به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، علیرضا قربانی کارشناس مسایل سیاسی در یادداشتی به موضوع بحران سوریه و وضعیت این روزهای حلب پرداخته است که متن این یادداشت را در زیر میخوانید:
چرا حلب؟ این سؤالی است که خیلی از کسانی که تحولات سوریه را دنبال میکنند، از خود میپرسند. با توجه به شرایط خاص نبردهای شهری مثل در معرض خطر قرار گرفتن شهروندان غیرنظامی گیرافتاده در مناطق اشغالی تروریستها، یا و جود ساختمانهای مرتفع و موانع زیاد در جنگ شهری و حجم انبوه نیروهای دشمن و نیز حمایتهای همهجانبه قدرتهای بزرگ از تروریستها، انتخاب آزادسازی حلب در جبههای مانند سوریه، آنهم در شرایط خاصی که دارد، سختترین حرکت در صفحه شطرنج نظامی سوریه و درعینحال پرریسکترین آنها بود.
نقشه عملیاتی حلب در حالی روی میز فرماندهان پهن شد که به نظر میرسید هریک از محورهای جبهه مقاومت در سوریه یعنی ارتش و دولت سوریه، روسها، حزبالله لبنان و مشاورین ایرانی، اهداف متفاوتی در جبهه سوریه را دارای اولویت میدانستند.
اولویت فرماندهان ارتش سوریه، چنانکه درگذشته هم شاهد اقدامات نهچندان موفقی در همان راستا بودیم، عملیات در دو جبهه دیرالزور و رقه بود. زیرا مهمترین منابع نفتی سوریه در این مناطق قرار دارد که بخشی از آن هنوز توسط داعش به یغما میرود. توجیه عملیاتی فرماندهان سوری چنین بود که اگر توفیقی در این جبههها صورت گیرد، ممکن است وضعیت اقتصادی آنها بهبود پیدا کند. با توجه به جهت حرکت نیروهای موردحمایت آمریکا در شمال شرق سوریه، طبیعی است که فرماندهان روس نیز حمله به رقه و سپس دیرالزور را جزو اولویتهای خود تعریف کرده باشند. عملیاتی که برای روسها به خاطر شرایط محیطی و امکان استفاده از بمبارانهای هوایی سادهتر مینمود.
از طرف دیگر، برای فرماندهان حزبالله لبنان، مهمترین همپیمان ایران در جبهه سوریه، نیز عملیات در مناطق نزدیک به مرزهای کشور خودشان مانند قنیطره و جولان اهمیت فراوانی داشت، زیرا میتواند هم مانع ورود تروریستها به لبنان شود و هم رفتوآمد آنها به کشورشان و پشتیبانی از جبهه را راحتتر میکرد و تهدیدی هم برای رژیم صهیونیستی بهحساب میآمد.
با همه اینها، استدلالهای منطقی فرماندهان و مشاوران ایرانی، منجر به اولویت یافتن سختترین و درعینحال مهمترین گزینه یعنی نبرد در حلب شد. کار سختی که احتمالاً کمتر استراتژیست و کارشناس نظامی بدان میاندیشید. این حرکت که ابتدا بهصورت مرحلهبهمرحله، به محاصره گروههای تروریستی در حلب و قطع ارتباط آنها با حامیان بینالمللیشان منجر شد، در عملیات طوفانی چندهفتهای که به نظر میرسید باعث غافلگیری دشمن شده سرانجام به نتیجه رسید تا دوست و دشمن را به حیرت فروبرد. باید قبول کرد که اگر همراه ساختن رزمندگان حزبالله با این ایده، کار چندان سختی نبوده، اما راضی کردن روسها به حضور فعال و همهجانبه در جنگ حلب و بهکار گرفتن ارتش خسته روسیه در جنگ شهری سختی مانند حلب یک نقطه عطف است. نقطه عطفی که پسازاین هر عملیات دیگری در برابر آن کوچک و آسان شمرده خواهد شد.
پیروزی در حلب موازنه قوا در مناطق شمالی سوریه را به نفع جبهه مقاومت تغییر میدهد و سایر بازیگران منطقهای همچون ترکیه و گروههای تروریستی همپیمان آنها مانند ارتش آزاد ناچار به تغییر محاسبات و حتی راهبردهای نظامی خود خواهند شد.
پیروزی حلب، همچنین رؤیای ترکیه اردوغان را برای گسترش حوزه نفوذ در مناطق شمالی سوریه و حتی ورود به حلب با ناامیدی مواجه کرده است. به نظر میرسد، اقدام اخیر ارتش ترکیه در تصرف بخشهایی از خاک سوریه، بیشتر از آنکه در پی هدف اعلامشده منزوی ساختن کردها باشد، با هدف زمینهسازی برای ورود ارتش آزاد به مناطق وسیعی از حلب بود که حالا دیگر امیدی به آن نیست.
ثمره دیگر پیروزی حلب، علاوه بر تحلیل جدی قوای گروههای مختلف تروریستی، زمینه بروز اختلافهای دیرین میان آنها را فراهم ساخته است. درگیری میان تروریستهای جبههالنصره و فیلقالشام، یا تعیین جایزه برای مُفتی جبههالنصره در حلب توسط داعش، نمونههایی از این واگرایی است. به عبارت دیگر قاطرهای درشکه شکسته تروریسم در گردنه حلب، حالا یکدیگر را گاز میگیرند و به هم لگد میزنند.
در کنار همه تحولات مهم نظامی در جبهه سوریه و تأثیری که عملیات آزادسازی حلب بر سایر جبهههای نبرد از شمال تا جنوب این کشور خواهد داشت، در عرصه سیاسی، موضع دولت سوریه و حامیانش در هر نوع مذاکراتی، بههیچعنوان قابلمقایسه با گذشته نخواهد بود. مذاکراتی با دست پُر؛ البته اگر ثمره آن،مثل دیگر مواردی که شاید جایش نباشد بدان اشاره شود، پشت میز و با راهبرد «برد-برد» کذایی پَر نکشد. مذاکراتی که اگر با مشاورت فرماندهان هوشمند جبهه مقاومت همراه باشد -که الزاماً باید چنین باشد-، میتواند به حفظ یکپارچگی سوریه و شکستهای عمیقتر در جبهه سیاسی دشمن منجر شود.