«مهدی آذرپندار»، منتقد سینما در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، درباره فیلم سینمایی «سلام بمبئی» گفت: «این فیلم به شدت فیلم بدی است و یک سقوط آزاد در حد سینمای هند دهه 60 میلادی است. سطح داستانپردازی در این فیلم شبیه فیلمفارسیهای دهه 40 شمسی است. از لحاظ داستان پردازی، این فیلم عجیب است. این سطح از تساهل در فرم و پرداخت قصه شگفتانگیز به نظر میرسد. در واقع کارگردان چند هنرپیشه را فرستاده جلوی دوربین و به آنها گفته هرکاری میخواهید بکنید. جالب اینجاست که یکی دوتا از اینها اصلا هنرپیشه نیستند و خوانندهاند و بسیار بد بازی میکنند. حتی همان هنرپیشه هندی که در فیلم هست، آقای گلوبر، نقشآفرینی خیلی بدی دارد و از جنش شدت اغراق در بازی این بازیگر، به نظر میرسد در حال مشاهده تئاتر هستیم. سناریوی این فیلم هیچ پیچیدگی و گره خاصی ندارد. هیچی نیست. یک مثلث عشقی معمولی. من تصور میکردم این کیفیت داستان پردازی دورانش در دهه 30 و 40 میلادی سرآمده باشد ولی خب میبینیم که در حال حاضر هم این ژانر ادامه حیات میدهد.»
وی درباره علل فروش بالای این فیلم اظهار داشت: «اما خب سلام بمبئی، المان های لازم برای فروش را دارد. مردم ما همچنان فیلم هندی را دوست دارند و تلویزیون ما اگر هفته ای یکی دو فیلم هندی نمایش ندهد اصلا اموراتش نمی گذرد. سلام بمبئی، فیلم خوش رنگ و لعابی است و از جاذبههای خاصی هم استفاده کرده است. ضمن اینکه فیلم ساده و سرگرمکنندهای است و نسبتاً برای مخاطب عام جذاب است. سلام بمبئی برای این ساخته شده که فروش کند. در سینمایی که 90 درصد فیلم ها دوست ندارند برای فروش ساخته شوند، طبیعی است فیلمی که برای فروش ساخته شود نتیجه بگیرد. این فیلم اصول گیشه را رعایت کرده و تبلیغات گستردهای هم دارد. بنابراین عجیب نیست این فیلم خوب بفروشد اما بعید میدانم کسی که برای دیدن این فیلم به سینما میرود، راضی بیرون بیاید. تسامحی که در پرداخت داستان شده بسیار زیاد است. مشخص است که کارگردان وقت خیلی کمی روی سناریو گذاشته و در حقیقت این فیلم نوعی کمفروشی فرمی دارد.»
وی افزود:«در واقع گرایش افراطی به سینمای هنر و تجربه، و علاقه شدید سینماگران به داستان نگفتن باعث می شود فیلمی مثل سلام بمبئی، با داستانی در این سطح، مورد استقبال واقع شود. وقتی سینما را از فیلمهای فلسفیمئاب و تلخ پر کنیم،مخاطب در نهایت واکنش نشان میدهد. فیلمهایی مثل سلام بمبئی، که در ساده و نازل ترین شیوه ممکن قصه خود را روایت میکنند، در برابر فیلم های جریان شبهروشنفکری مورد استقبال واقع میشوند. این فیلمها از هنرپیشگان مورد علاقه مردم استفاده میکنند و این موضوع باعث استقبال از آنها شدهاست. برای مثال در فیلم « من سالوادور نیستم» نقش رضا عطاران غیرقابل انکار است و در این فیلم هم حضور گلزار و بازیگران خوش چهره هندی در فروش قطعا موثر است.مخاطب خسته از سینمای به ظاهر روشنفکرانه، حاضر است صف بکشد و هر نوع فیلم ضعیفی را ببیند اما آن فیلمها را نبیند. مخاطب میخواهد فیلمی ببیند که سرگرم کننده باشد و قصه اش را ساده روایت کند. وقتی در سینمای ایران، سالها سرگرمی تحقیر شده باشد، نتیجه استقبال از چنین فیلم هایی است که صرفا از حضور هنرپیشهها بهره برده است. این دست ملودرامها در دهه چهل و پنجاه هم مورد استقبال بوده اند. سلام بمبئی هم در مدل دهه چهل ساخته شده است.»
آذرپندار درخصوص جریان جدید فیلمهای پر فروش در سینمای ایران خاطرنشان کرد: «در سالهای 84 تا 88 هم موجی شبیه موج فعلی را در سینمای ایران داشتهایم. پس از موج فیلمهای تینیجری و تلخ دوران اصلاحات، فضایی ایجاد شد که بازیگران تلویزیونی به سینما آمدند و فیلم های کمدی زیادی ساخته شد که بعضاً بد بودند و پرفروش ترین فیلم های سال هم شدند. فیلم هایی مثل «چارچنگولی» و «پوپک و مش ماشاالله» و فیلمهای آقای صلحمیرزایی که پرفروش هم بودند. اما الگوی این فیلمها اینقدر تکرار شد که دیگر از سال 89 به این سو این فیلمها شکست خوردند و مثلا آقای فرحبخش هم فیلم اجتماعی تلخ ساخت! اما به نظر میرسد پس از موفقیت فیلم های کمدی در نوروز امسال دوباره تهیهکنندهها به سیستم کمدی بازگشتند. ولی اگر باز در این سیستم افراط شود، مجدداً به دوران گذشته باز خواهیم گشت.»
وی در انتها، درباره حمایتهای صورتگرفته از سلام بمبئی و اکران گسترده آن گفت: «من فکر نمیکنم ارشاد از این فیلم حمایت خاصی کرده باشد. اما الان، فصل اکران مناسبی نیست و در این فصل اکران، سینمادارها دوست دارتد چرخ سینماهایشان به خوبی بچرخد. به هر حال حوزه هنری هم صاحب 100 سالن سینماست و هم دوست دارد چرخ سینماهایش بچرخد! البته فیلم سلام بمبئی از لحاظ عبور از خط قرمزها اتفاق تازه ای در سینمای ایران نیست. ولی خب اکران گستردهی این فیلم با موارد مدنظر حوزه هنری خوانش ندارد. به نظر میرسد باید این موضوع مورد سوال قرار بگیرد. در نهایت معتقدم باید یک واکاوی جدی صورت بگیرد تا ما برای رسیدن به شرایط بهینهای بین اصول فرهنگی و منافع اقتصادی برسیم. من فکر میکنم حوزه هنری بین برخی اصول محتوایی خود و گرداندن چرخ اقتصادی سینماهایش، مردد است.»