجاب در روستا خیلی خوب است و هنوز گرد بی غیرتی این طرف‌ها پیدا نشده است طلاق هم هنوز نتوانسته در میان این مردم رسوخ کند؛ اما اگر قرار باشد ماهواره که به تازگی در روستا باب شده همچنان مهمان خانه‌های اهالی بماند هیچ بعید نیست که ...

 

کم کم مسجد پر از دختران کودک و نوجوانی شد که خیلی مودب و حتی دست به سینه گوشه‌ای تکیه داده بودند به سمت دو نفر از آنان رفتم نگاه‌شان آنقدر به من خیره شد که مردمکهای‌شان می‌لرزید آرام گفتند منتظر مربی نقاشی و کاردستی هستند تا کلاس شروع شود از آنان خواستم کارهایشان را نشانم بدهند با چنان ذوقی دفترهایشان را درآوردند که اشکم جاری شد.

 

 

روستایمان فقط اسباب بازی فروشی کم دارد

 

بعد از نگاه به نقاشی‌های زیبا که از تمیزی معلوم بود با چه دقت و توجهی کشیده شده بودند پرسیدم روستای خود را چقدر دوست دارید؟ زهرا و فاطمه برزگر هر دو با هم جواب دادند خیلی روستا را دوست داریم، هیچ کدام آن‌ها دوست نداشتند به شهر بروند.

 

فاطمه که دوم ابتدایی بود و حسابی هم با روسری کوچکش حجاب گرفته بود گفت «روستای ما یک بدی داره اونم اینه که فقط خوراکی تو مغازه‌هاش پیدا میشه اگه اینجا هم اسباب بازی داشته باشه چیزی دیگه چیزی از شهر کم نداره»؛ اظهارات این کودک یک معنای عمیق داشت و آن هم عزت نفس بود این کودک محرومیتی احساس نمی‌کرد و ترجیح می‌داد بجای کوچ به شهر اگر کم و کاستی در روستایشان است رفع شود و وطن خود را ترک نکند، آنقدر با غرور جواب داده بود که هنوز داشتم لذت می‌بردم.

 

ناراحتی کودک روستای از جا ماندن کلاس درس اردوهای جهادی

 

زهرا برزگر که بزرگ‌تر بود کمی ناراحت به نظر می‌رسید پرسیدم زهرا خوشحالی؟ گفت نه کلاس کامپیوتر صبح امروز را از دست دادم و خیلی ناراحتم از زهرا خواستم راجع به خوبی‌های روستا برایم بگوید؟ گفت «یک بدی دیگه هم روستا داره اونم اینه که معلم کلاس اول تا ششم آقای شعبانیه که به اول و دوم و سوم با هم درس میده بعدش هم به چهارم و پنجم و ششم با هم».

 

 

کمکم دور و برمان پر از بچه‌های دیگر شد، معصومه رنجبر، دختر بچه تپلی بود که تند تند سئوال‌هایی که از فاطمه و زهرا می‌پرسیدم را جواب می‌داد پرسیدم معصومه تو دوست داری بری شهر؟ جواب داد «نه روستا خنک‌تره شهر خیلی گرمه»! پرسیدم معصومه معلمتون آقای شعبانی بداخلاقه جواب داد نه «خوب اخلاقه» گفتم بد درس می ده؟ گفت «نه خوب درس می‌ده فقط اجازه سئوال پرسیدن نداریم چون باید به کلاس‌های دیگه هم درس بده فقط همین بده» راستش این بچه‌ها فقط آرزو داشتند هر کلاس را تنها با هم کلاسی‌های خود بگذرانند و معلم نیز سر کلاس آن قدر وقت داشته باشد که این بچه‌ها اجازه سئوال پرسیدن داشته باشند.

 

 

رئیس علوم پزشکی گلستان: خدمات دندانپزشکی به روستاهای محروم داده میشود

 

بعد از یک گعده درست و حسابی با بچه‌ها دوباره سراغ زهره سنگدوینی رفتم وی اینبار از درخواست مکرر روستاییان برای حضور پزشک متخصص گفت من این مطالبه را روز گذشته به رئیس علوم پزشکی استان گلستان رساندم دکتر ریاحی پاسخ داد: «در نظام سطح بندی خدمات و نظام ارجاع اینکه ما در تمام روستاها متخصص بفرستیم در هیچ جای دنیا تعریف شده نیست و حتی امکان پذیر نیز نیست و هم به جهت ظرف مکانی و زمانی برای گسیل امکانات لازم برای حضور یک متخصص این امکان قابل انجام نیست.

 

رئیس دانشگاه علوم پزشکی گلستان افزود: در نظام سطح بندی در روستاها به خصوص روستاهای محروم مراکز بهداشت و درمان تعریف کردیم که اتفاقا تقویت خدمات دندانپزشکی در این مراکز تعریف شده است یعنی خرید یونیت‌های دندانپزشکی که بخشی از آن انجام شده و بخشی از آن در حال تجهیز است به خصوص این امکان برای گروه‌های آسیب پذیر از قبیل نوجوانان و زنان باردار در تمام مناطق محروم در نظر گرفته شده است.»

 

این بازدید به پایان رسید ولی امید آن دارم حکایت محرومیت آن همچنان باقی نماند و با همت بلند جهادگران دانشجو این قصه نیز به پایان برسد تا شیرین آباد روی تلخی را نبیند و تمامی نقاط محروم کشورمان به آبادی شیرین دست پیدا کنند.

 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات شما
ولایتمدار
Iran (Islamic Republic of)
۲۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۱
آفرین بچه های جهادگر دست همتون درد نکنه.
اگزارش جالب و کاملی بود ممنون. به امید روزی که روستای محرومی نداشته باشیم
27
0
کارگر
Germany
۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۳
اینا مردم ایرانن نه آقازاده های پورشه سوار............... ایران فقط شمال تهران نیست........
4
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۲
این که سماور نیست!یه پا آبگرمکنه برا خودش...
4
0
ناشناس
۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۳:۳۹
سماور مساجد این شکلین بزرگ جادار مطمئن
پربازدیدترین آخرین اخبار