به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از مشهد، سعید تاجیک روز گذشته در افتتاحیه مراسم اردوی راهیان نور دانشگاه فردوسی مشهد که در مسجد حضرت زهرای این دانشگاه برگزاری شد، با بیان این نکته که بچههای دفاع مقدس نه با لبخند در لوزان، بلکه با تلاش جنگ را پشت سر گذاشتند، گفت: وجب به وجب مناطق جنگی خون شهدا ریخته شده است؛ بنابراین باید با شناخت به مناطق جنگی پا بگذارید.
وی ادامه داد: شهید شیرودی 45 تانک بعثیها را در یک روز مورد اثابت آرپیچی قرار داد و امروز برخی عنوان میکنند چنانچه شیرودی به واقع این کار را کرده، پس از این تانکها کجا هستند؟! برخی آثار جنگ را از بین بردهاند تا زمانی که چنین جملهای بیان شد، عنوان کنند پس این تانکهایی که میگویید کجا هستند تا اینگونه قلمها شما را بر زمین بگذارند.
این راوی دفاع مقدس خاطرنشان کرد: در عملیات والفجر یک، یکی از رزمندگان هنگامی که خود را بر روی مین انداخت و مین با او کاری کرد که تمام منطقه را بوی انسان کباب شده فرا گرفت. وقتی عملیات را انجام دادیم و صبح به همان منطقه بازگشتیم، مشاهده کردیم نیمی از بدنش جزغاله شده است.
تاجیک خطاب به دانشجویان گفت: چنانچه امروز با آرامش پای درس استاد نشستهاید، بدانید که این آرامش را مدیون خون همان شهدا هستید.
وی افزود: در عملیات والفجر چهار، 16 ساله بودم زمانی که عقب نشینی اعلام شد، دو خمپاره میان یک جمع 50 نفره افتاد که همه را متلاشی کرد و در این هنگام دیدم که یکی از رزمندگان که به شدت مجروح شده و بر روی زمین افتاد بود و مدام میگفت مرا به عقب ببرید تا فرزند خود را که تازه به دنیا آمده است را ببینم؛ اما ما نتوانستیم او را عقب ببریم.
این راوی دفاع مقدس بیان کرد: 23 سال از این اتفاق گذشت تا اینکه روزی پسری وارد دفتر من شد و گفت فرزند شهید است. طبق معمول همیشه از او نیز مانند دیگر فرزندان شهدا محل شهادت و تاریخ شهادت پدرش را پرسیدم که او گفت در عملیات والفجر چهار به شهادت رسیده است. از او پرسیدم زمانی که پدرت به شهادت رسید چند ساله بودی؟ در جواب گفت یک شب بود که به دنیا آمده بودم. زمانی که پرس و جو کردم فهمیدم که او فرزند همان پدری است که به ما میگفت مرا به عقب برگردانید تا فرزند یک روزه خود را ببینم.
تاجیک گفت: برخی از فرزندان شهدا به من میگویند دید جامعه نسبت به ما دید خوبی نیست و مدام به ما میگویند شما با سهمیه به دانشگاه آمدهاید!. من به همه افرادی که چنین اعتقادی دارند، میگویم آیا شما حاضرید در قبال دریافت 10 میلیارد تومان انگشت دست فرزندتان قطع شود.
وی تصریح کرد: جمهوری اسلامی ایران در قالب 260 تا 270 عملیات در طول هشت سال در مقابل 64 کشور جهان ایستاد و 215 هزار شهید و 700 هزار نفر جانباز تقدیم کرد؛ این در حالی است که در دو جنگ جهانی اول و دوم حدود 110 میلیون نفر جان باختند.
این راوی دفاع مقدس ضمن تاکید بر این نکته که بسیاری عکس شهدا را استفاده میکنند و عکس آنها عمل میکنند، بیان داشت: یک عده لیبرال که از زمان بنی صدر در کشور باقی مانده بودند در انتهای جنگ نامهای به امام نوشتند و گفتند مردم از جنگیدن خسته شدهاند و همین امر امام را مجبور به پذیرش قطعنامه کرد.
تاجیک ادامه داد: سه روز پس از پذیرش قطعنامه دشمن بار دیگر به مرزهای ایران حمله ور شد و بار دیگر مناطقی از کشور ما را تصرف کردند و 37 تن را سر بریدند. هنگامی که این خبر به امام رسید ایشان به مردم دستور اعزام به جبهه را دادند که مردم این دستور را اجابت کردند و شهید صیاد شیرازی منافقین را شکست سختی داد و همین عامل سبب شد منافقین از صیاد کینه به دل گیرند و او را به شهادت برسانند.
وی گفت: وقتی امام این حرکت مردمی را دیدند به فرزندشان گفتند، چنانچه میدانستم که مردم این اندازه پای کار هستند، قطعنامه را نمیپذیرفتم.
این راوی دفاع مقدس تاکید کرد: در آینده فتنهای اکبر و فتنهای عظیمتر از فتنه سال 88 در راه است. امروز برخی بحث خبرگان را مطرح میکنند. باید حواسمان جمع باشد.
تاجیک با اشاره به این مطلب که انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن دارای اهمیت است، خاطرنشان کرد: همانان که روزی سر امام حسین و امام حسن (ع) را به باد دادند، امروز در صدند سر ولایت هم همین بلا را بیاورند.
وی بیان کرد: روز در محفل مقام معظم رهبری تعدادی از رزمندگان جمع شدند و شروع به خاطره گویی کردند. زمانی که نوبت به من رسید به رهبری گفتم. آقا امروز همه شما را به گریه انداختند و من میخواهم شما را بخندانم.
این راوی دفاع مقدس گفت: برای ایشان تعریف کردم که زمانی که از یکی از عملیاتها فارغ شدیم در یک صف ایستادیم تا به حمام برویم. هنگامی که یکی از دوستان به حمام رفت من از دیوار حمام بالا رفتم وقتی او زیر دوش بود من مدام سر او شامپو میریختم. این رزمنده هر چه سر خود را میشست کف تمام نمیشد. زمانی که به بالای سر خود نگاه کرد و مرا دید با هر چه که در اطرافش بود، از خجالتم درآمد.