گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی، سالن سورهی حوزه هنری، جایی که همیشه پاتوق روشنفکران و محفل اهل ادب است، یکی از متفاوتترین میزبانیهای خود را تجربه میکند. امروز، نوبت دانشآموزان است تا تالار سوره را پر کنند و یکی از مهمترین و قدیمیترین دغدغههای خود را فریاد بزنند. حوزه هنری، عصر سه شنبه، میزبان مراسم رونمایی از مستند «مرثیهای برای یک رویا»است. مستندی که غبار از یک پدیدهی فراموش شده بر میدارد: سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان، یا همان «سمپاد».
جمعیت بیرون سالن زیاد است. غالباً هم دانش آموز و تعدادی دانشجو که از فارغالتحصیلان مدارس سمپاد، یا همان تیزهوشان هستند. جمع سمپادیها جمع است. جمعی که انگار مدتهاست تشنه و منتظر چنین جلسهای بوده تا از سالهای سخت ِ رفته بر سمپادشان سخن بگویند. چهار دانش آموز شانزده سالهی سوم دبیرستانی، با پیگیری دغدغه همیشگی قدیمیهای سمپاد، مسیر اجتماع دوبارهی آنها را هموار کردند. مسیری که هشت سال ِ پرتلاطم داشت. سمپاد، از سال 87 به این سو، در سراشیبی قرار گرفته. سازمانی که بیست سال طلایی را با یک مدیر، یا بهتر بگوییم یک پدر، سپری کرده بود، در این هشت سال چهار رئیس به خود دیده و از سازمانی ملی، به مرکزی وزارتی تقلیل یافته است. تعداد مدارس استعدادهای درخشان، فقط در شهر تهران تقریباً پنج برابر شده و افت کیفیت برخی از این مدارس، آنها را با بحران نبود ِ دانش آموز مواجه کرده است و گذشته از اینها، شوربختانه، نشانههای دردناکی از پارتیبازی و رانتمحوری در تعیین کادر برخی از این مدارس مهم و قدیمی دیده میشود. مجموع این گزاره های تلخ، در نهایت دغدغه ساخت «مرثیهای برای یک رویا» را سروشکل داد و دردمندی ِ قدیمی های سمپاد، برگزاری این آیین رونمایی بزرگ را رقم زد.
سالن سوره، پر شده است. طبقه بالا هم تکمیل است و جمعیت قابل توجهی روی زمین مینشینند. رضا امیرخانی به جلسه نمیآید و هنوز خبری از دکتر اژهای هم نیست. معلمهای قدیمی سمپادی اما رسیدهاند. معلمانی که جوانترینهایشان دست کم ده سال سابقه تدریس در مجموعههای سمپادی را دارند و این روزهای افت سمپاد، برایشان تلخ است. ساعت از 16 که گذر میکند، پخش مستند آغاز میشود.
«مرثیه ای برای یک رویا» مستندی است 58 دقیقهای، که به همت گروه دانش آموزی روشنا و با همکاری مجموعه «سفیر فیلم» تولید شده. گفتگو محور است و در پنج فصل، مسالهاش را مطرح کرده و پیش میرود. ابتدا نگاهی آسیب شناسانه به نظام آموزش و پرورش کشور دارد. محکم شروع میکند و از همان ابتدا سیستم فشل، خسته و ناتوان آموزش و پرورش را زیر سوال میبرد. مستند، با تصاویری هولناک و سیاه، نظام آموزش و پرورش کشور را به کارخانهی تولید دیپلمه تشبیه میکند و سپس، تصویر تحقیرآمیز و مضحکی از نظام «هدایت تحصیلی» جدید آموزش و پرورش ارائه میدهد. نقد اصلی اما به نقش پژوهش در آموزش و پرورش است. سهم اندک پژوهش در طرح درسها و خشک بودن آنها، مهم ترین نکتهای است که مستند درباره نظام تعلیم و تربیت کشور بیان میکند. دردهای نظام آموزشی کشور اما از شماره خارج است و مسالهی این مستند هم نیست. فصل دوم، ارائه ای کوتاه از یک الگوی موفق ِ آموزشی، خارج از بخشنامههای آموزش و پرورش است.«مجتمع فرهنگی سراج»، مجموعهای آموزشی که به همت گروهی از جوانان دغدغهمند انقلابی راهاندازی شده و تلاش میکند پژوهشمحوری، نیازمحوری و مسالهمحوری را به دانش آموزانش یاد دهد. این الگو اما، به دلیل قرارگیری در میان مدارس غیردولتی و اخذ شهریه، و به تبع آن عدم امکان بهرهمندی قشر مستضعف، الگوی ایدهآلی نیست و سازندگان مستند، از فصل سوم مستندشان، به سراغ سمپاد دوست داشتنی میروند.
تصویری که «مرثیه ای برای یک رویا» از مدارس سمپاد ارائه میکند، تصویری واقعی اما سختباور برای عموم است. مدرسهای زنده، پویا و گاهی 24 ساعته که دانش آموزانش با شوق به مدرسه میآیند و ساعتها در مدرسه میمانند. چون دنیای مدرسهشان، دنیایی متفاوت از سایر مدرسه هاست. دنیایی که بر پایهی پژوهش، خلاقیت و انعطافپذیری بنا شده. در مدارس سمپاد، آدمها کالا نیستند و قرار نیست به هر قیمت، فقط برای کنکور آماده شوند. پیگرفتن ِ ماجرای یک پروژهی مهم دانش آموزی در حوزهی ساخت راکت، تنها پیرنگ داستانی مستند است که موفق می شود تا حد قابل قبولی از یکنواختی گفتگوهای متوالی و حرف های پشتسرهم، بکاهد. آنچه در حین اکران مستند قابل توجه است، فضای شاد و پرانرژی سالن است. دانشآموزان حاضر، بارها در میانهی اکران مستند، نظرات مصاحبهشوندگان را مورد تشویق قرار میدهند و وقتی سخنان حضرت آقا دربارهی سمپاد پخش میشود، ایشان را بی امان تشویق میکنند.
مستند در ادامه اما، به سمت تلخی میرود. ماجرای اختلافات وزارت آموزش و پرورش دولت قبلی و فعلی را با سمپاد مطرح میکند و میکوشد تا از علل اضمحلال و یا استحالهی سمپاد در سالهای اخیر پردهبرداری کند. این پردهبرداری اما، در مرز میان ابهام و صراحت، عملاً وزارت آموزش و پرورش را نشانه میگیرد و بخشنامههای خشک و بی ثمر این نهاد را در تقابل جدی با سمپاد و روحیهی پژوهشمحور سمپادی تعریف میکند. در فصل پنجم و پایانی مستند، به نام مرثیه، معلمین و فارغالتحصیلان و قدیمیهای سمپاد، هرکدام به نوبهی خود، بر مزار سمپاد نوحهسرایی میکنند و آن را از دست رفته و در تابوت میخوانند. «مرثیهای برای یک رویا» در نهایت با جملاتی انگیزشی از جانب یکی از معلمین قدیمی سمپاد، به پایان میرسد و مخاطبش را به شکستن بت های بخشنامهای فرا میخواند. پروژهی ساخت راکت، به دلیل عدم همکاری مدرسه شکست میخورد تا با این شکست، سیاهی و تلخی انتهای مستند، بیشتر شود.
استقبال حضار از «مرثیهای برای یک رویا»، بسیار زیاد است و آنها دقایق طولانی به تشویق آن میپردازند. در انتهای مراسم، میزگردی با حضور آقایان فریپور، آشتیانی، یزدی، کاظمی و شکوهی و خانمها نوربخش، منظم و عفاف، که همگی از خاطرات مشترک سمپادی ها و از چهره های قدیمی و دوست داشتنی این مجموعه هستند، برگزار میشود. گرد پیری روی چهرهی بسیاری از آنها نشسته و خاطرات شیرین دوران تدریسشان، فضای مراسم را بسیار صمیمانه میکند. معلمانی که میتوان آنها را «انقلابیون آموزش و پرورش» دانست. معلمانی که در میانهی این سیستم شکستخورده، ایستادند و مدارسی نزدیک به نقطهی ایدهآل را سروشکل دادند. در این میزگرد، معلمین قدیمی انتقادات تندی را نسبت به وزارت آموزش و پرورش مطرح میکنند و از سمپادی های قدیمی و فعلی می خواهند تا نه با رفتارهای صرفاً احساسی، بلکه با درایت و منطق برای نجات این سازمان قدیمی و نجیب، کاری کنند.
ساعت از شش و سی دقیقهی عصر گذشته که مراسم به پایان میرسد. «مرثیهای برای یک رویا» به عنوان یک اثر دانشآموزی و مسئلهمند، شایسته تقدیر است. اما نگاه تقریباً ناامید آن به مدارس بزرگ سمپاد، اندکی نگرانکننده است. مساله تربیت نخبگان و چارچوبهای آن، موضوعی است که باید به طور جدی مورد توجه مسئولین کشور باشد، همان طور که این مساله، مورد تاکید و سفارش رهبر معظم انقلاب نیز هست!