گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو _علیرضا کاتبی، وقتی بنا بود به سوریه اعزام شود، از رهبری دستور میگیرد که باید به هر نحوی که شده در آنجا بماند و برای مدیریت اوضاع در کنار نظامیان سوریه باشد. میگفت: مقام معظم رهبری تاکید دارند که سوریه مانند یک «طفل مریض» است که خود از بیماریش مطلع نیست. شما باید در کنارش باشید و اگر دکتر نیامد و دارو نخورد؛ شما او را به این کار تشویق کنید. سرداری که بیش از این بند پوتینهایش را در فتنه 88 سفت بسته بود؛ در دمشق ماند و با تاسیس نیروهای مردمی، «تیپ فاطمیون» و سایر نیروهای رزمنده، از حرم حضرت زینب (س) دفاع کرد و تروریستها را به یاری خداوند متعال از حریم حرم دور کرد. دمشقی که در آن روزها رنگ و بوی سقوط از آن به گوش میرسید. به نحوی که حتی مستشاران و سران کشورهای حامی سنتی اسد؛ مانند چین و روسیه نیز بشار را تنها گذاشته و به کشورهایشان فرار کرده بودند! اما همین همراهی باعث شد تا سد غرور حزب بعث در برابر تواضعش زانو بزند و سپاه پاسداران را به عنوان مستشار قبول کند. از سوی دیگر در این شرایط وقتی یکی از سرداران ارشد ایرانی به گرمی با عوامل ارتش عربی سوریه برخورد و به اصطلاح با آنان سلام و علیک داشت؛ دلهای آنها را نرم میکرد.
بههرحال سردار خوب میدانست که برای گشایش در جنگ، «ایمان» مهمترین ملاک است. فاکتوری که در آن روزها در ارتش بعث سوریه دیده نمیشد. ارتشی که شراب میخورد، در آن نماز خواندن ممنوع بود و نمیتوانست مفهوم «جنگ شهری» و نامنظم را خوب درک کند؛ حاج حسین را به این وادا داشت تا نیروهای مردمی مسلمان را درکنار هم جمع کند. آغاز همین فکر سبب شد تا نیروهای داوطلب افغان آموزش ببینند و سفت و سخت پای دفاع از حرم حضرت زینب (س) بایستند. سردار همدانی با ایمان، رشادت و ولایت مداریای که در آنها دید، لقب فاطمیون را برای آنها انتخاب کرد. فاطمیونی که امروز لشگری شدهاند کاری؛ و هر جا که گره ای بر جنگ میافتد به عنوان گره گشا وارد میدان میشوند. این همه از سرداری که در تاسیس چندین لشگر سپاه پاسداران نقشی اساسی را ایفا کرده است، به هیچ وجه دور از انتظار نبود. در کنار این، نیروهای مردمی خود سوریه که دائما شاهد به یغما رفتن ناموس و کشته شدن عزیزانشان بودند، برخلاف ارتش انگیزه خوبی برای جنگ با داعش داشتند. به طوری که بعدها همین نیروهای مردمی توانستند در برابر یورش تروریستها به شهرها و روستاها استقامت کنند. حاج حسین همدانی به خوبی این انگیزه را درک کرد!
آن روزها که حدود هشتاد درصد سوریه دست تروریستهای تکفیری بود و ارتش سوریه مدام صحنه ها را ترک میکرد؛ سردار و یارانش ایده تشکیل نیروهای مردمی را میدهند. در ابتدا مقامات سوری این حرف را جدی نمیگیرند لکن وقتی کار را شروع میکنند، درست مانند آن 8 سال باز هم دنیا را وادار به تعجب میکنند به طوری که وقتی مردم عادی در کمتر از یک ماه خدمه تانک میشدند؛ طبیعی بود، ارتشی که حدودا 3 الی 4 سال وقت صرف آموزش برای خدمه تانک میکرد را به تعجب وا دارد. اما در آن زمان مشکلی که وجود داشت این بود که مردم مذهب واحدی نداشتند و در نگاه اول به نظر میرسید که با توجه به تبلیغات خبیثانه حامیان صادق شیرازی و وهابیون، متحد کردن شیعه و سنی در کنار هم کمی سخت باشد. از طرفی هم نمیشد که تنها یکی از آنها را پذیرفت چرا که این تصمیم بعدها در آزادسازی و یا حراست از شهری که عمده جمعیت آن مذهب دیگر بود، مشکلساز میشد. این موضوع حاج حسین را نگران کرده بود اما یار احمد متوسلیان مردی نبود که به همین زودی عاجز شود. از این رو عده ای را از ایران مامور میکند تا برای تبلیغ و انجام کار فرهنگی به سوریه بیایند. خیلی از مبلغان وقتی شرایط موجود در سوریه، حزب بعث و... را میبینند، حتی گاهی از کوره در میرفتند و لوازم امر به معروف و نهی از منکر را از یاد میبردند و در اینجا بود که سردار وارد میشد و این نکته را که "برای رسیدن به هدف، شیعه باید خون دل بخورد" را به آن ها تذکر می داد. حاج حسین برای مدیریت این فضا بر روی رفتار تاکید داشت، به نحوی که بعدها با رفتار شایسته مستشاران نظامی و فرهنگی ایرانی در سوریه، بشار اسد به این نکته اذعان داشت که اگر حاج قاسم سلیمانی و یارانش در انتخابات کاندید میشدند، از من بیشتر رای میآوردند! حتی این رفتار باعث شد تا خیلی از افسران ارتش نیز که تا همین چند وقت پیش نماز خوانها را مجازات میکردند، بیایند و از سردار همدانی نحوه نماز خواندن را جویا شوند. این اتفاقات و هزاران مصداق دیگر سبب شد تا حاج حسین همدانی به ایمانی که برای نیروهای رزمی مد نظرش بود نزدیک شود.
روزها میگذشت و اخبار تلخ و شیرین از سوریه به گوش میرسید! تا جایی که حس میشد به علت از بین رفتن بیشتر سرمایههای اقتصادی سوریه از یک طرف و استقامت نیروهای مردمی و تیپ فاطمیون از طرف دیگر، جنگ به سمت فرسایشی شدن پیش رود. این فرسایش در نهایت میبایست یکی از طرفین درگیر را وادار به کوتاه آمدن و مذاکره کند اما سردار از رهبرش دستور داشت! نمیتوانست خُلف وعده کند از این جهت تلاشش را دو چندان کرد لکن نیروهای سوری هم بی انگیزه شده بودند! خیلی هایشان میآمدند، چند روزی میماندند و بعد میرفتند پی زندگیشان! باقی هم تا شرایطی برایشان فراهم نمیشد تن به جنگ نمیدادند. از این میان فقط عده ای قلیل برای سردار باقی مانده بودند لکن با این وجود بازهم تمام تجریبیاتش را به کار می گرفت تا اوضاع از این که هست بدتر نشود. همین استقامت سبب شد تا محاسبه کسانی که در روزهای اول عطای دمشق را به لقایش بخشیده و پا به فرار گذاشته بودند؛ حال جنگنده های خود را آماده و بمب هایشان را بر سر داعش خراب کنند. بمبارانهای دقیقی که راه را برای نیروهای تازه اعزام شده روسی و سوری هموار میسازد تا به زودی ماجرا را خاتمه دهند.
بعد از حضور و دخالت جدی روسها در صحنه ی سوریه، واکنشهای متفاوتی در این باره ایجاد شد. یانکیهای بی عُرضه که توان تشخیص بیمارستان را برای هدف گیری ندارند؛ حسودیشان شد تا جایی که چهره واقعی خود را نشان داده و اینبار علنا از تریبون هایشان به حمایت از تروریستها پرداختند. البته این حمایت تازگی نداشت زیرا در مدت حضور ائتلاف آمریکایی در منطقه، تنها کمتر از 500 نفر داعشی به هلاکت رسیدند این در حالیست که برای جنگندههای ائتلاف هزاران ساعت سورتی پرواز ثبت شده بود. اما حمایت کرکسهای آمریکایی از تروریست ها به همین جا ختم نمیشود به طوری که وقتی داعش الرمادی را در عراق به اشغال خود درآورد، ستون های پیاده عظیمی را برای حمله به تدمر، راهی سوریه کرد. حال سوال اینجاست که چرا جنگندههایی که به راحتی میتوانستند این ستون کشیها را منهدم کنند؛ به تماشا نشستند تا تدمر اشغال گردد؟! شایان ذکر است که تدمر شهر بسیار مهمی برای نفوذ در دمشق به حساب میآید! با تمام این شرایط حال وحشی های به مراتب بدتر از داعش قیافه حق به جانب گرفته و از به درک واصل شدن چند صد تروریست به وسیله روس ها(در کمتر از هزار سورتی پرواز) احساس نگرانی میکنند.
در این میان واکنش عجیب دیگری نیز رخ داد و آن التماس سعودیها به روسها بود تا مواضع وحشی های دست آموزشان در امان بماند! شاید طبیعی باشد کشوری که پادشاهش در کُما به سر میبرد، درگیر اختلافات داخلی است، آبرویش در اتفاقات اخیر حج از بین رفته و ناوهای جنگی اش درگیر چنگال محکم انصارالله یمن شده است؛ دیگر نتواند وقتی را صرف حمایت از فرزندان نامشروعش کند. از این جهت چاره ای جز التماس به روسها ندارد. از طرفی بعد ازمدتها حضور آمریکا در منطقه و پیشبرد اهدافش، روسیه دیگر نمیخواهد اشتباهش را در افغانستان تکرار کند و به همین سبب گمان میشود ریالهای عربی نتواند جایگزین قدرت نمایی دومین ارتش دنیا برای حفظ منافعش شود. از طرفی نیز به تازگی آمریکاییهای اعلام کرده اند که حمایت خود را از برخی نیروهای تکفیری برداشته و به نحو دیگر از آنان حمایت میکنند. این تنها ماندن تروریستها و حواس جمعی روسها میتواند به مرور شرایط را برای پایان تکفیری ها مهیا کند. این حواس جمعی روس ها حتی در جنگیدنشان نیز مشهود است به نحوی که در افغانستان وقتی هواپیماهایشان هنگام برخواستن از باند با راکت مورد اصابت قرار میگرفتند؛ کاملا درمانده شده بودند اما اکنون بالگرد هایشان به طور 24 ساعته در اطراف فرودگاهها پرواز میکنند تا هر گونه تحرک را مورد هدف قرار دهند. این مصداق نشان دهنده عزم روس ها در سوریه است. از طرف دیگر درگیری سوخوهای روسیه با اف 16 های ترکیه و قفل چندین دقیقه ای بر روی آنها، همه حاکی از این است که که روس ها همچنان پا به کارند.
در این بین که همه در پی انعکاس عقب راندن تکفیری ها از اطراف لاذقیه توسط روسیه بودند، سردار و یارانش نیز نیروهای پیاده را به تدریج آماده کردند زیرا که شرط اصلی در پیروزی تصرف زمین است و بمباران به تنهایی نمیتواند کاری را از پیش ببرد! خبرهای خوشی هم که این روزها از حماه میرسد گواه بر این مدعاست! اخباری که اگر نتیجه آن منجر به فتح حلب شود، پیروزی بزرگی در سوریه محسوب میشود چرا که حلب به تنهایی جمعیت زیادی از سوریه را به خود اختصاص داده است و و فتح آن یقینا سبب مهیا شدن دو شرط مهم میشود: اول آنکه رقه(پایتخت داعش و استان مهم نفتی) در دو جبهه درگیر خواهد شد، که این امر حکایت از سهولت در آزاد سازی آن را دارد و دوم آنکه بخش مهمی از مرز مشترک سوریه با ترکیه از دست تروریست ها خارج میگردد. حال آنکه با عقب رانده شدن تروریست ها از حومه لاذقیه توسط بمباران روسها و همچنین خبرهای خوشی که از حماه و آزاد سازی بخش های وسیعی از حلب به گوش میرسد، نشان دهنده آن است که سردار راهی را در عملیات زمینی آغاز کرد که در نهایت منجر به آزاد سازی کامل سوریه خواهد شد و قطعا دیری نمیپاید که همانند همرزمش محمد جهان آرا، مردم حلب برایش ندای "حسین نبودی ببینی" سر دهند و لقب ابو وهبی را که برای سردار همدانی در نظر گرفته بودند، درچند روز مانده به محرم آنان را یاد وهب و حبیب دشت کربلا بیاندازد و اینکه به خاطر داشته باشند که حاج حسین مانند شهدای دشت کربلا تمام دلبستگی هایش را برای عزت مردم سوریه، در ایران جای گذاشت. باشد که بعد از اتمام این حوادث؛ این فداکاری فراموش نشده و سوریه با درسهایی که از خون سردار گرفته است بار دیگر خود را اسیر دست منفعت طلبان نکند و بداند این سردار بود که با استعانت از باری تعالی و مدیریت هوشمندانه، توانست تحولات اشاره شده را رقم بزند و الا اگر استقامت همین حاج حسین و یارانش نبود، نیروهای روس به یاد همان اوایل جنگ و ماجراهای دمشق، هیچگاه جرات ورود به سوریه را در خود نمیپروراندند.
زنده باد سردار
خدا خیرتون بده که چنین متن غنی و مفیدی رو نوشتید...