کفشهایش نسبت به سایر کفشفروشیها ارزانتر بود و وقتی دلیل این ارزانی را سوال کردم، گفت: «ما معتقد به شعار سود کمتر، فروش بیشتر هستیم.»
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، کفشهایش نسبت به سایر کفشفروشیها ارزانتر بود و وقتی دلیل این ارزانی را سوال کردم، گفت: «ما معتقد به شعار سود کمتر، فروش بیشتر هستیم.»
همین موضوع باعث شد تا با محمود سپهری کفشفروشی که تمام کیف و کفشهایش ایرانی است و میگوید که حتی از چسب ایرانی برای کارش استفاده میکند به گفتوگو بپردازم؛ ظاهر مغازه ساده بود و کیفوکفشهای رنگارنگ جان دیگری به مغازه داده بود.
به او گفتم کیفهای شما که تماما برندهای خارجی است، چگونه میتوانید سود کمتری از یک برند خارجی بگیرید؟ با طعنه گفت: «شما خودتان اگر روی یک کیف مارک نداشته باشد یا اسم یک برند خارجی نباشد حاضر به خریدش میشوید؟ به دلیل اینکه مردم به ما اعتماد کنند مجبوریم بهجای اسم مغازه خودمان، اسم یک برند خارجی را بزنیم و این به نحوی تبلیغ یک برند خارجی هم محسوب میشود چراکه ما زحمتش را میکشیم، دست ما با کاتر و چسب زخمی میشود، اما به اسم یک برند خارجی تمام میشود!» میگویم: «چرا برای کفشها مارک نمیزنید؟» در پاسخ میگوید: «برای کفش به محکم بودن کفه و نرم بودن رویه دقت میکنند خیلی به مارکش اهمیت نمیدهند و وقتی هم که میبینند قیمت یک مدل نسبت به سایر مغازههایی که آن مدل را دارند ارزانتر است مشتاقتر برای خرید کردن از مغازه ما میشوند.»
به او گفتم: چرا کفش فروشی را برای امرار معاش انتخاب کردید؟ اشارهای به وسعت مغازه کرد و گفت: «ما از اول مغازه نداشتیم و دارایی نداشتیم، حدود ۲۰ سال پیش بعد از سربازی فقط به دلیل اینکه یک کار داشته باشیم که بتوانیم امرار معاش کنیم به سراغ حرفه کفاشی رفتیم و یاد گرفتیم چگونه یک کفش درست کنیم و یک وام گرفتیم و یک مغازه ۱۲ متری اجاره کردیم و به کمک برادرم دوتایی روز و شب کار کردیم تا توانستیم یکمان را دو کنیم و بین سایر کفش فروشیها جایگاهی برای خودمان داشته باشیم.»
با هم به داخل کارگاه رفتیم تا با کارشان از نزدیک آشنا شوم، همانطور که بخشهای مختلف کارگاه را نشان میداد، گفت: «ما در ابتدا اصلا کارگر نداشتیم و بعد کمکم که کار رو به پیشرفت کارگر هم گرفتیم تا کمک ما کند، البته این کارگرها خودشان داستانی دارند؛ برای نخستین بار فردی به کارگاه ما آمد و گفت: معتاد بودم، به تازگی ترک کردم، به من اعتماد کنید و کار یادم دهید، ما هم اعتماد کردیم و تا به امروز از این اعتماد پشیمان نشدیم؛ تصمیم گرفتیم که به جای اینکه دنبال کارگری که فن و حرفهای را بلد است بگردیم، معتادانی را که خودشان هم میخواهند ترک کنند را به کارگاه بیاوریم، کمک کنیم تا اول ترک کنند و بعد به آن کار یاد دهیم و اگر خواست پیش ما بماند، بیمه کنیم و قرارداد ببندیم و اگر نخواست که به او گواهی سابقه کار میدهیم.»
گفتم مگر میتوانید گواهی دهید، پاسخ داد: «من معاون اتحادیه کیف و کفش استان مرکزی هستم و به اعتبار همین جایگاه صنفی میتوانم سابقه کار این فرد را برای سایر دوستانم تضمین و گواهی کنم.»
در همین حال چند خانم به مغازه آمدند و به یکی از دوستانشان میگفتند: «اینجا همان مغازهای است که میگوییم اجناسش قیمت مناسبی دارد و کیف فلان مارکی که هر مغازه ۲۰۰ هزار تومان میدهد اینجا تنها ۸۰ تومان میفروشد.»
گفتم تقاضایی از دولت یا مسئولان ندارید، گفت: «همه میدانند که یک تولیدکننده یا کارآفرین چه تقاضایی دارد، چرا باید دوباره یک مطلب را بگویم؟ مگر تفاوتی در اصل ماجرا دارد؟ میخواهیم حمایت کنند تا با افتخار بتوانیم بگوییم جنس خارجی نداریم و فقط اجناس ایرانی در این مغازه به فروش میرسد؛ میخواهیم که حداقل یک وام به ما بدهند تا بتوانیم کار را توسعه دهیم هم به افراد دیگری کمک کنیم و هم بتوانیم برای همشهریهای خودمان اشتغالزایی کنیم.»
گرم صحبت بودیم که خانمی به مغازه آمد و بعد از سلام علیک گفت که میخواهد قسط دهد، دفتر قسط را باز کرد و مبلغی را بهعنوان قسط پرداخت کرد و رفت. گفتم شما قسطی هم کفش میفروشید؟ گفت: «بله، خیلیها میخواهند خرید کنند، ولی توانایی پرداخت ندارند، ما به آنها کیف و کفش قسطی میدهیم، ما در کار صداقت و راستی را مبنای کار قرار دادیم و تا الان توانستیم با هنر ایرانی و کار ایرانی روزبهروز پیشرفت کنیم.»