محسن حسام مظاهری: چند میلیون جمعیت اهل ست در تمام طول سال در رسانههای رسمی غایب اند. تنها یک هفته به نام وحدت حضور شعاری و مختصری دارند!
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ این بخش احتمالاً جنجالیترین بخش گفتگوی ما با مظاهری است. او در این بخش از گفتگو درباره آسیبشناسی عزاداریهای مذهبی سخن گفته و البته نگاه متفاوتی نسبت به هیئات دانشجویی دارد. از نگاه او، رشد هیاتهای دانشجویی میتواند هشدار دهنده و از جهاتی نگرانکننده باشد. نقدهای مظاهری در تمام طول این گفتگو، اگرچه گاهی تند به نظر میرسد، اما در نهایت جز از نگاه خیرخواهی نمیتوان به آنها نگریست. مظاهری، دست روی نقاطی گذاشته که سالهاست به آنها نپرداختهایم و ورود جوانان حزباللهی به این چالشها و تلاش برای رصد جامعه از عینک جامعهشناسی دین؛ اتفاقی است که باید آن را به فال نیک گرفت.
یک بحثی که همیشه میان اقشار مذهبی داغ است، بحث «آسیبشناسی عزاداریهای مذهبی» است. به نظر شما تعیین مصادیق آسیب در مناسک مذهبی در صلاحیت چه کسانی است؟ آیا اصلاً پرداختن به چنین مباحثی درست است؟
آسیبشناسی دین معمولاً از جانب کسانی طرح میشود که در جایگاه متولی و ارزشگذار امر دینی فرض قرار گرفتهاند. به طور کلی سه گروه بیش از دیگران به آسیب شناسی دینداری مردم توجه و اهتمام داشته اند: یک گروه روشنفکران هستند که دین عامه را با معیارهای عقلانیت مدرن و از منظر انتقادی سنجیده اند.
گروه دوم، روحانیت است که نقدش با منطق دروندینی است و کیفیت دینداری مردم را از منظر منابع و علوم دینی میسنجد.
گروه سوم هم خصوصا در حکومتهای دینی، دولت و حکومت است که بیشتر اغراض سیاسی مانند کنترل تودهی مذهبی را دنبال میکند. بهویژه از مشروطه به این سو، آسیبشناسی دین مردم دغدغه این سه گروه بوده است و هرکدام به تولید ادبیات آسیب شناسنانه پرداخته اند و هرکدام در حد وسع خود، از ابزارهای مختلف برای ایجاد کنترل و ایجاد تغییر و اصلاح دینداری مردم بهره گرفته اند.
منتها در میزان کامیابی این پروژههای آسیب شناسانه تردید جدی وجود دارد. حتی به نظر میرسد این آسیب شناسیها گاه خود به آسیب تبدیل شده اند و نه تنها منجر به تحولات اصلاحی در دینداری نشده اند بلکه گاه نتیجه معکوس به بار آورده و با واکنش و مقاومت عامه مواجه شده اند. بخشی از این ناکامی به نظر من نتیجهی بی اعتنایی به تکثر گفتمانی و به رسمیت نشناختن اقسام دینداری است و تلاش برای هدایت همه این اقسام به یک مسیر. غافل از آنکه حتی در آسیب شناسی دینی هم باید این تکثر را رعایت کرد.
به عبارت دیگر ما «آسیبشناسیها»ی دینداری باید داشته باشیم. یعنی هر گونه از دینداری را باید با منطق و معیار و برحسب مقتضیات و مختصات خودش ارزیابی کرد. نه با معیاری واحد و فراگیر. یک مقوله ممکن است برای فلان سنخ دینداری آسیب محسوب شود، اما همان مقوله در همان زمان، برای سنخ دیگر، آسیب نباشد.
درباره برخی پدیده ها، که ممکن است باعث ایجاد تصاویر منفی از تشیع در جهان شود، تکلیف چیست؟ درباره اینها هم نمیشود آسیب شناسی کرد؟ حد پذیرش این تکثری که شما از آن صحبت میکنید کجاست؟
پرسش خوبی است. اما برای پاسخ به این پرسش باید اول مشخص کنیم که مرجع تعیین و تشخیص «حد» چه کسی است؟ چون به نظر میرسد با تعدد مراجع مواجهایم. اجازه دهید یک مثال ملموس بزنم که مشخص شود منظور از تعدد مراجع هنجاری چیست. مثلا قمه زنی. یکی از دلایلی که مخالفان قمه زنی بر آن تکیه میکنند، اینست که این رسم مستلزم سطح بالایی از خشونت و تن آزاری است که نمایش آن موجب وهن شیعیان میشود و در افکار عمومی جهان اسباب تمسخر و بدبینی به شیعیان را فراهم میکند.
اما در مقابل، مدافعان این رسم جور دیگری به ماجرا نگاه میکنند. میگویند چه کسی گفته این کار وهن مذهب است؟ مگر مناسک و اعمال سایر ادیان را نمیشود مسخره کرد؟ اگر روزی نماز خواندن ما را هم مسخره کردند، باید آن را کنار بگذاریم؟ اتفاقاً اعمال و مناسک مذهبی برای مرزگذاری بین ما و دیگری هستند. این مناسک برای جامعه شیعی کارکرد هویتی دارند. به این معنا، اتفاقا هرچه یک آیین مذهبی بیشتر جلب توجه کند و حتی زنندهتر باشد، بهتر است. چون اثرگذاری عمیقتر و وسیعتری خواهد داشت و بیشتر میتواند نظر افکار عمومی دنیا را جلب کند. بر اسا همین رویکرد، جریان مذکور به رسانهای کردن این رسم و رسوم مشابه مذهبی اهتمام ویژهای نشان میدهد.
من الان قصد قضاوت بین دو رویکرد را ندارم. صرفا میخواهم بگویم گاهی همان گزارههای آشنا که بدیهی فرض میکنیم، از منظر گرایشهای دیگر چندان بدیهی و پذیرفته نیستند. من اسلام شناس نیستم و نمیتوانم بگویم کدامیک از این دو جریان مثلا شیعهتر است. اما به عنوان یک پژوهشگر جامعه شناسی دین میگویم در این منازعه، «حد»، قدرت اقناعکنندگی گفتمانهاست. گفتمانی که توانسته باشد در بین توده دینداران حاملان و حامیان جدی و معتقدی برای خود دست و پا کرده باشد، باید به رسمیت شناخته شود.
یکی از اتفاقات نوپدید و تازه در سبکهای جدید عزاداری مذهبی، رشد هیاتهای دانشجویی با محوریت هیات دانشگاه امام صادق (ع) است که با استقبال گستردهای همراه شده. این سبک و روش اخیراً در شهرستانها هم رشد و گسترش داشته. سبکی که معمولاً آمیخته با پرداختن به مسائل روز و دغدغههای جهان اسلام است. به نظر شما این هیئات، نوع جدیدی هیئات مذهبی هستند؟ تا چه میزان جای رشد دارند؟
هیئتهای دانشجویی البته گونه نوپدیدی نیستند. سالهاست که این هیئات در دانشگاهها تشکیل میشوند و فعالیت دارند. اما در سالهای اخیر شاهد پررنگ شدن و رسانهای شدن فعالیت نمونههایی از این هیاتها و چهره سازی از مداحان شان به عنوان نمونه تراز و الگوی هیئتهای سیاسی ـ. انقلابی هستیم.
من از منظری دیگری به این جریان نگاه میکنم؛ و فکر میکنم پررنگ شدن هیئات دانشجویی به عنوان نماینده تشیع سیاسی، بهموازات خود یک کمرنگشدن را همراه داشته است. کمرنگ شدن سویههای انقلابی در هیئات با مخاطب عمومی تر.
شاهدیم که در این سالها به موازات رونق گرفتن هیئتهای سیاسی در فضاهای دانشگاهی و گاه حوزوی، به تدریج غلظت شعارها ومضامین سیاسی انقلابی در هیاتهای عمومی کمتر وکمتر شده است. حتی هیئتهایی که خاستگاه تشیع سیاسی داشته اند، نوعا سیاسی بودنشان به رعایت تشریفاتی مثل نصب تصویر رهبری و دعا برای ایشان محدود شده. اثری از مضامین سیاسی در منبرها و نوحه هایشان نیست. پیشتازان نوحه خوانی سیاسی این سالها هیئات دانشجویی و مداحانشان بوده اند.
در دهههای ۷۰ و ۸۰، هیات رزمندگان اسلام که مخاطبان عمومیتر و گستردهتری داشت، نماینده گفتمان تشیع سیاسیِ جمهوری اسلامی بود. اینکه در دهه ۹۰ نمایندگی این گفتمان به هیاتهای دانشجویی منتقل شده برای جمهوری اسلامی یک هشدار است. هشدار اینکه دامنه مخاطبان و حاملان تشیع سیاسی در مجامع مذهبی و هیئتی در حال محدودشدن به یک قشر خاص است. در یک بازه محدود سنی.
آیا به نظر شما آیا انجمن حجتیه در حال احیا و بازگشت است؟
ببینید یک وقت در مورد حجتیه به عنوان یک سازمان مذهبی مشخص که در مقطعی از تاریخ معاصر بر اساس زمینههایی تاسیس شد و فعالیت کرد و کمابیش امروز هم ادامه دارد، سخن میگوییم. یک وقت است از نوع رویکرد و تفکر حجتیهای حرف میزنیم؛ فارغ از سرنوشت سازمان انجمن، به نظر من آنچه شاهدش هستیم رشد زمینه قبول در جامعه مذهبی در قبال رویکرد حجتیهای است؛ نه لزوما خود انجمن. به این معنا با ظهور جریان نوحجتیه در مجامع و محافل مذهبی مواجهیم.
اما پرسش مهم این است که حجتیه چطور و چرا شکل گرفت؟ مرحوم حلبی، موسس انجمن، کسی است که در کارنامهاش سوابق مبارزاتی گستردهای در دوره نهضت ملی شدن نفت دارد. یعنی در آغاز با یک حلبی سیاسی و فعالی اجتماعی و کنشگر جدی عرصه سیاست مواجهیم. اما شرایط پس از کودتای ۲۸ مرداد، یک فضای سرخوردگی عمیق و گسترده را در بین قشری از متدینان جامعه پدید میآورد. یک احساس شکست از کنش سیاسی که نهایتا در کسانی مثانند مرحوم حلبی به کناره گیری از میدان سیاست میانجامد. به عبارت دیگر حجتیه مولود سرخوردگی و شکست در میدان سیاست است. شوک حاصل از این شکست و عوامل مقوم دیگری مثل رشد جریانهای الحادی چپگرا و یا فرقههای مذهبی رقیب تشیع، در بخشی از جامعه شیعی بروز احساس خطر هویتی انجامید که نتیجهی آن پررنگتر شدن مرزها و ایستادگی بر سرحدات «هویتی» بود.
مشابه این شرایط هرگاه پدید آید، میتوان کنشهای مشابه را انتظار کشید. با افزایش تنگناهای دینداری، دینداران ترجیح میدهند خودشان را و مرزهایشان را حفظ کنند. طی یک عقب نشینی آگاهانه و عملگرایانه. این دیندار، دیگر دیندار مرکزنشین نیست. دیندار مرزنشین است. نسبت معکوسی وجود دارد میان قدرت اقناع و بسیجکنندگی تشیع سیاسی و رشد جریان نوحجتیه و جریانهای مشابه و بدیل مذهبی جمهوری اسلامی.
به نظر شما گفتمان وحدت شیعه و سنی در جامعه امروز ما چقدر موفق بوده است؟
وحدت اسلامی در دوره پس از انقلاب به یک پروژه حکومتی تبدیل شد. منادی وحدت در این چهار دهه، تشیع سیاسی و جمهوری اسلامی بوده است. به تبع، ناخواسته توفیق این پروژه نیز با عملکرد و کارآمدی نظام سیاسی گره خورده است. من در مجموع پروژه وحدت را پروژه موفقی نمیدانم. نظام حتی در همراه سازی و اقناع بدنه مذهبی حامی خود به ایده وحدت هم چندان موفقیتی کسب نکرده است. در مجامع و هیئات مذهبی سیاسی و انقلابی هم گفتمان وحدت تقریبا هیچوقت جدی گرفته نشده.
وقتی حاملان یک گفتمان، نه روشنفکری دینی و نه اجتماعات مردمی و نه نخبگان اجتماعی، بلکه مستقیما خود حکومت باشد نتیجه همین میشود که گفتمان به امر سیاسی فرومیکاهد. حمایت و همراهی با آن نیز مستلزم تایید سیاسی نظام میشود. میشود یک پروژه سیاسی و فرمایشی که به یکسری تشریفات صوری و تکرارشونده و اداری تقلیل یافته است. نشانهاش اینکه چند میلیون جمعیت اهل ست در تمام طول سال در رسانههای رسمی غایب اند. تنها یک هفته به نام وحدت حضور شعاری و مختصری دارند. در دیگر ایام سال، شما مثلاً در هیچ سریال تلویزیونی یا فیلم سینمایی، سنّی نمیبینید.
از چنین مواجههای طبعا نمیشود انتظار اثرگذاری داشت. همین میشود که به موازات تبلیغات رسمی و البته موسمی درباره وحدت و صرف هزینههای بسیار از منابع عمومی توسط حاکمیت، اندیشههای تکفیری و تقابلی هم در جامعه سنی و هم شیعه رشدی محسوس داشته است. من معتقدم راه حل مساله تعامل شیعه و سنی، گذار از وحدت اسلامی به تعایش اجتماعی و تغییر میدان پیگیری این مساله از میدان تاریخ و مذهب (به نمایندگی روحانیت) به میدان حقوق و جامعه (به نمایندگی نخبگان عرفی) است.