به گزارش گروه فرهنگي خبرگزاري دانشجو؛ بر اساس یک سنت قدیمی در میان نوحه خوان های دستگاه امام حسین(علیه السلام) هر روز از دهه اول ماه محرم به نام یکی از اصحاب نامگذاری شده و در آن روز برای او اقامه عزا می کنند. طبق این سنت شب و روز اول محرم را به اقامه عزا برای حضرت مسلم (علیه السلام) و روضه ورود کاروان به کربلا را میخوانند. به همین مناسبت روضه خوانی جمعی از شعرای جوان کشورمان در قالب اشعاری که برخی از مداحان کشور نیز آن ها را قرائت کرده اند را در ادامه می خوانیم.
یک خواهرت شانه به گیسوی تو می زد
یک خواهرت بوسه به بازوی تو می زد
عمه عمامه بر سرت می بست ای وای
روبند را هم خواهرت می بست ای وای
بر روی زانویت رقیه می نشیند
تا بار آخر روی ماهت را ببیند
رفتی شکستم روی زانویم نشستم
میخورد دستم روی دستم روی دستم
قبل از تو من بر روی خاک افتاده بودم
مثل تن تو چاک چاک افتاده بودم
با دست هایم گشتم و پیدات کردم
مُردم نگاهی به قد و بالات کردم
نیزه به پهلویت نشسته وای بر من
این دنده ی سینه شکسته وای بر من
خنجر به روی سینه ات تعظیم می کرد
شمشیرِ جمعیت تو را تقسیم میکرد
شرمنده من پای تو را پیدا نکردم
بعضی از اعضای تو را پیدا نکردم
خاک عزای تو مرا بر سر شد آخر
دیدی که بابا بی علی اکبر شد آخر
یوسف فرستادم دو صد کوثر گرفتم
اکبر مبدّل به هزار اصغر شد آخر
من باغبانش بودم و انصاف این نیست
پیش دو چشمم این گلم پرپر شد آخر
تابوت تو یک عمر روی شانه ام بود
ارث پیمبر خرج پیغمبر شد آخر
وقتی که گفتی من علی بن الحسینم
دیدم عمودی سهم فرقِ سر شد آخر
رفتی که جان ناتوانم را بگیری
برخیز زیر بازوانم را بگیری
ای روح غیرت، میکشم آه از غم ای وای
عمه میان اینهمه نامحرم ای وای
حامد خاکی
****
تو را به دست گرفته به آسمان بدهد
گل محمدي اش را به باغبان بدهد
كه برگهاي تو را يك به يك جدا كردند
بغل گرفته به زهرا تو رانشان بدهد
بريد صوت تو را نيزه ي حسود كسي
به روي حنجره ات آمده اذان بدهد
تو را بريده بريده صداكند ... ولدَي
اگر كه هلهله ها يك كمي امان بدهد
بغل گرفته تو را و تن تو مي ريزد
خودت بگو كه چگونه تو را تكان بدهد
بلند شو پدرت را به خيمه برگردان
وگرنه پيش تن زخمي تو جان بدهد
بلند شو به لبش بوسه دوباره بده
وگرنه بعد تو بوسه به خيزران بدهد
محسن حنیفی
****
تپش ِ نبض ِ جهان از ضربان افتاده
به رویِ خاک نه یک تن که جهان
دشت در بُهت فرو رفته و ساکت شده است
چرخ وامانده و از دور ِ زمان افتاده
یک طرف جسم که نه، سایهای از جسم علی
در کنارش پدری گریه کُنان افتاده
یک طرف پیکر بیجان و کمی آنسوتر
سپر و نیزه و شمشیر و کمان افتاده
برگریزانِ قدش طعنه به پاییز زده است
هر طرف پیکرش از بادِ خزان افتاده
گوهر سرخ نشسته به لب او خون است
که برون از صدفِ سرخ دهان افتاده
زیر پا له نشود شاخه اگر پیر افتاد
چه توان کرد زمانی که جوان افتاده؟
محمد رسولی
****
نمانده است مرا غیر خون دل اثری
که دارد از دل خونین عاشقان، خبری؟
بعید نیست که عالم تمام غرق شود
اگر ببارد از این چشم اشک مختصری
به سوگواری سروی نشسته بانویی
که نیست از دل ایشان، دل شکسته تری
هجوم سنگ کجا؟ طاقت پرنده کجا؟
که نای بال گشودن نماند و بال و پری
نه از شهامت او عاشقانه تر شعریست
نه از شهادت او دلبرانه تر هنری
زبان به روضه چرا وا کنم؟ همین کافیست :
مباد شاهد جان دادن پسر، پدری...
سجاد سامانی