آخرین اخبار:
کد خبر:۴۹۹۷۲۹
باشگاه دانشجویان/

برای استاد نادیده‌ام!

و من آنقدر حقیر و کوچک و بی توفیق بوده ام که حتی در ایام حیات تان توفیق حضور نداشته و در آن هوا نفس نزدم!

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، یادداشت دانشجوییبه بهانه بیستم فروردین سالگرد آسمانی شدن سید مرتضی آوینی

 

و من آنقدر حقیر و کوچک و بی توفیق بوده‌ام که حتی در ایام حیات تان توفیق حضور نداشته و در آن هوا نفس نزدم!

 


هیهات که لب به گزافه گویی وا نموده باشم چرا که خود گفتی ‌«شهدا زنده اند و ما مرده» اما من، ایمان دارم همان چند صباحی را هم که شما در این قفس نفس زده اید مصداق اتّم حیات طیبه بوده و زندگی شهادت گونه!

 


من می‌خواهم از پر کشیدنت قلم بزنم و مویه کنم و پیرهن چاک دهم همانگونه که خود در فراغ اماممان نوشتی و البته که من به هیچ وجه سید مرتضی آوینی نیستم اما، اما تو خود یکی از بهترین نمونه‌ها هستی در عشق و علاقه به امام و مگر نه این است که می‌گویند عاشق نشانی از معشوق دارد!؟

 


اما کدام قلم تاب آن را دارد که در فراغی بیست و سه ساله از سید خود روی کاغذ بلغزد؟

 


کدام کاغد سنگینی داغ شما را روی دوشش تحمل می‌کند؟

 


راستی اصلاً کدام زبان می‌تواند در رسای شما مرثیه بسراید جز زبان مبارک «وصی امام عشق»؟

 


و اگر همچو اویی نبود تا قیام قیامت هم زبان‌ها در نیام فروخفته بودند و جرأت ادای کلامی را نداشتند چرا که کدام زبان انسان عامی توانایی آغاز کلامی را دارد در وصف اسطوره‌ای چون شما؟

 

راستش با ترس لرز چنین می‌نویسم چرا که میدانم از این تعریف و تمجیدها اصلاً خوشتان نمی‌آید اما والله که نه از سر تملق و چاپلوسی بل از سر ارادت و شوریدگی‌مان می‌باشد وگرنه که این چند کلمه ناموزون و شلخته کجا و شما کجا؟


خدا می‌داند که دست و دلم می‌لرزد و نمی‌توانم چیزی بیشتر بنویسم چرا که شاگرد کوچکی چون من در مقابل استاد بزرگی چون شما همین قدر هم که زبان درازی کرده و با کلمات سیاه مشقی نوشته جای تعجب است!


فقط می‌خواستم بگویم که جایتان به شدت خالیست و ما چون شمایی نداریم و دلمان به همان وحی‌های نوشتاری شما خوش است! و خدا می‌داند اگر ما را مخاطب قرار نداده بودی که «ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده‌ای و اكنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده‌ای ، نومید مشو ، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه خون توست... » من و هم قطارانم چگونه از شرم نبود در کنار پسر دختر پیغمبر آب می‌شدیم و هلاک می‌شدیم...


و ما بی وقفه منتظر همان ریخته شدن خون هایمان هستیم چرا که گفتی «در عالم رازی ست که جز به بهای خون فاش نشود»

 

مهدی قاسم خانی-فعال دانشجویی
 
انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است. 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار