کد خبر:۵۴۸۷۴۹
گزارش/

یک مسابقه با حال دانشجویی/ استعدادیابی برای بداهه سرایی!

نفر بعدی باید در مورد کلمه‌ی «سیفون» صحبت می‌کرد. مجری هم با خنده گفت: من از خانواده‌ها عذرخواهی می‌کنم.

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، رضا رشیدپور با لباس یک دست سیاه وارد سالن شد. خبری از فردوسی‌پور نبود، ظاهرا برای حضورش در برنامه مشکلی به وجود آمده بود. چند دانش‌آموز که تعدادشان کم هم نبود با لباس فرم آبی مدرسه در سالن و راهرو تالار در حال صحبت، شوخی و سرگرمی‌های دوره‌ی مدرسه بودند. کمی آن طرف‌تر یکی از دخترها به دوستانش گفت جمع شوند که تا با هم عکس بگیرند.

 

فاطمه داشت در مورد خشونت و مسائل اجتماعی صحبت می‌کرد. او دختری مانتویی بود و شالی آبی رنگ به سر داشت. سنش به بالای بیست و سه سال می‌خورد. وقتی به روی جایگاه اجرا سخنرانی آمد؛ به نظر می‌رسید که استرس دارد؛ ولی در زبان و حرف زدن او بر خلاف صورتش اثری از استرس نبود. خیلی سلیس، روان و با احساس صحبت می‌کرد. صحبت‌های بسیار زیبا در مورد خشونت و مصداق‌های جزیی آن که خودمان باعث افزایش‌اش در زندگی می‌شویم و یا برعکس. او یکی از شرکت کنندگانی بود که به مرحله‌ی نهایی مسابقه سخنرانی تریبون رسیده بود. این مسابقه در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار می‌شد.

 

مسابقه بخش‌های مختلفی داشت که به نظر می‌رسید روی هر بخش آن خیلی فکر شده بود. بخش اول باید کسانی که به فینال راه پیدا کرده بودند: چند دقیقه‌ای در مورد موضوعی دلخواه صحبت می‌کردند. پس از پایان یافتن این دوره؛ نوبت به مرحله‌ی بعدی مسابقه رسید. در این قسمت به هریک از شرکت‌کنندگان کلمه‌ای می‌گفتند و آن شخص می‌بایست با یکی دو دقیقه فکر کردن بر روی این کلمه؛ در مورد آن چند دقیقه‌ای سخنرانی کند. به اولین نفر؛ کلمه‌ی «ایزی لایف» خورد؛ به یکی دیگر کلمه‌ی «new folder» و کس دیگری «در باز کن» و دیگری «کمربند». هر کس بر اساس خلاقیت‌اش در مورد آن موضوع صحبت‌های می‌کرد و داوران هم به او نمره می‌دادند. آقای صداقت که کلمه «در بازکن» به او خورده بود؛‌بحث را سیاسی کرد و گفت: «دانشجو باید آرمان‌خواه و عدالت طلب باشد. پس از آن هشت سالی که برای‌مان پیش آمد؛ دیگر باید درِ مغزتان را باز کنید؛ در دهانتان را باز کنید. من که درِ دهانم را باز کردم ولی یادم نرفته که در آن هشت سال به حراست رفتم و فلان و... هر چه او می‌گفت با سوت و کف حضار روبه‌رو می‌شد. پسر می‌گفت: آیا یادتون رفته اون آقای که (لحن صدایش را احمدی نژادی کرد) و گفت: از کی تا حالا اینجا هستید؟ از ساعت ۱۰؟ ساعت ۹؟ ساعت ۸؟ تشویق حضار صحبتش را قطع کرد. پسر جوان که با حرف‌هایش به حراست دانشگاه انتقاد کرده بود؛ در آخر صحبت‌هایش گفت: می‌خواهم آخرین سلفی عمرم را هم بگیرم؛ سپس با گرفتن دوربین سلفی در دستش  رو به جمعیت ایستاد و در همان بالای جایگاه با تماشاگران سلفی گرفت.

 

نفر بعدی او باید در مورد کلمه‌ی «سیفون» صحبت می‌کرد. مجری هم با خنده گفت: من از خانواده‌ها عذرخواهی می‌کنم. مرد حدودا سی ساله با ابتکار جالبی گفت: «هر وقت کاری کردید، خوب نگاه کنید؛ اگر خوب نبود سیفون را بکشید.» صدای خنده‌ی حضار و تشویق‌شان بلند شد. سخنران گفت: «البته من قصد بدی نداشتم، شماها ذهنتان خراب است.» او می‌گفت: «من خودم در این چند سال زندگی‌ام بارها سیفون را کشیدم.» هر موقع هم وقت سخنرانی‌اش چند ثانیه‌ای اضافه می‌آمد و حرفی برای گفتن نداشت؛ می‌گفت: «خب برای اینکه این چند ثانیه بگذرد؛ سیفون را یک بار می‌کشیم» و هر بار هم با خنده‌ی حضار روبه‌رو می‌شد.

 

در یکی دیگر از قسمت‌های مسابقه هم چند تصویر به نوبت پخش می‌شد و هر یکی از شرکت‌گنندگان می‌بایست چند دقیقه‌ای صحبت می‌کردند و موضوع سخنرانی هر یکی از تصاویر را به سایر تصاویر مرتبط می‌کردند.

 

پس از این مراحل؛ هیئت داوران به اتاقی برای قضاوت رفتند. رضا رشیدپور، ژیلا صادقی و محمود احمدی و چند نفر دیگر از داوران مسابقه بودند. در همین فاصله بود که از یکی از شرکت‌کنندگان خواسته شد که برای سخنرانی کردن به روی جایگاه بیاید. ظاهرا از اول برنامه در هر زمینه‌ای مجری داوطلب می‌خواست؛ او دست بلند می‌کرد. کلمه‌ای را که باید در موردش صحبت کند را به صورت قرعه برداشت. کلمه‌ی «حل المسائل» قرعه‌ی او در آمد. یک دو دقیقه‌ای صحبت کرد ولی وقتی خودش فهمید که خراب کرده؛ گفت الان که فکر می‌کنم از آمدن به اینجا پشیمان هستم اما عقده‌ای که از صبح تا الان داشتم که بیایم و پشت این میکروفن صحبت کنم؛ خوشبختانه برطرف شد.

 

وقتی هیئت داوران از اتاق بیرون آمدند؛ از آنها دعوت شد که هر کدام چند لحظه‌ای صحبت کنند. رشیدپور که بلند شد؛ با هوورا، جیغ و تشویق شدید حاضرین روبه‌رو شد. او خیلی کوتاه گفت: «به دانشجو بودن‌تان افتخار کنید که ما شریف‌تر از دانشجو نداریم.» موقع دادن جوایز که شد؛ تشویق‌ها به همان سبک قبلی ادامه پیدا کرد. وقتی به یکی از مسئولین برنامه گفتم آیا بهتر نبود برنامه را زمانی غیر از محرم می‌گذاشتید؛ گفت: «راستش ما نمی‌خواستیم این برنامه در محرم بیافتد؛ ولی یک سری مشکلات اجرایی برای برنامه به وجود آمد و ما را محبور به برگزاری این مسابقه در این ماه کرده.»

 

موقع اهدای جوایز، پسری که دوم شده بود؛ وقتی اسمش خوانده شد؛ از صندلی بلند شد و تا جایگاه اهدای جوایز که داشت می‌آمد؛ از روی خوشحالی چند بار بلند اربده کشید. مجری به او گفت «لطفا بدون آسیب از اینجا خارج بشوید. تا وقتی که اینجا هستید؛ مسئولیت‌تان با ماست.» سپس آن شرکت‌کننده‌ای که کلمه‌ی «سیفون» برای سخنرانی برایش افتاده بود؛ نفر اول شد. مجری گفت: «هر چند امروز حال‌مان را به هم زدی، ولی بیا جایزه‌ات را بگیر.»

 

بعد از اهدای جوایز برگزیدگان؛ مجری به حاضرین گفت برای‌تان سوپرایزی داریم. این کار قبلا جایی انجام نشده ولی لطفا خونسردی خودتان را حفظ کنید. در زیر ۵ صندلی در سالن جوایزی تعبیه شده. به محض گفتن این جمله سالن نیمه خیز شد و به دنبال جایزه‌ی زیر صندلی.

 

بیرون از سالن، پذیرایی می‌دادند. چند خانم که با حالتی خاص با هم داشتند صحبت می‌کردند؛ داشتند همدیگر را متقاعد می‌کردند که شیرکاکائو بردارند یا کاپوچینو. چند نفر آن‌طرف‌تر هم رشیدپور را نگه داشتند و با او عکس سلفی گرفتند. خانمی بچه‌اش را به بغل رشیدپور داد و با او عکس سلفی گرفت.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار