بیست و هشت صفر خیلی در راه نماند و زود رسید. رسول الله انگشتر خود را به دست علی کرد و غسل و کفن را بر عهده او سپرد. هرچند عمو زاده و نوادگان بی تابی میکردند، اما چاره جز رفتن نبود.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-طاهره ایمانی، پیامبر به سختی به مسجد میرفت. در راه مردم شهر را میدید که چگونه از بیماری او ناراحتند و ابراز غم میکنند، اما رسول خدا فکرش مشغول چیز دیگری بود.
به مسجد که رسید نگاهش را به اطراف چرخاند و خواست تا یک یک یاران را جمع کند. همین امروز باید همه حرفها را میگفت. هرچند میدانست نتیجه چیست و عاقبت سخن راندن با کسانی که بعضابه زور اسلام آوردند کدام است. باز، اما فکرش را متمرکز کرد تا دقیقتر سخنان را انتقال دهد.
نگاهش را به آسمان دوخت. چیزی نمانده بود به اذان ظهر. ابوبکر و عمر را میدید که گوشهای از مسجد به صحبت مشغول اند و دیگر صحابه نیز هر یک به عبادت یا بحث علم خود را درگیر کرده اند. خیلی چشم چرخاند، اما علی ع. را ندید. دامادش کجا بود. باید پیدایش میکرد یک طرف ماجرا علی ابن ابی طالب است مگر میشود نباشد!
سراسیمه به کوچه دوید. قدمهای رسول خدا تندتر شد. به پیچ کوچه که رسید علی ع. را دید که با حسن و حسین در راه آمدن به مسجد هستند. خیالش راحت شد و همراه عمو زاده و نوادگان به مسجد بازگشت. در راه فضل ابن عباس هم بدانها ملحق شد و شروع به گلایه کرد که شما با این حالتان چرا تنها به راه افتاده اید.
رسول الله چیزی نگفت و تنها تکیه اش را به فضل داد و دست علی را گرفت و به راه ادامه داد. به مسجد که رسیدند دیگر هنگام نماز بود.
اصحاب صفوف را بستند و امامت جمع را مثل همیشه رسول الله ص. بر عهده گرفت. گرچه به سختی نماز را ادا میکرد، اما بالاخره تمام شد و نافلهها را خواند. عبادات به پایان رسید و رسول خدا بالای منبر رفت تا کم کم یاران جمع شوند.
همین گونه هم شد، اصحاب یک به یک پیش روی رسول الله نشستند و گوشهای خود را تیز کردند برای شنیدن سخنان.
پیامبر اکرم ص. صبر را کنار گذاشت و سخنان را با نام خدا آغاز کرد:
"یک ماه پیش هم گفتم فراق نزدیک شده و بازگشت به سوی خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما میگذارم و می روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن وارد شوند.
پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود. در حجه الوداع در هنگام رمی جمرات هم گفتم که مناسک خود را از من فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. "
سپس ادامه داد: به من خبر داده اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبری بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد.
توان جسمی دیگر مجال ادامه صحبت نداد و به همین نکات اکتفا کرد. پلههای منبر را به سختی پایین میآمد که ناگاه اصحاب دستشان را دراز کردند برای یاری او.
در میان دست ها، اما علی ع. را برگزید و یاری اش را طلبید. میشد حدس زدن چشمان پر از غضب ابوبکر و دیگر افراد از چه اینطور قرمز شده است.
بی تفاوت به همه با علی ابن ابی طالب به سوی بقیع به راه افتاد.
بیست و هشت صفر خیلی در راه نماند و زود رسید. رسول الله انگشتر خود را به دست علی کرد و غسل و کفن را بر عهده او سپرد. هرچند عمو زاده و نوادگان بی تابی میکردند، اما چاره جز رفتن نبود.
محمد امین بر دامان علی ع. افتاده و نگاهش به آسمان دوخته شده بود که به جهان باقی فرا خوانده شد و جا به جان آفرین تسلیم کرد. شیون صدای خانه را پر کرده بود...
سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام صفر
خواستم یادآوری کنم که پیامبر گرامی اسلام به شهادت رسیده اند و شهادت ایشان بخاطر مسمومیت آن حضرت بوسیله یهودیان (به روایتی) صورت پذیرفته است.
پس خواهشمند است از واژه رحلت استفاده نکرده و تیتر را به شهادت تغییر بدهید.
التماس دعای فرج
خواستم یادآوری کنم که پیامبر گرامی اسلام به شهادت رسیده اند و شهادت ایشان بخاطر مسمومیت آن حضرت بوسیله یهودیان (به روایتی) صورت پذیرفته است.
پس خواهشمند است از واژه رحلت استفاده نکرده و تیتر را به شهادت تغییر بدهید.
التماس دعای فرج