کد خبر:۵۵۶۱۳۵
یادداشت

سراب دموکراسی از آغاز تاکنون

آنقدر فضا را غبارآلود کرده‌اند که عملا آنچه اکنون شاهد آن هستیم عجز و ناتوانی متفکران و چهره‌های دلسوز از نشان دادن چهره واقعی این دولت است

گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، محمد نوروزی؛ در عالم سیاست فرق بسیاری است بین نظریه‌پردازی تخیلی تا نظریه‌پردازی از روی تجربه و شناخت صحیح امیال، عادات، گرایشات مذهبی، روحیه عصیان‌گری و بسیاری از ویژگی‌هایی که برای انسان می‌توان مثال زد. جالب اینکه حجم انبوهی از نظریه‌هایی که درباره مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی مطرح می‌شود در پیچ و خم همین تجربیات از سوی دیگر متفکران حوزه‌های علوم انسانی رد، تعدیل و یا اثبات شده است. بنابراین آنچه از روی تجربه به دست آمده است روز به روز از ارزش نظریه‌پردازی‌های خیالی و از روی توهم کاسته است.

 

فرصت مناسبی است در شرایطی که از یک سو دخالت‌های بیجای آمریکا و دوستانش با جنگ مستقیم و غیر مستقیم یا نیاتبی و غیرنیابتی آرامش و امنیت را از مردم مظلوم جهان گرفته و در نقاط مختلف جهان آتش جنگ و خونریزی را شعله‌ور کرده و از سوی دیگر در کشور تعیین‌کننده‌ای چون ایران برخی سابقه‌داران انقلاب و مدعیان خط امام(ره) همه چیز را قروقاطی کرده‌اند تا شناخت دوست و دشمن از هم مشکل شود، دوباره به بررسی واژه دموکراسی پرداخته شود. حال چرا دموکراسی؟ چون همواره از زمان فیلسوفان یونان باستان تاکنون بسیار درباره این واژه به بحث و نظریه‌پردازی پرداخته شده و همیشه از مزایا و مضرات آن سخن به میان آورده‌اند و از ابتدای انقلاب اسلامی ایران تاکنون نیز مدعیان آزادی مدنی در دنیا و همچنین برخی مدعیان داخلی همسویی با مردم، مستقیم و غیرمستقیم و دوپهلو و یک پهلو نظام ایران را به بی‌توجهی به ارزش‌های دموکراسی و نظر مردم متهم کرده و می‌کنند.

 

دموکراسی در لغت به معنای حکومت مردم بر مردم است و از آنجا که معمولا همه جمعیت یک کشور درباره یک موضوع  اتفاق نظر ندارند به شکل رای اکثریت جلوه‌گر می‌شود. اما آیا آنچه در ایران و در کشورهای دیگر ادعا می شود دموکراسی به معنای حقیقی آن است؟ یعنی آیا مردم آزادانه نظر خود را اعمال می‌کنند یا نه در حقیقت به صورت اجبار یا فریب افکار عمومی، مردم فکر می‌کنند که آزادند اما حقیقت قضیه این است که از روی خیال آزادی اقدام به انتخاب کرده‌اند نه خود آن. به چند مثال زیر دقت کنید:

 

مردم ایران درباره هر شخصیت سیاسی ذهنیت منفی داشته باشند نسبت به شهیدان رجایی و باهنر و همچنین شهید بهشتی و یارانش بعنوان افراد دلسوز انقلاب و مردم دیدگاه مثبتی دارند. حال تصور کنید انقلابی که تازه به ثمر نشسته و آرام آرام در حال محکم کردن پایه‌های خود است افراد نخبه خود را در پی بمب‌گذاری‌های دفتر نخست وزیری و حزب جمهوری از دست بدهد. این اتفاق برای هر کشوری بیفتد به شدت دچار تزلزل می‌شود و سال‌ها نیاز است تا دوباره بتواند به ثبات لازم دست یابد. درست است که این اقدامات تروریستی در سطح افراد نخبه جامعه باعث بیداری مردم ایران شد اما مگر یک جامعه چه تعداد از این نخبگان دم دست دارد که سریعا جایگزین کند تا خللی در امور کشورداری آن صورت نگیرد. این رفتارهای غیرانسانی به این دو مورد ختم نشد و می‌بینیم که تاکنون نیز ادامه یافته است اما بحث بر سر این است که اخلال در مسیر حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان، به شکل‌های گوناگون صورت می‌گیرد که در آن زمان به این شکل بروز کرد.

 

 

در زمان دولت‌های سازندگی نیز شاید جمله معروف آقای هاشمی که البته دیدگاه دولت وی نیز بود برای شاهد مثال کافی باشد. آقای هاشمی معتقد بود «ایرادی ندارد که در زیر چرخ های توسعه یک عده له شوند». همین طرز تفکر و نگرش‌ها بود که موجب شد رهبر انقلاب در سال 88 بگویند نظر من به نظر رئیس جمهور نزدیک‌تر است. پیداست که وقتی این نگاه در میان دولتمردان وجود داشته باشد فاتحه دموکراسی را باید خواند؛ چرا که وقتی دولتی باور داشته باشد که یک عده باید له شوند تا به پیشرفت رسید در واقع آن‌ها را به حساب نمی آورد. حال وقتی این گروه از افراد جامعه به حساب نیایند عملا حق تاثیرگذاری این افراد در مسائل جامعه خود را از آنها گرفته‌ایم. برای روشن‌تر شدن موضوع فرض کنید پدری برخی از فرزندان خود را از غذا و پوشاک محروم کند بعد از آنها بخواهد درباره موضوعی اظهار نظر کنند. یکی از پاسخ‌های که فرزندان خواهند داد این است که برای ما چه فرقی می‌کند که نظر بدهیم؛ نظر بدهیم یا ندهیم باز از نیازهای اولیه زندگی محروم هستیم.

 

 

در این میان اما بررسی تحولات سال‌های 76 تا 84 جایگاه ویژه‌تری دارد چرا که در این دوره تکرار پوچ و فریبنده واژه دموکراسی بسیار صورت می‌گرفت.

 

در ایران سال 76، رئیس دولت  اصلاحات به کمک مشاوران زبردست خود و با شناخت فضای آن زمان که  مصادف شده بود با سخت‌گیری های دولت هاشمی، با شعار آزادی پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری نهاد و بدون اینکه اهداف پشت پرده همفکران خود را بر ملا کند و منظور و هدف خود از آزادی را به درستی تبیین نماید، نظر مردم را به سوی خود جلب کرد. اثبات اینکه وی درد آزادی مردم را نداشت اکنون که دست امثال جورج سوروس رو شده و غرب به پیروی از آمریکا و اسرائیل به وضوح خوی استبدادی و زورگویانه خود را نشان داده‌اند خیلی راحت‌تر از زمانی است که اصلاحاتی‌ها 8 سال قدرت اجرایی کشور را در دست داشتند.  

 

سوال مهم این است که چرا رهبر اصلاحاتی‌ها تلاش نمی‌کند در دادگاه حاضر شود و ادعاها علیه خود مبنی بر ارتباط با پدر انقلاب‌های رنگی را رد کند؟ چرا وی هیچ تلاشی نمی‌کند از آقای حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان که مدعی است علیه وی مدارک متقنی دارد که ثابت می‌کند ایشان با جورج سوروس ارتباط تنگانگی داشته است، شکایت نماید؟ ادعایی به این بزرگی حتما باید واکنش قابل توجهی در پی داشته باشد اما هنوز از وی چنین حساسیتی دیده نشده است.

 

نکته مهم که در این بخش باید به آن اشاره کرد این است که آزادی به این معنی نیست که رای دهندگان آزاد باشند به کاندیداهای موجود در زمان  انتخابات بدون مزاحمت و اجبار رای دهند بلکه آزادی قبل از فعل رای دادن، مربوط به حوزه فکر است به این صورت که افکار رای دهندگان در دست خودشان باشد نه اینکه با شانتاژهای رسانه‌ای و گفتن تنها بخشی از حقیقت، مردم فکر کنند آزادند در حالی که عملا افکار آنها را اتاق‌های فکر که از سوی قدرت‌طلبان راه‌اندازی می‌شود خط می‌دهند. همواره باید این نکته را مد نظر داشت که بخش مهمی از افراد جامعه را کسانی تشکیل می‌دهند که در روزها و ماه‌های مانده به انتخابات بخشی از زمان زندگی‌شان را به شناخت کاندیداها اختصاص می‌دهند بنابراین روحانی‌نماهایی مانند رئیس دولت اصلاحات به راحتی می‌توانند لباس دوست به تن کنند و با افراد بنیان‌براندازی چون جورج سوروس قرار به اصطلاح اصلاح بگذارند.

 

 اما در سال 92 چطور؟ در این سال نیز بازی با واژه دموکراسی به شکل دیگری خود را بروز داد. اگر در سال 76 فشارهای زمان آقای هاشمی موجی ایجاد کرد تا رئیس اصلاحات‌چی‌ها بتواند از فرصت پیش آمده استفاده خود را ببرد، فریاد آزادی را سر دهد و ذهن های مردم را به سوی خود جلب کند، در سال 92 آقای هاشمی خود طلبکار شد و با کمک آقای روحانی سوار بر موجی دیگر شدند و خود را منجی مردم از وضعیت آشفته اقتصادی دوره گذشته نشان دادند. جالب اینکه هر سه روحانی فوق‌الذکر از روی استیصال دیگر ادعایی مبنی بر خط کشی‌های حزبی‌شان ندارند و اکنون همه متحد شده‌اند تا فقط جناح رقیب‌شان نباشد.

 

این است دموکراسی البته آنطور که عملا اتفاق می‌افتد. شکی نیست که اگر مردم نه فقط در روزهای پایانی مانده به انتخابات بلکه همیشه به صورت فعال شخصیت کاندیداها و فراز و نشیب‌های جریان‌های سیاسی و صحت و سقم اخباری که در جامعه نشر داده می‌شود را دنبال می‌کردند حداقل به این وسعت از دموکراسی سوءاستفاده نمی‌شد و مردم حقیقتا از روی آزادی اندیشه افراد دلخواه خود را انتخاب می‌کردند اما همین مشغول شدن به کارهای روزمره که البته در برخی از مردم به علت مشکلات و دغدغه‌های مختلف زندگی طبیعی است، همیشه تاریخ وقایع سیاسی را طوری پیش برده که آزادی اندیشه و انتخاب، آن طور که حقیقت امر است صورت نمی‌گیرد.

 

قبل از اینکه نگارنده از جانب خوانندگان این سطور متهم به جانبداری از دولت‌های نهم و دهم شود باید این مطلب مورد تاکید قرار گیرد که بی‌میلی به پرداختن به این دوره نه از روی طرفداری از آقای احمدی‌نژاد و غرض‌ورزی نسبت به دولت‌های اصلاحات و سازندگی و تدبیر و امید است بلکه مطلب این است که سال‌های 84 تا 92 باید با وسواس خاصی نگریسته و تحلیل شود؛ چرا که در اواخر ریاست این دولت بر قوه اجرایی کشور انحراف از مسیر درست قبلی به شدت صورت گرفت و اقداماتی صورت گرفت که اکنون آقای هاشمی و همچنین رئیس جمهور محترم با سوءاستفاده از آن اقدامات، مرکب راهواری به دست آورده‌اند تا به بازسازی چهره تخریب شده دولت‌های سازندگی و اصلاحات بپردازند و آنقدر فضا را غبارآلود کرده‌اند که عملا آنچه اکنون شاهد آن هستیم عجز و ناتوانی متفکران و چهره‌های دلسوز از نشان دادن چهره واقعی این دولت است؛ چهره‌ای که نام آن سیاست‌زدگی و چپاول بیت‌المال است. به عبارت دیگر انسان به سختی بین دوراهی انتقاد از دولت آقای احمدی نژاد و سکوت مصلحت‌آمیز نسبت به آن دوران گیر می‌کند. اگر انتقاد کند مسئولین این دولت نه از روی صداقت بلکه برای پاک نشان دادن خود از آن سوءاستفاده می‌کند اگر هم انتقاد نکند صداقت و راستگویی خود را زیر سوال برده است.

 

تا اینجا ذکر مختصری درباره ایران بود. اما در خارج از مرزهای ایران نیز به علل مختلف از جمله وجود حاکمان دست نشانده و موروثی و دخالت‌های نظامی و اجبار ملت‌ها به حرکت در جهت دلخواه کشوهای زورگو، شعار حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش تنها ظاهرسازی است. البته در این مجال فرصت بررسی میزان آزادی یا اسارت فقط تعداد محدودی از کشورها آن هم به صورت اجمالی وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره می‌شود:

 

از یک سو باید به فضای انتخاباتی ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین مدعی دموکراسی‌خواهی اشاره کرد و از سوی دیگر به برخی کشورها که با دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم این کشور یاغی و خون‌آشام، به هیچ وجه نتوانسته‌اند آزادی را لمس کنند. در آمریکا همانطور که متفکران بزرگ آمریکایی و غیرآمریکایی اذعان می‌کنند این شرکت‌های بزرگ اقتصادی هستند که انتخابات را به سمت و سویی که دوست دارند و منافع اقتصادی و سیاسی‌شان ایجاب می‌کند سوق می‌دهند. به عبارت واضح‌تر هر شخصی که در آمریکا بر جایگاه ریاست جمهوری تکیه زده است و یا در آینده به آن دست خواهد یافت همان سیاست‌های دیکته شده صهیونیستها را به شکل‌های مختلف دنبال کرده و خواهد کرد. اوباما به عنوان یک سیاه‌پوست که رنگین پوستان این کشور تصور می کردند با آمدن وی برای آنان نیز امتیازی قائل خواهند شد و سرمایه ها و انرژی‌هایی که تاکنون صرف تاخت و تاز در کشورهای مظلوم جهان می‌شده برای شهروندان آمریکایی هزینه خواهد شد، در ابتدا ادعا کرد در هیچ کشوری جنگ نخواهد کرد اما اکنون پس از 8 سال می بینیم که غیر از جنگ و اختصاص هزینه‌های سرسام‌آور برای کودک‌کشی و توجه به یک درصد معروف در این کشور کار در خور توجهی نکرده است.

 

حقیقت دیگر درباره وضعیت سیاست در آمریکا در این سخن «جیل استاین» نامزد حزب اقلیت (سبزها) در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به خوبی نمایانگر است که اخیرا ضمن تأکید بر «زوال آمریکا» گفت: نظام سیاسی واشنگتن اشراف‌سالاری است و نه دموکراسی. جیمی کارتر، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا نیز قبلا تاکید کرده بود که آمریکا اکنون یک نظام الیگارشی (اشراف‌سالاری) است که در آن «رشوه‌های سیاسی نامحدود» به اضمحلال کامل نظام سیاسی این کشور منجر شده است.

 

این نوع نگاه به نظام سیاسی آمریکا از زبان متفکران و سیاست‌مداران آمریکایی بسیار می‌توان مثال زد که در این مجال فرصت پرداختن به همه آنها نیست.

 

اما در بحرین و یمن و سوریه و عراق و دیگر کشورهای تار و مار و تکه تکه شده نیز مدعیان دروغین آزادی بیان به مدد جنگ نیابتی و گماشتن حاکمان دست‌نشانده و موروثی نگذاشته‌اند خود مردم سرنوشت خویش را رقم بزنند. گستره ممانعت آمریکا و دنباله هایش از چشیدن طعم شیرین آزادی آنقدر وسیع است که انسان نمی‌داند به کدام کشورها اشاره کند. به نیجریه اشاره کند که رهبر آزادیخواه آن یعنی شیخ ابراهیم زکزاکی به جرم آزادی خواهی با شکنجه و بیماری سخت در زندان به سر می برد، از فلسطین بگوید که شخص فاسدی چون محمود عباس که بویی از مقاومت نبرده خود را نماینده فلسطینیان جا زده و به جای اینکه از حقوق مردمش دفاع کند در تشییع جنازه جلاد قانا شرکت می‌کند، از افغانستان که قلدران دنیا به بهانه مبارزه با افراطی‌گری و ترویسم نیروهای خود را به این کشور مظلوم گسیل کرده‌اند و هر روز تعدادی زن و کودک قربانی جهان‌گشایی آنها می‌شوند، یا از عراق که در روزهای پایانی حضور داعش در این کشور جنگ‌زده، آمریکای مدعی مبارزه با داعش، تروریست‌ها را مخفیانه به سوریه می‌فرستد تا سناریوی جدید آمریکا و اسرائیل برای کشورهای منطقه غرب آسیا مثل عراق و سوریه این بار به شکل دیگر و با حربه جدید رقم بخورد.

 

نتیجه این مبحث اینکه مبارزه با مردم داری و آزادی اندیشه و عمل در کشورهای مختلف همیشه یا از سوی کشورهای بیگانه متخاصم که با هم متحد شده‌اند تا زورشان چند برابر شود صورت گرفته و می‌گیرد، یا اینکه در کنار آن نیروهای داخل کشورها که معمولا غرب‌زده هستند با کمک متقابل مقامات غربی، با نفاق و دروغ‌گویی و ادعای درد دین و ملت، افکار مردم را در دست خود گرفته‌اند و به جای تدبیر و سیاست، سیاست‌زدگی را پیشه خود نموده‌اند. در این میان نباید درگیری‌های دولت‌های منطقه با هم را که مطمئنا با اراده و زور آمریکا و اسرائیل برای مبارزه با آزادی صورت می‌گیرد از قلم انداخت. شاهد مثال آن تشکیل شورای همکاری‌های خلیج فارس است که اوایل شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران با هدف مبارزه با آن شکل گرفت.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار