گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، اوباما در گفتوگو با شبکه خبری جمهوریخواهان آمریکا که از منتقدان سرسخت سیاستهای او در هشت سال گذشته بوده، گفت به عنوان فرمانده کل ایالات متحده اشتباهی بزرگتر از "ناکامی در برنامهریزی برای روز پس از مداخله نظامی در لیبی" مرتکب نشده است. لیبی در پی مداخله نظامی ناتو با پشتیبانی آمریکا و همپیمانانش پس از سقوط دیکتاتوری ۲۲ ساله قذافی، در گردابی از آشوب و هرجومرج گرفتار شد و همچنان با افراطیگری و خشونت دست به گریبان است. باراک اوباما بارها به تصریح گفته که آمریکا و متحدانش میتوانستهاند اقدامات بسیاری برای ممانعت از سقوط لیبی به درههای بحران انجام دهند، اما در نهایت ناکام ماندند.
اما آیا این اظهارات ریشه در واقعیت دارد یا تنها یک شوی رسانه ای از سوی آمریکا برای سرپوش گذاشتن بر مسائل دیگر است؟ اوباما با مطرح کردن لیبی به عنوان بزرگترین اشتباه سیاست خارجی سعی دارد دیگر اتفاقات این دوران را با این اعتراف بپوشاند، اوباما از ابتدا برای بررسی آینده ی لیبی برنامه های ویژه ای داشت و بر عکس سوریه که آمریکا با آن سر در گم برخورد کرد، برای حمله به لیبی اصلاً تعلل نشان نداد. پس از سقوط قذافی تا کنون در لیبی در اثر آشوب و درگیری بیش از 50000 نفر کشته شده اند و داعش در این کشور پایگاه پیدا کرده است.
در دوران جنگ سرد دولت ریگان، سیاستی را در افغانستان پیش گرفت که از آن با عنوان دکترین ریگان یاد میکنند، این سیاست بر این بنا شده بود که آمریکاییها به جای آنکه مستقیم وارد عمل در افغانستان شوند سلاح و پول در اختیار عده ای قرار دهند تا در برابر شوروی ایستادگی کنند.
این دکترین در افغانستان باعث ایجاد تنش و درگیری بروز ناامنی و یک دولت ناپایدار شده است. امروز در افغانستان هیچ دولت قدرتمندی توان به وجود آمدن ندارد و در اثر فعالیت های آموزش دیدگان آمریکا به طور مداوم قسمت هایی از افغانستان در آشوب و نا امنی به سر می برند.
با شروع درگیری ها در لیبی و اعتراضات به دولت قذافی، همین دکترین در دستور کار کاخ سفید قرار گرفت، وزیر دفاع وقت آمریکا این سیاست را بهترین سیاست برای لیبی توصیف کرد و آمریکایی ها با حمایت از افراد مسلح راه را برای سقوط قذافی هموار کردند. با فرو نشستن تب انقلاب در لیبی، انتخابات شکل گرفت و مجلسی انتخاب شد، اما همان اتفاقی روی داد که تا کنون در افغانستان اتفاق افتاده است، دولت پایداری در این کشور توان اداره کشور را ندارد.
با توجه به در دستور کار قرار گرفتن دکترین ریگان در مورد لیبی و نتایج این سیاست در افغانستان می توان به این جمع بندی رسید، اوباما با گفتن این جمله که بزرگترین اشتباه سیاست خارجی را با برنامه ریزی نکردن برای لیبی پس از قذافی انجام نداده، تنها یک تبلیغ رسانه ای و برای منحرف کردن اذهان از واقعیت قضیه ای است که در لیبی روی داده است.
سیاست آمریکا در قبال کشورهایی که در آنها حکومتهای مخالف سیاستهایش حضور دارند و حتی با برقراری دموکراسی غربی در آنها باز هم جریانات مخالف در آن بر سر کار میآیند، سیاست تولید دولتهای ناپایدار است تا از این طریق بتواند آن ها را از سر راه خود بردارد، قذافی قبلاً هم به بهانه های مختلف چندین بار مورد هجوم قرار گرفته بود. مثلاً زمانی که دولت قذافی تلاش برای بالا بردن توان هسته ای این کشو را آغاز کرد، آمریکا به آن واکنش نشان داد. واکنشهای آمریکا به تلاش های هسته ای قذافی و سیاست آمریکا در قبال لیبی در دهه های 70،80 و 90 ترکیبی از اجبار نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک بود. ریچارد نیکسون محدودیت های بر فروش سلاح به لیبی اعمال کرد. دولت کارتر در فوریه 1980، سفارت آمریکا در طرابلس را بست و دولت ریگان در سال 1982 واردات نفت خام از لیبی را تحریم کرد، ولی به این کار بسنده نکرد و در آوریل 1986 تأسیسات نظامی و مجموعه خانوادگی قذافی در بنغازی را بمباران کرد.
سیاست آمریکا در قبال لیبی تنها ناشی از فعالیت های هسته ای نبود. هدف اعلامی آمریکا در قبال لیبی، تغییر سیاست طرابلس بود، ولی تغییر رژیم دنبال می شد. طبق گزارشهای سیا در سال 1984، تنها عزل شدن قذافی باعث تغییر سیاست های این کشور خواهد بود. اما با توجه به ساخت سیاسی لیبی و وضعیت خاص این کشور آمریکا دریافت حتی با حذف قذافی نیز سیاست های این کشور تغییر نخواهد کرد و سیاست ناپایدار سازی را در پیش گرفت. این نسخه برای عراق نیز پیاده شد، یعنی با اتهام وجود سلاح هسته ای در عراق، این کشور تحریم و سپس تحت شدیدترین بازرسی ها قرار گرفت، آمریکا وقتی میزان قدرت نظامی عراق را به دست آورد با توجه به فروپاشی اقتصادی این کشور در اثر تحریم ها، به این کشور حمله کرد و با توجه به اینکه حامیان آمریکا هیچ گاه نمی توانستند در این کشور به قدرت برسند از طریق نوشتن قانون اساسی ای که به دولت مرکزی مقتدر نیانجامد و تحمیل آن به عراقی ها راه را برای ناپایدار ماندن این کشور باز گذاشت.
بر خلاف آنچه اوباما بیان کرده است سیاست آمریکا در کشورهایی که سیاست مخالف آمریکا دارند ناپایدار سازی آن ها است و اتفاقاً امریکا در لیبی بر اساس برنامه ی قبلی عمل کرده است.
امریکایی ها تا کنون دو بار سعی کرده اند با اعمال فشارهای گسترده اقتصادی و نظامی، تحت پوشش سیاست عدم اشاعه ایران را وادار به اشتباه محاسباتی کرده و الگوی لیبی و عراق را بر این تحمیل کنند، مرتبه اول در دولت دوم هاشمی چنین سیاستی اتخاذ کردند و حس کردند تغییر رفتار ایرانیان را خرداد ۷۶ به دست اورده اند اما با انتخابات سال های۸۴ و ۸۸ و۹۲، طرف امریکایی به وضوح دریافت در ایران با توجه به ساختار سیاسی ریشه دار دل فرهنگ بومی و وجود رهبری هوشمند احتمال تولید خطا مانند لیبی وجود ندارد، هر چند امریکایی ها نا امید نشده اند و در این راه چشم امید به نفوذی ها دارند، کما اینکه در عراق و لیبی هم نقش نفوذی ها مشهود بود.
پس از به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای آمریکاییها به برجام به عنوان دریچه نفوذی نگاه میکنند تا از این منظر برای پیدا کردن افرادی در جهت تولید خطای محاسباتی در درون سیستم عمل کنند. در بحران لیبی وزیر دادگستری قذافی یکی از نفوذی هایی بود که به محور آمریکایی پیوست. در بحرانهای بومی که حاصل تزریق از بیرون نیستند شروع نا ارامی ها از مرکز است و سپس به سمت مرزها حرکت می کند اما بحران لیبی از گوشه ی دیگر کشور و جایی که غربی ها ان جا حضور پر رنگ داشتند شروع شد.