به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، یکی از گزاره های مهم در تحلیل یک واقعه تاریخی اطلاع از جریان شناسی آن گذاره است، ۱۳ آبان ۵۸ نیز از این قاعده مستثنا نیست، روزی که گروه های دانشجویی مسلمان در یک حرکت «انقلابی» توانستند «انقلاب دوم» را رقم زنند. در این بین کمتر نگاهی به جریان شناسی این گروه های دانشجویی طی سی و هشت سال گذشته شده است، اینکه این دانشجویان از چه گروه یا گروه هایی و با چه نوع فکر و اندیشه ای بودند؟ آیا این حرکت همراه با گروهای چپ به مفهوم گروههای سوسیالیست، کمونیست، مارکسیست و لنینیسم بوده است؟
دانشجویان مسلمان در دوره مبارزات انقلاب نقش خیلی کلیدی داشتند و بالاخره در شرایط ماههای اولیه پس از انقلاب بسیار تأثیرگذار و فعال در مناسبات داخل دانشگاه و هم در فرایند انقلاب بودند. بخش مهمی از این نقش جنبههای فکری و ایدئولوژیکی بود؛ که در مناسبات و در شرایط مختلف مباحث ایدئولوژیک و مباحث اعتقادی را پیش می کشیدند و یا در تریبونهای آزاد یا در میزگردها و مناظرهها بحثهایی اتفاق میافتاد و یک ورزیدگی فکری را برای این نسل از دانشجویان به وجود آورد.
همین تضارب آراء متنوع و متکثر که در آن فضا وجود داشت باعث میشد بچهها فکر کنند و مطالعه کنند. اطلاعات دینی و اطلاعات شان را درباره دیدگاهها و تفکرات مختلف وسعت بدهند و اندیشه کنند. این فضا در تعمیق باورهای انقلابی و دیدگاههای حضرت امام(ره) و دیدگاههای افرادی امثال شریعتی و مطهری خیلی مهم بود. دقیقاً آزادیای بود که در دوره انقلاب پیش آمد و محدودیتهای دوره شاه، دیگر وجود نداشت.
این شرایط البته باعث شده بود تا درس و فعالیتهای علمی کمی کم رنگتر شود، اما ورزیدگی فکری و اندیشه ای که براب آن نسل به وجود آمد، به طوری که هنوز هم کشور در خیلی از موارد متکی به آن نسل است.
هیچ گاه مسائل مربوط به دانشجویان مسلمان محدود به طیف اقلیت نشد. گسترده تر و همه گیرتر بود و جلسات بحث و میتینگ عموما باز و قابل استفاده همگان بود.
بحث مربوط به طیف اقلیت نبود. بلکه خیلی گسترده و همهگیر بود؛ عمومی بود؛ جلسات عموما عمومی و باز بود. گروه و یا باند خاصی در این جلسات شرکت نمیکردند؛ جلسات فراگیر بود. یک جنبه اعتقادی، ایدئولوژیک و مباحث دینی بود و جنبه مهم آن بحثها و تحلیلهای سیاسی بود. در تحلیل سیاسی اصل انقلاب که چرا اتفاق افتاده، مورد مناقشه و بررسی سیاسی قرار می گرفت.
آن طور که معصومه ابتکار درکتاب «تسخیر» می نویسد: یکی از موضوعاتی که مکرر مطرح میشد نگرانی از آسیبزدن جدی به انقلاب از سوی آمریکا بود. اینکه چرا انقلابهای آن دوره ضد امپریالیستی خیلی زود زمین خوردند این سوال همواره مطرح میشد. در تحلیل سیاسی آسیبشناسی صورت میگرفت. تجربه کشورهای دیگر پس از انقلابشان بررسی میشد و مثالهای متعددی از کشورهایی که انقلاب کردند هم زده میشد مانند کشورهای آمریکای لاتین؛ و یا نمونه کشور خودمان (کودتای ۲۸ مرداد) که همان هم برای طیف دانشجویی که در خیلی از مناسبات با امثال مهدی بازرگان و دیگران که در جریان نهضت ملی شدن نفت مستقیم در ارتباط بودند و از نزدیک شاهد آن بودند مورد بررسی قرار می گرفت. شکی در این تحلیلها وجود نداشت چرا که مباحث و تحلیلها روشن بود. این مباحث به خوبی در آن جلسات باز میشد و راجع به جزئیات آنها در جمع دانشجویی بحث صورت میگرفت.
اگرچه جریان دانشجویی در همه سالهای پیش از انقلاب حضور فعال و گسترده ای داشت، اما یکسال پیش از انقلاب و در سال ۵۶ فضا یک فضای متفاوتی در دانشگاه به وجود آمد. حضرت امام (ره)بسیار بیشتر از قبل مطرح شده بودند. این سال شروع اوج گیری حرکت انقلاب با شهادت حاج آقا مصطفی و آن مقالهای که در روزنامه اطلاعات علیه امام نوشته شده بود و رسما بچه های مذهبی در صحنه حضور پیدا کردند و دانشگاه را تعطیل کردند.
سیدحسن رضوی امامی از دانشجویان پیرو خط امام به اینکه تا پیش از انقلاب هنوز صف بندی های دانشجویان شروع نشده بود، اشاره می کند و می گوید: ما از این تیپ دوستان داشتیم تا بچههایی که طرفدار دکتر شریعتی بودند و فضای طرفداران حضرت امام که غالب بودند. در آن زمان سازمان منافقین هم جزو تشکیلات بچه های مذهبی بودند. در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران کتابخانه اسلامی بود که هر دو گروه در آن حضور داشتند، هم منافقین و هم بچههایی که به حضرت امام اعتقاد داشتند؛ هنوز صف ها جدا نشده بود.
معصومه ابتکار این حرف را تایید کرده و معتقد است: این گروهها در مقطعی قبل از انقلاب به هم خیلی نزدیک شدند و طیفهای مختلف چپ و دینی و غیر دینی در یک طیف سیاسی قرار میگرفتند. چرا که همه بر علیه استبداد همفکر و همراه بودند و در مقطعی بعد از انقلاب خیر؛ خیلی از گرایشها متفاوت شد؛ تفاوت دیدگاه به وجود آمد.
دیدگاههایی که البته در جریان تسخیر سفارت بروز و ظهور دیگری داشت.
ابتکار کمی هم در مورد سازمان های غیر اسلامی ضد امپریالیستی می گوید: این سازمان ها ملغمه ای از دیدگاه های سیاسی مختلف بودند. بسیاری از آنها از حمایت قدرت های خارجی برخوردار بوده و از سیاست های طرفدار شوروی یا چین حمایت می کردند، برخی دیگر بدون ارتباط با شوروی یا چین همان کار را انجام می دادند و تروتسکیتسهانیز به نظر می رسید از حمایت غرب برخوردار باسند. ولی به رغم منازعات سیاسی مستمر و پیچیده ای که بایکدیگر داشتند درباره یک موضوع اتفاق نظر وجود داشت: هر اقدامی که توسط گروه های سیاسی صورت گیرد باید تضعیف و نابود یا متوقف شود. انها اسلام را ایدئولوژی عقب مانده و متعلق به گذشته می دانستند. از نظر حامیان خارجی آنها ایرانی مستقل و اسلامی را نمی شد مهار و یا در آن نفوذ کرد. آنها و نه ملی گرایان یا سایر گروه های مذهبی، هر کاری که می توانستند کردند تا راه ما را سد کنند. ولی با افزایش محبوبیت جنبش اسلامی در دانشگاه ها این گروه ها حامیان خود را از دست دادند.
سیدمحمد هاشمی اصفهانی در یک دسته بندی کلی از گروههای اسلامی در دانشگاه می گوید: در دانشگاه دو فرآیند بود. یکی مسلمان و دیگری اسلام. فعالیت های مربوط به فرآیند های مسلمانی بیشتر روشنفکری بود و به شاخه شریعتمداری برمی گشت. یعنی به نظر من تفاوت این قضیه بعدها تبدیل شد به دو حزب خلق مسلمان و حزب جمهوری اسلامی و شاید این دو عنوان از دانشگاهها ریشه گرفتند. قبل از انقلاب بین «دانشجوی مسلمان» و «انجمن اسلامی» تفاوت ماهوی وجود داشت. بچه های مسجد دانشگاه تهران شدند انجمن اسلامی.
سیدمحمد موسوی خوئینی ها از مشاوران دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا، در مورد فضای دانشگاه ها می افزاید: در آن ایام در میان گرایشهای مختلف در محیطهای دانشگاهی معمولا دو حرکت بود که یا کاملا در مقابل امام بود یا در بعضی از موارد هماهنگی بسیار مختصری با امام داشتند. یکی از ناحیه مارکسیستها و کمونیستها بود که از گروههای مختلف از جمله چریکهای فدایی بودند و دیگری از سوی سازمان مجاهدین خلق بود که با تحلیلهای خاصی که از قبل انقلاب داشتند با شیوه مبارزه حضرت امام موافق نبودند و مبارزات امام را یک حرکت کور میدانستند.
با این تعبیر، عنوان میکردند که دوران مبارزات خیابانی و تظاهرات و اجتماعات مردمی به پایان رسیده است و تنها اصول مبارزه در آن زمان را تحت تاثیر تفکرات مارکسیستی و لنینیستی، مبارزات چریکی میدانستند. بعد از آنکه انقلاب بر خلاف میل آنها به پیروزی رسید، با شیوه اداره کشور مخالف بودند. در مقابل این دو جریان، دانشجویان مسلمانی بودند که در انجمنهای اسلامی دور هم جمع شده بودند. البته آنها مانند آن دو گروه سازمانیافته نبودند ولی دارای تشکیلات و نظام منسجمی بودند. شایان ذکر است حتی نام این گروه از دانشجویان با انجمنهای اسلامی و یا انجمنهایی که مجاهدین خلق بودند تفاوت داشت. آنها انجمن دانشجویان مسلمان بودند ولی این گروه از دانشجویان، انجمن اسلامی دانشجویان بودند. یعنی اسلامی بودن را مقدم بر سایر امور میدانستند و میزانشان نیز امام و رهنمودهای امام (ره) بود. به همین دلیل خیلی مقید بودند که رفتار و حرکتشان مانند آن دو گروه نباشد و کاملا پیرو خط امام باشند.
رضوی امامی درباره کتابهایی که در دوران مبارزه و پس از آن توسط دانشجویان در حلقه مطالعات قرار می گرفت، توضیح می دهد: بیشترین کتابی که در آن زمان بر آن متمرکز می شدیم- چون بحث انقلاب بود- کتاب «حکومت اسلامی حضرت امام» بود. جزوه کوچکی بود که همه گرایش پیدا میکردند آن را مطالعه کنند، در کنار آن کتابهای دکتر شریعتی بود که بسیار مورد توجه بود. تا زمان قبل انقلاب کتاب های شهید مطهری هم در جامعه بود ولی خیلی عمومیت نداشت، همه آن را نمیخواندند. ما هم اگر کتاب های ایشان را پیدا میکردیم حتما مطالعه می کردیم. شهید مطهری بعد از شهادت شان کتاب هایشان به صورت گسترده انتشار پیدا کرد . کتاب هایی از نویسندگانی مانند جلال الدین فارسی، محمدرضا حکیمی که در مورد بحث های اعتقادی بود مطالعه می کردم. اینها کتابهایی بود که آن موقع میخواندیم واقعا تبدیل به سیر مطالعاتی شد و بعد هم شروع به خواندن عربی کردیم و با تعطیلی دانشگاه اینها تشدید پیدا کرد.