گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو -پوریا فرجی؛ دوستانش حسرت آلود می گویند ای کاش امروز بود و فضایی برای شنیدن نظراتش وجود داشت تا اگر کسی اهمیتی برای نگاه ژرفش قائل نبود حداقل نظراتش شنیده می شد. فرصتی که در دوران حیات جسمانی او هیچگاه برایش فراهم نشد. مرتضی رفت اما اثبات مداوم اندیشه عمیق او پیرامون عصر آخرانه هنوز گواهی است بر وجود و اندیشه مظلومش در زمانه ای که دیگر دنیا برایش کوچک شده بود.
انسان هایی مانند مرتضی آوینی شخصیت هایی چند لایه دارند که علی رغم حیات در زمانه خود به افق های دور می نگرند که هر نهله و تفکری یارای درک آن را ندارد مگر آنکه در بزنگاه رخداد برای آنها یقین حاصل شود. از آنجا که جهان الهی دارای هدف و تکلیف روشن است و هر مرحله از آن، مسیر تکوین حقیقی سرنوشت بشر جویای حقیقت را رقم می زند، گویی چنین شخصیت هایی غیب گو نیستند اما از آینده خبر می دهند! لذا هر زمانه به فراخور شرایط و طبیعیات خود لیاقت دریافت بخشی از اندیشه های آنها را دارد و زمانه حاضر هم خالی از پیام وجود حقیقت جو و روشندل مرتضی نیست.
کیومرث پوراحمد می گوید در دوره ای که حتی از کنار مجله سوره هم رد نمی شدم و خواندنش را هم مکروه می دانستم به تازگی سفرنامه شیراز را تمام کرده بودم. روزی مرتضی آوینی کتابی که در دوران جوانی خوانده بودم را به همراه یادداشت کوتاهی برایم فرستاد و من هم در عوض با یک شاخه گل مریم به دیدار او رفتم. او از اینکه برایش شاخه گل مریم هدیه آوردم شادمان شد و گفت این شاخه گل مریم را دوست دارم چرا که نام همسر من نیز مریم است. پور احمد می گوید در آن دیدار نزدیک به چند ساعت با هم بحث و گفتگو کردیم و در برخی مسائل هم با هم اختلاف نظر داشتیم اما من زلالی شخصیت آوینی را پسندیدم.
برگی از وجود آموزنده مرتضی همین است که علی رغم داشتن اختلاف نظر با مخاطب خود، قدرت برقراری رابطه و ایجاد دیالوگ با او را دارد و علاوه بر آن ضمن حفظ خطوط قرمز خود و پایبندی به اصول اش، تحمل وجود مخالف را دارد، مسئله ای که این روزها کمی تا قسمتی انسان ها از آن بی بهره اند.
مرتضی با همین روحیه حق جویی و تحمل مخالف، علی رغم بی میلی ها هیچگاه از مدار منطق و ادب خارج نشد و با وجود آنکه سرنوشت خود را در سعادت حقیقی در پیشگاه خداوند می یافت، برای مخالف خود هم فرصت و مجال قائل بود چرا که خوب می دانست تمایز میان حق و باطل و سپس انتخاب آگاهانه حق با بررسی دقیق وجوه و ابعاد آن دو میسر می شود.
یکی از پیچیدگی های بشر همین است که گاهاً فکر می کند از آنجا که خداوند او را اشرف و دُردانه مخلوقات قرار داده بر هر چیز مسلط و واقف است و گویا عقیده و باور او ناب و تَک میان عام و خاص است و لذا هر چه گفت و فهمید و دریافت، حقیقت محض است. این همان سراب خیال آلودی است که عقل هر انسان ساده اندیش و ظاهر مآب را می رباید. اما الگوی عملی آوینی ثابت می کند باور انسان به حقیقت اندیشه، خود نافی تحمل مخالف و سر باز زدن از شنیدن حرف او ولو از جنس باطل و غلط نمی شود. در زمان حیات جسمانی مرتضی آوینی چه بسیار بی مهری ها و کج اندیشی ها با تفکر و اندیشه او رخ داد اما او با اعتقاد به اصل گفت و گو با حفظ اصول حاضر می شد تا نظر مخالف خود را بشنود و آنگاه درباره مسئله ای به یقین یا شک بپردازد.
حقیقتاً چنین انسان هایی از پیچیدگی های خاص وجودی بهره مندند و کمتر کسی در زمان حیات آنها به رمز و راز این پیچیدگی ها پی می برد، گویی آنها مجهولون فی الارض و معروفون فی السمائند. او در ماه های نزدیک به شهادتش علی رغم مخالفت ها راهی سرزمین فکه می شود تا رازی که در فکه ذهن پویا و جوینده او را به خود درگیر کرده بود کشف کند. در زمانه ای که از گوشه و کنار صداهایی مبنی بر پایان جنگ و فراموشی فرهنگ آموزنده و رشد دهنده دفاع مقدس شنیده می شود او حقیقت را در سرزمینی حس می کند که روزی محل شکست یک عملیات و پر کشیدن شهدای مظلوم دفاع مقدس به آسمان است. او به دنبال کشف حقیقت فکه و تبدیل آن به مکه ای برای معشوقان طواف حقیقت می رود و گویی خود نیز در آن حقیقت فنا می شود. او رفته بود تا فکه را به مکه عاشقان تبدیل کند اما خود اذن دخول آن مکه شد.
به گواه آثار سمعی و بصری و مکتوب او، آوینی معتقد بود عصر تثلیث و نیرنگ مکاتب به پایان رسیده و جهان آماده پیشواز از نور عالم هستی از افقی نه چندان دور است و قوه بشریت که از خواب چند قرنی خود بیدار شده وجود این رستاخیز نه چندان دور از زمانه را دریافت کرده است. او معتقد بود انقلاب اسلامی طلایه دار جهاد الله اکبر بر علیه غرب مستکبر است و به پشتوانه تمام حقیقت، بر نعش لاجان شیطان درون که در استکبار غرب متبلور شده می تازد. او معتقد بود غرب مستکبر متوجه این تهاجم فرهنگی جبهه حق نسبت به خود شده است لذا با تهاجم متقابل به وسیله طوفان ضد فرهنگی قصد دفاع از موجودیت خود را دارد. این مسئله در زمانی رنگ حقیقی به خود گرفت که آوینی تصویر معروف آن جوان بوسنیایی با سربند الله اکبر را در نشریه سوره منتشر کرد و البته با کج نظری و بی مهری روبرو شد!
این تفکر، آن روز در شرایطی مطرح می شد که هنوز برخی باور به پدیده تهاجم فرهنگی را به خیال تشبیه می کردند یا حداقل آن را یک باور معمولی و شخصی می دانستند اما چندی بعد نظریه مرتضی اثبات شد و متاسفانه چشم پوشی از این حقیقت هزینه ای بس گران به دنبال داشت و دارد.
آوینی را باید در زمره شخصیت های منحصر به فردی دانست که علی رغم باور نظری راسخ بر تفکراتشان و یقین عملی بر تحقق آرمان هایشان، با هدف پی جویی حقیقت هر چیز علاقه به شنیدن نظرات مخالف خود دارند. به گواه دوستان و نزدیکان اش، او التزامی سخت و محکم بر باورهای خود داشت اما این مسئله هیچگاه موجب نمی شد تا به آنچه در خارج از منظومه فکری اش است توجه نکند. لذا نظریات فلاسفه غرب را با اشراف بر تفکرات آنها می شناخت و درک کرده بود. موسیقی غرب را می فهمید. معماری غربی را کنکاش کرده بود. ابعاد و تار و پود هنر و سینمای مدرن غرب را کاویده بود و لذا با تسلط و اشراف بر همه اینها و بررسی جهان شناسی غربی از منظرهای گوناگون، سرنوشت جهان غرب را در اضمحلال و قهقرایی نزدیک پیش بینی می کرد و بر یافته خود یقین داشت.
با نگاه کلی به سیر زندگی فکری و اندیشه ای او می توان دریافت که آوینی محصول راه رفته ای بود که خود بر آن اذعان داشت. راهی که دائماً وجود کاونده و جوینده او را در کشاکش مسیر میان حق و باطل قرار می دهد و گویی برای سعادت خود قصد داشت حق و باطل را به نحو حقیقی بشناسد و تشخیص دهد و آنگاه آگاهانه انتخاب کند. آوینی همیشه اول سخت بررسی می کرد و سپس محکم انتخاب می نمود. در این بین آنچه حائز اهمیت و ناظر به انگیزه نگارنده است مسئله نسبت فراوانی فکری آوینی از خروجی ذهنی اوست. به تعبیر مولانا که معتقد است خداوند دو گوش برای شنیدن به انسان داده و فقط یک دهان برای گفتن، بلکه بیشتر بشنود و اندیشه کند و کمتر بگوید. آوینی برای درک صحیح از حقیقت بیشتر می شنید و این شنیدن گاهاً با دریافت نگاه و نظری مخالف فکر او همراه بود اما با این وجود او می شنید و می شنید و می شنید و وقتی نوبت به کلام می رسد آنچنان می گفت که ذهن ها را به حقیقتی که از درون او می جوشید معطوف می ساخت. آنچنان که در وصف سرنوشت بشر می گوید: «عجیب است که باز هم این همان دهکده جهانیست که در زیر نور آسمانش، بسیجیان رمل های فکه زیسته اند، همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه، هم بر کازینوهای لاس وگاس می تابیده، هم بر حسینیه دوکوهه و هم بر گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق به او می گریستند. دنیای عجیبی است، نه؟»
باور کنیم هنوز هم می شود با حفظ اصول، مخالف خود را تحمل کرد. باور کنیم هنوز هم برخی حقایق ممکن است آنجایی نهفته باشد که ذهن سطحی نگر و عجول توان کشف آن را ندارد و با صبر و تحمل می شود به کُنه آن پی برد و چه بسا حقیقت را در مخالف حقیقت دریافت کرد. فقط کافیست کمی صبور باشیم. آوینی به ما آموخت می شود بر سر اصول ماند و وجود مخالف را نیز تحمل کرد.