گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، در دو سال اخیر مدح و تعریف های اردوهای جهادی و فواید آن را به وفور شنیده بودم، در دوران تحصیل ما که زمان آن دور و دراز نیست اردوی جهادی نبود، نخستین دفعاتی که دانشجویان جهادی را دیدم با شوخی توام با جدیت به آن ها گفتم: چقدر هم به شما بچه شهری ها می آید به روستا بروید؛ لابد با این عور و ادا می خواهید ایلام را آباد کنید، آن ها هم با همان اطوارهایشان جواب می دادند که فلفل نبین چه ریزه...
اشتیاقشان، نظرم را عوض کرد، لای پنبه بزرگ شده بودند و در خانه دست به سیاه و سفید نمی زدند؛ اما همین که نام جهاد می آمد آستین ها را بالا می زدند و یا علی گویان به ساخت خانه، مسجد، مدرسه، سرویس بهداشتی و حسینیه همت می گمارند، چراغ دلی را با آموزش قرآن روشن می کردند یا گوشی می شدند برای شنیدن آه مردم و دستی برای پاک کردن اشک هایشان.
دلم برای دیدن کار کردن دانشجوها در روستا پر می کشید، تا پیش از این هیچ طرح هجرتی ندیده بودم تا اینکه توفیق حضور در روستاهای ساتیان، شهرک نبوت و کپنه کران در شهرستان ایوان و در معیت مسئول سازمان بسیج دانشجویی استان نصیبمان شد، راه پرپیچ و خم و آفتاب امانمان را بریده بودند، تیغ تیز خورشید چشم هایمان را می زد و گرمای طاقت فرسای آن تحمل پیمودن مسیر را دشوار می کرد، دماسنج ماشین عدد ۴۰ را نشان می داد.
اولین روستایی که رفتیم شهرک نبوت بود، چند نفر از جهادی ها در مدرسه شهید رجائی به استقبال ما آمدند، چند دقیقه طول کشید تا دیدگانمان به تاریکی راهرو مدرسه عادت کند، اولین مکانی که رفتیم اتاق بانوان جهادگر بود، بلافاصله بعد از خوش و بش های معمولی به معرفی خودشان و مسئولیتی که برعهده داشتند پرداختند، صدای بچه ها و سرک کشیدن های یواشکی شان که تابلو بود از کلاس جیم شده اند تا آمار مهمان هایی که ما باشیم را درآورند مرا از ملاقات خواهرهای جهادگر به سوی همان راهرو باریک و تاریک روانه کرد، پسربچه ای در سمت چپ در چارچوب درب نخستین کلاس ما را می پایید؛ تا مرا دید سرش را دزدید، به سوی آن اتاق که رفتم ۲۰ تا ۳۰ خردسال با لباس های خانه، دست به سینه با خنده های یواشکی منتظر ما بودند، انگار به آن ها دیکته شده بود که جیک نزنند؛ با این حال نمیتوانستند جلوی خنده شان را بگیرند، چانه را به سینه چسبانده بودند و لب هایشان را در مشت پنهان می کردند، پسربچه ای با دمپایی صورتی به سرعت وارد اتاق شد و چند مرتبه تکرار کرد: هاتن (آمدند)، خنده ام گرفته بود و اشک از چشمانم جاری می شد، یکی از دخترها در جواب سلام من، انگشت اشاره اش را بالا گرفت، برخواست و گفت: خانم اجازه! سلام. دلم برایشان غش می رفت.
با حضور مسئولان سازمان دانشجویی استان همهمه به پا شد، کلاس های این مدرسه یاد دوران ابتدایی ام را زنده کرد، این میزهای زهوار دررفته، آن تخته سیاه قدیمی، پنجره های بدون پرده، بوی خاک و گچ... همه و همه شیطنت های روزگار کودکیم را تداعی می بخشیدند، این کلاس برای آموزش قرآن به کودکان زیر ۱۰ سال تمهید شده بود، بچه ها آیت الکرسی را تازه یاد گرفته بودند، با حجب و خجالت به قرائت آن می پرداختند، گاه اشتباه می خواندند و گاه بخشی از کلام الله را فراموش می کردند، آنقدر با تواضع در برابر قرآن های گشوده نشسته بودند که بیننده را به تشویق و تمجید وا می داشتند.
کلاس بعدی، کلاس بهداشت بود، در میان مشتریان این کلاس چند کودک دو و سه ساله با چادرهای کش دار سفید گل قرمزی که با خواهرهایشان آمده بودند دیده میشد، اینجا یاد می گرفتند که از خود در برابر بیماری های اپیدمیک فصل مدرسه، آسیب های جسمانی، رعایت بهداشت محیط و حفظ پاکیزگی خانه و شهرشان مراقبت کنند، یکی از دخترها از سر جایش بلند شد و گفت: اینجا یاد می گیریم از همین امروز برای داشتن آینده ای پاکیزه کوشا باشیم، آشغال نریزیم، محیط زیستمان را از وجود زباله ها مصون داریم و محیط بان خوبی باشیم.
بعد از گردش در مدرسه ابتدایی شهرک نبوت به سوی روستای ساتیان روانه شدیم، جهادگران در حال تمهید فضا برای برگزاری یادواره شهدا در مسجد امام حسن مجتبی (ع) بودند، سه دانشجو دختر که در این مسجد مشغول طراحی دکور و آذین بندی بودند با کم رویی و خجالت بسیار به استقبال ما آمدند، از فرصت استفاده کردم و به تمام گوشه های مسجد سرک کشیدم، مسئولین در گوشه ای گعده گرفتند و به تبادل اندیشه پرداختند، از جمعشان جدا و به سه خادم فرهنگی که مشغول برنامه ریزی بودند ملحق شدم.
یاسمی، یکی از دانشجویان جهادگر دانشگاه پیام نور ایوان در روستای کپنه کران، کسب رضای خدا را تنها هدف دانشجویان جهادگر عنوان کرد و بیان داشت: خداوند در آیه ۶۹ سوره عنکبوت به مومنان وعده داده است که هرکس راه او را در پیش گیرد هدایت خواهد شد، زکات علم آموختن آن به دیگران است، هر کدام از جهادگران به گوهر و هنری مزین هستند و در حد استطاعت در اشاعه توانایی هایی که دارند دریغ نمی کنند.
وی بزرگترین معضل در روستاها را مساجد خالی، عدم حضور روحانیون و عدم برگزاری نماز جماعت اعلام کرد و افزود: برخی از روستاها مسجد ندارند؛ البته جهادگران می توانند به ساخت و ساز مساجد یا حسینیه اهتمام بورزند؛ اما بودجه فعالیت های جهادی هرسال نسبت به سال گذشته کمتر می شود، بدون پول نمی توان مصالح تهیه کرد، مردم روستا علقه خاصی به فعالیت های مذهبی دارند، عدم وجود یک هادی در بین ایشان به شدت محسوس می شود.
این جهادگر دانشگاه پیام نور ایلام گفت: خداوند می فرمایند: نماز، مانع بروز فحشا و منکر در جامعه می شود. با اقامه نماز رذیلت ها رو به کاهش می نهند و نسل های پاک در جامعه پرورش می یابند، بارها به سازمان تبلیغات اسلامی برای تخصیص روحانی به روستاهای ایوان مراجعه کرده ایم آن ها می گویند که هزینه و امکانات مورد نظر برای روحانیون باید از سوی مردم روستا آماده شود، لازم به ذکر است که بیشتر روستاهای این شهرستان از دارا بودن خانه عالم محروم هستند و مردمی که از فقر مالی رنج می برند توانایی تامین مایحتاج مورد نیاز برای مهمانان را ندارند، روستاییان از مسئولین، موضوع برگزاری برنامه های مذهبی را طلب می کنند اما مسئولین به مطالباتشان توجه نمی کنند.
یاسمی ادامه داد: مردم فکر می کنند ما آمده ایم تا تمام مشکلاتشان را با معجزه رفع کنیم؛ با ما درد دل می کنند در حالی که ما هیچ منبعی مالی برای رفع گوشه ای از مشکلاتشان نداریم، مسئولین خود را به خواب زده اند؛ انگار که این روستاها بخشی از ایران نیستند و مشمول عنایت جمهوری اسلامی نمی باشند، تدوام این رویه باعث بی اعتمادی مردم روستانشین به جهادگران می شود به گونه ای که در سال های نه چندان دور، جهادگرانی که پس از ما می آیند این جمله را که؛ گروه قبلی هیچ کاری برای ما نکردند حضور شما نیز بی فایده است را به تکرار خواهند شنید، از همین الان به ما می گویند: شما چند الف بچه می خواهید مشکلات ما را حل کنید؟
پیمان، دیگر جهادگر مشغول به خدمت در روستای ساتیان، امسال را نخستین سال حضور خود در اردوهای جهادی عنوان کرد و ابراز داشت: پیش از این نه در بسیج فعالیت داشتم و نه می دانستم که جهاد یعنی چه! به پیشنهاد دوستان و به نیت دور هم بودن در اردوهای جهادی نام نویسی کردیم، نخستین روز حضورمان با نشستن در روبروی کولر و آماده کردن فضا برای آغاز کلاس ها گذشت، از روز دوم و با جمع شدن مردم در اطرافمان فهمیدیم که به کجا آمده ایم و چه رسالت خطیری بر عهده داریم.
وی با بیان اینکه کاری جز شنیدن دردهای مردم از دستمان برنمی آید، گفت: مشکل بهداشت در روستاهای محروم بیداد می کند، روستاییان برای یک بررسی سلامت ساده مجبور هستند کیلومترها راه را طی کنند، بعضی از مردم این مناطق از فقر مالی شدید رنج می برند و به نان شب محتاج هستند با اینکه یارانه دریافت نمی کنند صورت هایشان با سیلی سرخ می شود. البته در اینکه اردوهای جهادی با سختی عجین شده اند شکی نیست اما از اینکه با دست خالی وارد روستا شده ایم و نمیتوانیم گره ای از مشکلاتشان را باز کنیم در عذاب هستیم.
این جهادگر ایوانی احترام و اشتیاق روستاییان به حضور دانشجویان جهادگر را وافر دانست و ادامه داد: با آمدن ما به ساتیان، برپایی نماز جماعت جان دوباره گرفت، این مردم با وجود اینکه رنگ امکانات را به خود ندیده اند بسیار باهوش و توانمند هستند، به عنوان مثال یکی از کودکان این روستا با وجود تلمذ در کلاس قرآن، ۲۵ جزء از کلام الله مجید را حفظ کرده است، دختران با کاردستی هایی که خلق می کنند ثابت کرده اند که از هر انگشتشان یک هنر می بارد، بانوان بزرگسال نیز در برگزاری حلقه های صالحین از مربیان خود سبقت می گیرند.
دخترهای جهادگر در حین خداحافظی چند مرتبه بر پیگیری جذب بودجه در راستای ساختن سرپناه برای پیرزنی که هیچ خانه و کپری برای زندگی نداشت یا بیوه زنی که با داشتن هفت فرزند خردسال مقروض مردم برای تامین مخارج درمان شوهر خدابیامرزش بود یا کودک کر و لالی که نیاز به عمل داشت... تاکید کردند، ناگهان دلم شکست، من که وضعیت بودجه و بی توجهی مسئولان را می دانستم؛ حالا معنی واژه « شرمندگی» که در وجود جهادگرانه دلمه بسته بود را می فهمیدم.
از مسجد امام حسن (ع) به سوی مدرسه ای که محل اسکان جهادگران ایوانی بود رفتیم، آنچه که توجه حاضرین در این اماکن را به خود جلب می کرد فضاسازی مدارس یا مساجد به تمثال شهدا، زنده نگه داشتن فرهنگ هشت سال دفاع مقدس و دیوار نوشته هایی حاوی مضامین و پیام های جهادگونه بود، گویا جهادگران بیش از اینکه مامور به آموزش در زمینه های گوناگون بودند رسالت مهم معطر کردن فضای روستاها به بوی شهدا و سیره اهل بیت را به دوش می کشیدند.
منتهی علیه تنها مدرسه ای که در ساتیان وجود داشت اتاق اسکان خواهران بود، به این می اندیشیدم که چگونه این ۴۰ دختر در اتاقی کوچک که فقط یک سوم آن با موکتی باریک مفروش شده بود برای دو هفته زندگی می کنند؟ شنیدن صدای کولری که ها ها، هو هو و جیر جیر کردن هایش گوش ما را کر کرده بود مغزی از جنس فولاد می طلبید، بر روی همان موکت باریک به دور یکدیگر نشستیم. یکی خود را معلم کامپیوتر، دیگری معلم قرآن و سومی خود را معلم خیاطی معرفی کرد و کولر با صدای مهیبش با پرتاب کردن قطره هایی از آب خنک بر سر و رویمان نمی گذاشت که صدا به صدا برسد.
مدرسه کوچک و نقلی روستای ساتیان را در کمتر از ده دقیقه بازدید کردیم، طبق معمول، کلاس ها به محل آموزش کامپیوتر، آموزش قرآن، حلقه های صالحین تقسیم بندی شده بودند، معلم رایانه گفت: این سیستم ها را از بخش اداری دانشگاه محل تحصیلمان عاریه گرفته ایم. سادگی و بی غل و غشی از سر و روی مردم روستا می بارید، حیای خاصی داشتند، هر اتاقی که می رفتم با خودم می گفتم: خدا نکند که این بخاری های نفتی و مستهلک حادثه ای مانند آتش سوزی روستای شین آباد را رقم بزنند، نگران بودم.
با یالله گویی آقایان و تشکر کردن هایشان خودمان را برای سفر به آخرین ایستگاه آماده کردیم، این بار خود را در خودرویی که حامل بانو فاطمه مهدوی خورانی، مسئول برگزاری اردوهای جهادی شهرستان ایوان بود جا دادم، می گفت که فرزند بزرگم خودش را برای شرکت در کنکور و حضور در دانشگاه آماده می کند، از معدود جهادگران همه فن حریفی است که خودش و خانواده اش برای انجام فعالیت های عام المنفعه در صف اول متقاضیان جای دارند، وی این شور و حضور را مدیون حمایت های همسرش می دانست و برای طول عمرش دعا می کرد..
مهدوی خورانی، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور ایوان تعداد دانشجویان اعزامی به مناطق محروم این شهرستان را ۱۰۵ نفر اعلام کرد و ابراز داشت: جهادگران دانشگاه پیام نور در شهرک نبوت، دانشگاه آزادی ها در روستای ساتیان و دانشجویان علمی و کاربردی این شهرستان در روستای کپنه کران حضور دارند، ۸۳ نفر از جهادگران دختر و بقیه پسر هستند که در قالب تیم پشتیبانی به تمهید امکانات لازم می پردازند.
وی حوزه فعالیت در این روستاها را بهداشتی، فرهنگی، اقتصاد مقاومتی، آموزشی، هنری و شناسایی جنگ نرم برای جامعه هدف عنوان کرد و افزود: در بحث اقتصاد مقاومتی بر خوداشتغالی بانوان تاکید داریم؛ زیرا بیشتر بانوان روستایی از نظر مالی در مضیغه هستند و یا تکلف خانواده شان را به دوش می کشند، برای آن ها کلاس های خیاطی، گلدوزی، قالی بافی، آموزش پرورش قارچ و غیره برگزار کرده ایم تا بتوانند با کسب مهارت و در دست داشتن مدرک به کسب وام خوداشتغالی مبادرت ورزند و بر روی پاهای خود بایستند.
مسئول اردوهای دانشجویی شهرستان ایوان آموزش مبانی رعایت بهداشت را یکی از اصول مهم و ضروری در روستاها عنوان کرد و بیان داشت: برای کودکان کلاسهای بهداشت عمومی در راستای صیانت از خود در برابر بیماری های فراگیر در مدارس یا پاسداری از محیط خانه و روستا برپا کردیم، کلاس های بهداشت برای بزرگسالان به دلیل عدم استقبال از سوی جامعه مخاطب، برگزار نشد، البته با حضور یک پزشک در این روستاها و ویزیت رایگان مردم، برخی از اصول بهداشتی در جلسات پرسش و گفتگو پاسخ داده شد.
مهدوی به تاثیر حضور روحانیون در برخی روزها در روستا اشاره کرد و ادامه داد: کلاس های روخوانی، روانخوانی و احکام با استقبال بانوان برگزار می شود.
وی تصریح کرد: برخی از جهادگران براساس حس تکلیفی که نسبت به مردم دارند با روی هم گذاشتن پس اندازهایشان، برای فقرا اقلام خوراکی و سبد کالا تهیه می کنند، این بچه ها با شاد کردن محرومین، شاد و از دیدن حزنشان، غمگین می شوند، به راستی که این یک الف بچه ها با دل های دریایی شان سنگ صبور و مخزنالاسرار روستاییان می شوند.
مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور ایوان وجود و نفوذ شبکه های مجازی را تیغ تیزی بر شاهرگ ایمان جوانان روستایی دانست و گفت: در دست بیشتر جوانان و حتی کودکان دبستانی گوشی های هوشمند مجهز به انواع نرم افزارهای ارتباطات جمعی وجود دارد، پیام ها و فیلم هایی که در میان جامعه مذکور رد و بدل می شود زمینه ترویج اباهی گری، تغییر رفتار، تغییر نگرش و حتی تغییر دین را میان روستانشینان عادی سازی می کند، به گونه ای که یکی از بانوان مناطق محروم ایوان بر تغییر دین خود از اسلام به زرتشت اصرار می ورزید اما در لوای جلسات ارشاد و رفع ابهامی که از سوی بنده برگزار شد از تصمیم خود صرف نظر کرد.
مهدوی به استفاده سه خانواده از ماهواره در میان سه روستای نامبرده اشاره کرد و افزود: آن ها را در جلسات متعدد و به صورت غیرمستقیم با مضرات ماهواره آشنا کردیم؛ به گونه ای که با دست خودشان دیش و رسیورهای مورد استفاده را به سپاه تحویل دادند.
وی اردوهای جهادی را عرصه ای برای خودسازی دانشجویان شرکت کننده در این طرح عنوان کرد و بیان داشت: برخی از دانشجویان تا پیش از قدم نهادن به میدان جهاد در نوع پوشش سستی می ورزیدند و یا با آرایش و البسه نامناسب در دانشگاه حاضر می شدند اما پس از حضور در مناطق محروم متحول و به زیور ایمان آراسته شدند.
آخرین ایستگاه این سفر نیم روزه، روستای کپنه کران و مدرسه استقلال بود، کودکان با شوق فراوان برای خوانده قرآن یا اذان داوطلب می شدند و با صدای خنده، مدرسه را روی سر خود می گذاشتند، معلم کلاس گفت: مسجد این روستا تخریب شده است و هیچ ارگانی قصد آباد کردن آن را ندارد، همچنین روستای کپنه کران وضوخانه، سرویس بهداشتی عمومی و غسالخانه ندارد، ما به کودکان این روستا یاد می دهیم که صدای اذان و صوت قرآنشان را در کوه ها و دشت های کپنه کران پراکنده کنند تا فروغ کلام خدا به خاموشی گرویده نشود.
هر روستا که می رفتیم بساط چرخ خیاطی و دار قالی به پا بود، نقاشی و کاردستی کودکان توسط جهادگرها در تمام مدارس به در و دیوار آویزان شده بودند، غول خشکسالی روستاهای ایلام را می بلعد و مانع کسب کشاورزان و دامداران این استان می شود، فقر و نداری را می توان در نوع لباس پوشیدن بچه های روستا دید.
به سوی ایلام روانه شدیم، در میان راه آیه های «ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله»، «ولنبلونكم حتی نعلم المجاهدین منكم و الصابرین و نبلوا اخبار كم» و « و جاهدوا با اموالكم و انفسكم فی سبیل الله ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون» در ذهنم تداعی می شدند، چه همت بلندی دارند این بچه ها که با وجود گرمای ۴۰ درجه هوا خانه های خنک و مجهزشان را به قصد روستاهایی که حتی آب سالم برای نوشیدن ندارند ترک می کنند.
صدای آوینی در گوشم می پیچد: نقطه قوت ما در ایمان ماست و بدین ترتیب عاقبت کار روشن است، عزت ما در استقامت است و اکنون کیست که این حقیقت را نداند؛ خدا به ما توان استقامت بخشیده است، امت حزب الله نشان داده که در هیچ شرایطی تسلیم نخواهد شد و دست از حمایت حق برنخواهد داشت و این راه تا دستیابی به تمام اهداف عالیه اسلام ادامه خواهد داشت.