آخرین اخبار:
کد خبر:۴۷۶۵۹۲
یادداشت/ نقد فیلم «مریخی» ساخته ریدلی اسکات؛

بزرگ فیلمِ کوچک/ جای حرف‌های بزرگِ فلسفی در سینما نیست!

ریدلی اسکات با اثر اخیر خود ثابت کرده است که می‌توان به سراغ یک پروژه‌ی تولیدی عظیم در سینما رفت اما حرف‌های بزرگ نزد و ادّعاهای عجیب و غریب نداشت.

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو - سیدجواد یوسف‌ بیگ؛ ریدلی اسکات با اثر اخیر خود ثابت کرده است که می‌توان به سراغ یک پروژه‌ی تولیدی عظیم (Big Production) در سینما رفت اما حرف های بزرگ نزد و ادّعاهای عجیب و غریب نداشت. مریخی- که شاید اگر "اهل مریخ" یا "ساکن مریخ" ترجمه شود، رسا تر باشد- فیلمی است کوچک و سرگرم کننده که قادر است تا پایان، تماشاگرش را همراه نگاه دارد. فیلم البته اشکالات فراوانی دارد که آن را تا یک قدمی سقوط پیش می‌برد، اما به دلایلی که اشاره خواهد شد این سقوط محقق نمی شود.

 

اشکال اساسی فیلم متوجه سیاره‌ی مریخ است؛ همان جایی که قهرمان داستان و اتفاقات اصلی قصه‌ در آن به وقوع می‌پیوندند. این مکان- و هر مکانی در سینما- تا زمانی که با شخصیت عجین نشود، در حد یک محیط عام باقی می‌ماند، اما اگر در ارتباط با شخصیت قرار گرفت و در رابطه‌ای دیالکتیکی با او جان گرفت، تبدیل می‌شود به آنچه که از آن با عنوان فضا یاد می‌کنیم. به همین دلیل معتقدم که مریخ این فیلم از سطح یک محیط فراتر نمی‌رود و فیلم در تبدیل این محیط عام به فضای خاص داستان موفق عمل نمی‌کند.

 

 

برای بررسی این موضوع، چنانچه گفته شد، باید به واکاوی شخصیت اصلی داستان و رباطه‌ی او با مریخ بپردازیم. با تمرکزی دوباره بر روی قهرمان قصه، مارک واتنی (مَت دیمِن)- که همان مریخی فیلم است-، درخواهیم یافت که از او چیز زیادی نمی‌دانیم. اینکه فضانورد است را می‌بینیم؛ گیاه‌شناس بودنش را می‌فهمیم؛ سخت‌کوش بودنش را نیز درک می‌کنیم. این سه ویژگی اساسی‌ترین اطلاعاتی هستند که برای این کاراکتر در این داستان خاص ضروری به شمار می‌روند و همین ویژگی‌ها هستند که ما را بر آن می‌دارند تا به دنبال کردن ماجرای مارک واتنی ترغیب شویم. در عین حال، این اطلاعاتِ لازم، برای یک شخصیت‌پردازی مستحکم که منجر به همذات‌پنداری ما با قهرمان داستان شود، کافی نیست. بنابراین هر لحظه ممکن است با بروز کوچکترین خللی در فیلم، مخاطبی که تاکنون به واسطه‌ی آن سه ویژگی اساسی با شخصیت همراه بود، از پی‌گیری ماجرای او دست بکشد. فیلمساز و فیلمنامه‌نویس با تعبیه کردن پیاپی اتفاقات و ماجراهایی ریز و درشت توانسته‌اند تا حدّی از این خطر مصون بمانند. اما همین امر موجب بروز مشکلی دیگر شده است و آن اینکه فیلمساز مجبور است به سرعت از روی هر واقعه عبور کند تا ریتم وقوع ماجراها از بین نرود و تماشاگر همچنان پی‌گیر باقی بماند. اسکات مشخصاً سعی کرده است که در این عبور سریع، حد نگه دارد، اما تنها تا جایی که ریتم به او این اجازه را می‌دهد. نتیجه اینکه به برخی از وقایع کلیدی، کمتر از حدّ مطلوب توجه شده و این موضوع مانع از آن شده است تا این وقایع پرداخت کامل و متقنی پیدا کنند.

 

به عنوان مثال، قضیه‌ی کاشت سیب زمینی در خاک مریخ گرچه جالب است و بد از آب درنیامده، خیلی باورپذیر نیست و مخاطب قانع نمی‌شود که چگونه در یک خاک غیر حاصل‌خیز با آن میزان اندک آب می‌توان این تعداد سیب زمینی کاشت. فیلم، به گونه‌ای کشت سیب زمینی را در مریخ به تصویر کشیده است که راحت‌تر و سهل‌الوصول تر از کاشت هر چیزی بر روی کره‌ی زمین به نظر می‌رسد.

 

 

اشکال دیگری که به سبب ریتم پدید آمده آن است که چنین حس می شود که واتنی هر وقت برای هر کاری هر چیز نیاز دارد، ابزار کار به گونه‌ای عجیب، بی هیچ مشکلی برایش فراهم است و او، آنچنان که ما در تصویر می‌بینیم، تقریباً با هیچ سختی و دشواری جدی و طاقت فرسایی روبرو نیست. اغلب اوقات او را در حال خوردن می‌بینیم و این در حالی است که او در شرایطی به غایت صرفه‌جویانه به سر می‌برد. بنابراین، در کل، خطر رها شدن و تنها ماندن در سیاره ای به نام مریخ در فیلم حس نمی‌شود. مدت زمان این تنهایی و طولانی بودنش نیز درک نمی‌شود. گذر زمان تنها با اعدادی بیان می‌شود که به صورت زیرنویس بر تصویر نقش می‌بندند، اما به لحاظ بصری و حسی چیز زیادی که بر این زمان طولانی دلالت کند در اختیار نداریم.

 

در چنین شرایطی که عناصر کلیدی فضا (به معنای نجومی‌اش)؛ از قبیل زمان، جاذبه و کمبود اکسیژن تبدیل به مسأله‌ای جدی نمی‌شود و شخصیتِ تنهای داستان نیز در مواجهه با خطری جدی قرار نمی‌گیرد، مریخ و فضایی هم در حس تماشاگر شکل نمی‌گیرد. بدین ترتیب، حس ما نسبت به مریخ این فیلم در حد یک بیابان وسیع باقی می‌ماند. طراحی صحنه و رنگ سرخ فیلمبردار و حرکات گهگاه سوبژکتیو دوربینش بر فراز این سیاره نیز چیزی بیش از همان بیابان پهناور به اطلاعات بصری و حسی ما اضافه نمی‌کند.

 

 

با وجود تمام این اشکالات، بر این باورم که با فیلم بدی طرف نیستیم. ریتم مناسب و حدنگه دار فیلمساز که تا انتها دچار افت و خیز نمی‌شود، و تدوین خوب فیلم که به موقع ما را از مریخ به زمین و از زمین به سفینه‌ی کاوشگر منتقل می‌کند، دو عنصری هستند که فیلم را نجات داده‌اند. به علاوه، ما در این فیلم با تکنیکی طرف هستیم که، برخلاف فیلم هایی مشابه چون "جاذبه"، به هیچ وجه خودنمایی نمی‌کند و با فیلمسازی طرف هستیم که تمایل به داستان‌گویی دارد و اگر به فضا رفته برای این است که قصه‌ی جدیدی تعریف کند، نه اینکه مانند اغلب آثار فضایی، چون "ادیسه‌ی فضایی" و نوچه هایش (!) حرف های بزرگ فلسفی- که جایشان اساساً در سینما نیست- بزند و یا به مانند "میان ستاره‌ای" بار علمی و تکنیکی اثرش را به رخ مخاطب بکشد. به همین جهت، ریدلی اسکات توانسته است با مریخی در قالب یک Big Production فیلمی کوچک بسازد که هم ذائقه‌ی تکنولوژی زده‌ی تماشاگر امروز را پاسخ‌گو باشد و هم با قصه‌ای گرچه نحیف، اما سرگرم کننده مخاطب خود را راضی نگاه دارد.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات شما
امین عرب
Iran (Islamic Republic of)
۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۳۵
واقعا فیلم افتضاحی بود
حیف وقتم که پاش گذاشتم
0
2
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷ دی ۱۳۹۴ - ۰۳:۱۷
عجب ادعای چرتی!!! پیچیده ترین حرفها وفلسفه محض رو الان در فیلم ها به نمایش میزارن البته نه در سینمای ایران اون وقت اومدی میگی سینما جای حرفای بزرگ نیست! چطور به چنین برداشت سطحی رسیدی
2
2
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۸ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۳
نمیدونم با این همه فیلمهای بزرگ چنین ذهنیتی داری کلیشه ای و سطحی.بر خلاف ادعای شما فیلم جاذبه و مریخی داستان تکراری داشت در صورتی که فیلم "بین ستاره ای" با آن همه عظمت با داستانی نو قدمی تازه در عرصه فیلمهای فضایی گذاشت اون وقت شما با این دید به فیلم نگاه میکنی....الان فلسفه در سینما ارئه میشه نه دانشگاه....
0
0
پربازدیدترین آخرین اخبار