وزیر خارجه پیشین آمریکا درباره «چالشهای جهانی و راهبرد امنیت ملی آمریکا» سه چالش این کشور را تشریح کرد و قدرت روسیه را دغدغه مقامات کاخ سفید برشمرد.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو به نقل از پایگاه اینترنتی کمیته نیروهای مسلح مجلس سنای آمریکا، هنری کیسینجر وزیر امور خارجه پیشین آمریکا ۲۵ ژانویه سال ۲۰۱۸ میلادی، در جلسه کمیته نیروهای مسلح مجلس سنای آمریکا چالشهای آمریکا را به سه بخش زیر تقسیم کرد:
// چالش آنی و کوتاه مدت که نمونه آن چالش هستهای کره شمالی است. // چالش میان مدت که خاورمیانه (غرب آسیا) و به خصوص ایران است. // چالش بلند مدت که نمونه آن روابط بین قدرتهای بزرگ است.
در ادامه بیانیه مکتوب هنری کیسینجر آمده است: اوضاع بین المللی که آمریکا با آن روبرو است اوضاعی بی سابقه است. چیزی که درحال رخ دادن است فراتر از همزمانی تصادفی و اتفاقی بحرانهای جداگانه در مناطق جغرافایی سراسر جهان است. در واقع آنچه که دارد رخ میدهد شکست نظم جهانی است - نظمی که پس از شتاب گرفتن به مدت تقریبا دو دهه - اکنون به سمت فرسایش و تخریب پیش میرود تا اینکه به سمت تحکیم پیش برود! این فرسایش از منظر احترام به استقلال، رد کردن هرگونه تصرف سرزمینی با توسل به زور، توسعه تجارت سودمند متقابل بدون اجبار جغرافیای اقتصادی (ژئواکونومی) و یا ترغیب حقوق بشر، میباشد. با فقدان درک مشترک در بین قدرتهای بزرگ که به اندازه کافی توسعه طلب هستند تا اینکه دیدگاههای متفاوت از منافع ملی داشته باشند - که بخشی از آن ناشی از تجارب تاریخی مختلف ما است - الگویهای سنتی رقابت بین قدرتهای بزرگ درحال بازگشت مجدد است. آنچه که باعث پیچیده شدن این مولفه میشود سرعت توسعه فناوری است - موضوعی که پیشرفت فوق العاده آن این تهدید را به همراه دارد که از آنچه که در زمینه راهبردی و اخلاقی تصور میکنیم پیشی گیرد - و در عرصه هوش مصنوعی ممکن است باعث بازتعریف اساسی درک و برداشت ما شود. این امر باعث میشود که پتانسیل جدیدی برای یک درگیری فاجعه آمیز بین کشورها پدید آید.
قدرت کنونی روسیه دغدغه کنونی ماست هنری کسینجر در بیانیه خود در بخش چالش سوم آمریکا، درخصوص روابط آمریکا و روسیه آورده است: روسیه هر از گاهی تلاش عریان و آشکار برای سلطه بر اوکراین را به نمایش میگذارد. روسیه که از لحاظ تاریخی تحت تاثیر جغرافیای گسترده خود بوده است - که یازده منطقه زمانی را در برمی گیرد - این کشور به مفهوم امنیت مطلق دست یافته است که باعث شده است این کشور به فکر سلطه برهمسایگان خود باشد. در دهههای اخیر، فروپاشی شوروی سابق باعث شد که همه افراد در مناطق هم مرز روسیه استقلال خود را اعمال کنند. بسیاری از این کشورها با ائتلاف سازی با غرب و پیوستن به ناتو به دنبال حفظ استقلال خود رفتند. من قویا حامی گسترش ناتو به کشورهایی بوده ام که به صورت سنتی بخشی از سیستم اروپا بودند. اما در مورد کشورهایی که روابط تاریخی، فرهنگی و دینی با شرق و غرب دارند به خصوص گرجستان و اوکراین مشکلاتی پیش امد. مطمئنا عاقلانهترین نظم بین المللی این خواهد بود که روسیه در گفتگوهای مربوط به نظم بین المللی مشارکت داشته باشد. به جای آنکه بر سر یک منطقه مناقشه دائمی مصالحه صورت پذیرد، معیار باید این باشد که خطوط تماس جغرافیایی روسیه و هم مرز این کشور شامل مناطقی از همکاری احتمالی باشد. در چندین نقطه کلیدی در هزاره قبلی، موازنه قدرت در اروپا به وسیله تلاش روسیه و فداکاری این کشور در مقابل مغولها، سوئدیها، ناپلئونها و هیتلر حفظ شد. درحالیکه قدرت روسیه دغدغه کنونی ماست، تاریخ نشان میدهد ضعف روسیه میتواند مخاطرات خود را در نظم جهانی داشته باشد و باعث رقابت برای تصاحب سرزمینهای شرق دریاچه اورال شود.
چین و آمریکا باید اقدام به بازنگری در تفکرات تاریخی خود کنند هنری کسینجر در بیانیه خود در بخش چالش سوم آمریکا، درخصوص روابط آمریکا و چین آورده است: چین به علت سیاستهایی که دارد و نیز به علل تاریخی، یک قدرت درحال ظهور و اوج گرفتن است. لازم است که هم چین و - هم آمریکا به عنوان یک قدرت تثبیت شده - اقدام به بازنگری در تفکرات تاریخی خود بکنند. تفکرات آمریکا و چین به دو شکل است: آمریکا معتقد است که ارزشهای این کشور بالاخره در سطح جهانی مورد پذیرش واقع خواهند شد، اما چین کمتر به تقلید و شبیه سازی اعتقاد دارد و بیشتر به فکر تاثیر گذاری شگرف است که باعث انگیزه بخشی به دیگر جوامع شود تا آنها با دید احترام به پکن روی آورند. «ابتکار عمل کمربند و جاده» که به دنبال اتصال چین به آسیای مرکزی است و در نهایت میخواهد چین را به اروپا متصل کند، نشان دهنده چنین تفکری است. چین با این کار خود، به دنبال تغییر دادن مرکز ثقل جهان است. با وجود چین، چالش مربوط به نظم جهانی شامل احتمال مربوط به دو مفهوم از همسایگی است که حداقل به صورت مسالمت آمیز در کنار یکدیگر زندگی کنند و حداکثر با همکاری یکدیگر در کنار هم زندگی کنند. روسای جمهور آمریکا - از هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات - و سران چین در چند دهه گذشته در اجلاسهای مختلف به دنبال همکاری بوده اند. آنها به پیشرفتهایی دست یافته اند، اما به علت اختلافات فرهنگی با موانعی هم روبرو شدند: آمریکا به دنبال یافتن راه حلهای عملگرایانه برای مشکلاتی است که نسبتا کوتاه مدت هستند، اما چین به دنبال چشم اندازهای بلند مدتتر است. اگر هدف ایجاد جهانی که مفهوم «تکامل مشترک مسالمت آمیز» را در خود دارد، محقق نشود در این صورت خطر درگیری از کنترل خارج میشود و دیگر نمیشود آن را مدیریت کرد.
الگوهای سنتی ناتو در دنیای کنونی کاربرد ندارد هنری کسینجر در بیانیه خود در بخش چالش سوم آمریکا، به آینده ناتو اشاره میکند و میافزاید: الگوهای سنتی ائتلاف آتلانتیک (ناتو) که در یک تلاش جمعی برای برقراری موازنه در برابر تهدید منفرد، ایجاد شده بود در دنیایی که من توصیف کردم کاربرد ندارند. ناتو در سال هزار و نهصد و چهل و نه تاسیس شد تا از اعضای خود در برابر تهاجم شوروی محافظت کند. ناتو از زمان تاسیس خود به شبکهای از کشورها تبدیل شد که تلاش میکنند ائتلاف تشکیل دهند و واکنش مشترکی به بحرانهای بین المللی داشته باشند. در دنیایی که من توصیف کرده ام، اروپا اغوا خواهد شد که بین آسیا و آمریکا مانور دهد و از نوسانهای ناشی از این مسئله سود ببرد، اما واقعیتهای جمعیتی، منابع، فناوری و سرمایه تضمین میکند که آمریکا و اروپا براساس اصول ناتو به یکدیگر متصل شوند. کمک ناتو به نظم جهانی مستلزم آن است که درباره اهداف راهبردی خود صراحت داشته باشد. اهداف راهبردی ناتو چیست؟ چگونه میخواهد به این اهداف راهبردی دست یابد؟ آیا نگاه ناتو به این دنیای جدید میتواند کلید یک راهبرد بلند مدت باشد؟