گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ سالنهای پر، تشویقهای متوالی، آمیختگی اشک و لبخند و حس غرور. این، خلاصهی اکران «لاتاری» در سینماهای ایران است. سومین فیلم سینمایی محمدحسین مهدویان، حسابی خودش را در دل مخاطب جا میکند و با این اقبال عمومی، فیلمی شبیه به آثار سینمای بدنه است. همین لاتاری اما در دوران فیلمهای سیاه و تلخی که به نام فیلم اجتماعی ساخته میشوند، یک اثرِ آوانگارد و نوآورانه است. فیلمی که اکتیو است، نگاهی رو به جلو دارد و آدرنالین تماشاگر را بالا و پایین میکند. تلفیق یک نگاه ملیِ غیرتمندانه با مهارتهای قصهگویی و داستانپردازی، از لاتاری یک فیلم موفق ساخته. فیلمی که هم جنبههای ایدئولوژیک غیرقابل انکاری دارد و هم برای هر مخاطبی با هر سلیقهای، جذاب است.
لاتاری، با سوژه ملتهبش یکی از حساسترین فیلمهای چند سال اخیر سینمای ایران است. فیلمی که از همان اولین اکرانها در جشنواره فیلم فجر، حامیان جدی و مخالفین متعصبی داشت. نادیدهگرفتهشدن فیلم در داوریها جشنواره و اعتراض جریان شبه روشنفکری به مضمون فیلم، در مقایسه با اقبال تماشاگران و فروش بالای لاتاری، نشان داد که فاصله میان تماشاگران و منتقدین هنوز در سینمای ایران، جدی است. حالا که اکران فیلم به نیمه رسیده و روند فروشش همچنان صعودی است، تاریک و روشنهای «لاتاری» را واکاوی میکنیم. جنبههایی که از لاتاری یک فیلم خوب و البته قابلتامل ساخته.
معجزه قصهگویی
محمدحسین مهدویان خوب قصه میگوید. این، مهمترین برگ برنده همه آثار اوست. مهدویان در «آخرین روزهای زمستان» هم با وجود همه محدودیتها و قواعد داکیودرام، خوب قصه گفت و همین باعث دیدهشدن اولین اثرش شد. «ایستاده در غبار» هم بدون یک دیالوگ و فقط با نریشن، خط داستانی قابل قبولی داشت و همه اینها نشان میداد جواناولِ سینمای ایران، داستانگوی خوبی است. «ماجرای نیمروز» بلوغ مهدویان و تیمش در فیلمنامهنویسی بود و حالا «لاتاری» با فیلمنامهای استاندارد و جذاب در ادامه همان مسیر قرار گرفته. فیلمهای محمدحسین مهدویان حشو ندارند و دیالوگهایشان، در قاب اثر مینشیند. برای همین است که با تمام جنبههای ایدئولوژیک و سیاسی، فیلمهای محمدحسین مهدویان برای هر سلیقه و هر طرز فکری جذاب است.
یک فرم تازه
نوآوری محمدحسین مهدویان در فرمِ فیلمهایش، موافقان و مخالفان زیادی دارد. شیوه خاص تصویربرداری در فیلمهای او و استفاده از نماهای باز، جنس روایت فیلمهای این کارگردان جوان را متمایز کرده. این نوع فیلمبرداری و دکوپاژ، بیش از هرچیز شخصیتهای قصههای مهدویان را در دل جامعه حل کرده. با این نماها و این نوع تصویربرداری، هیچ چیز از دنیای واقعی بیرون نمیزند. هیچ تاکیدی روی آدمها نیست و بیننده انگار عابری رهگذر است که از نمایی دور، زندگی شخصیتهای قصه را میبیند. دوربین «لاتاری» هم مثل «ماجرای نیمروز» خجالتی است و همیشه جایی دور از شخصیتها قرار میگیرد. جایی نزدیک در، بیرون ماشین، یا در پیادهرو.
زاویه دید ما در آثار مهدویان، رئالِ رئال است. این حجم از واقعنمایی و خالی بودنِ دست فیلم از تاکید و مبالغه، شاید کار فیلمساز برای قهرمانسازی از شخصیتهایش را سخت کند، اما در نهایت باورپذیری اثر را بسیار افزایش خواهد داد. ظرافت کار مهدویان و تیمش اما اینحاست که از دل همین فرمِ متفاوت و از میان همین نماهای لانگ است که از موسی،مرتضی و امیرعلی سه قهرمان میسازد. لاتاری، با حداقل استفاده از موسیقی متن و حداقل استفاده از ظرفیتهای بزرگنمایی در سینما، قهرمان میسازد. قهرمانهایی که در تاروپود شهر دودزدهی تهران بافته شده اند و چیزی غیرعادی و یا عجیب در زندگیشان نیست که توی ذوق مخاطب بزند. نوآوریهای فرمیِ مهدویان، احتمالاً باز هم در سینمای ایران ادامه خواهد یافت. او حالا کارگردانی است که پس از مدتها، یک فرم روایی تازه را به سینمای ایران اضافه کرده و این، اتفاق مهمی است.
ستارهسازی با جزئیات
تاکید بالای مهدویان و تیمش روی جزئیات، در تمام عناصر فیلمهایش تاثیر گذاشته. مجموعه بازیگری «لاتاری» هم با همین نگاه جزئینگر شکل گرفته و نتیجه، چند هنرنمایی درخشان است و چند نمایشِ قابل قبول. جواد عزتی، نقش کوتاهش را خیرهکننده ایفا کرده. ساعد سهیلی شمایل جذابی از یک جوان غیرتمند دهه هفتادی ساخته و اوج کار بازیگران «لاتاری» در نمایش هادی حجازیفر خلاصه شده. کاراکتر دلنشین «موسی» با بازی حجازیفر، ستاره بیچون و چرای فیلم است و شاهدی دیگر برای توان بالای این پدیده سینمای ایران.
غیرت باورنکردنی
قصهگویی خوب، کارگردانی موفق و بازیهای درخشان برای «خوب» بودن یک فیلم به تنهایی کافی نیست. حساسترین و مهمترین عنصر در «لاتاری»، محتوا و مضمونی است که به مخاطبش عرضه میکند. محتوایی بحثبرانگیز که علت اصلی تشکیل صفبندیها پیرامون این فیلم است.
پیرنگ اصلی «لاتاری» چیست؟ آیا ما در حال مشاهده قصه «غیرت» روی پرده هستیم؟ آیا محمدحسین مهدویان دست روی یک موضوع مهم و حساس امنیتی گذاشته؟ آیا به قول مخالفان سیاسی فیلم، لاتاری انتقام کاندیدای شکستخورده انتخابات96 از دولت منتخب است؟ لاتاری پیش از پاسخ به همه این سوالات، در حال شکلدهی به مفهومی تازه از «غیرت» است. کافی است یک بار دیگر، نسبت امیرعلی و نوشین را در فیلم مرور کنیم. پسر و دختری که هیچ، دقیقاً هیچ نسبتی با هم ندارند! نه نامزدند و نه قرار است نامزد شوند. پدرانشان مخالف ازدواجشان هستند اما هردو، به خصوص امیرعلی، به این موضوع اعتنایی ندارند. رک بخواهیم بگوییم، نوشین و امیرعلی صرفاً «دوست» اند و شاید اگر بهتاشِ فریبا جای امیرعلی بود، راحت جلوی دوربین از «جاستفرند»بودنش با نوشین پردهبرداری میکرد. تمام ملات داستانی لاتاری بر غیرت پسری روی دوستدخترش بنا شده! نمونهای عجیب، بیمبنا و باورنکردنی از غیرت که در هیچ منبع و ماخذ دینی تایید نشده و اصلاً معلوم نیست آیا میتوان آن را «غیرت» دانست یا نه. بنیانِ محتوای لاتاری، بر باد است. بر رابطهای که سوار کردن «غیرت» بر آن، نچسب است. امیرعلیِ قصه، به خاطر دختری که نه همسرش بوده و نه حتی قرار است همسرش باشد، جان خودش را به خطر میاندازد و دو نیروی انقلابی همراهیاش میکنند. آیا چنین خوانشی از «غیرت» را میتوان پذیرفت؟
تنها جنبهای از «غیرت» که در لاتاری باورپذیر از آب درآمده و به نقطه اتکای محتوایی فیلم تبدیل شده، وجهه ملی آن است. غیرت موسی و امیرعلی را تنها میتوان از جنبه ملی پذیرفت. اینکه دو ایرانی، برای نجات هموطنانشان از هوسرانی شیوخ عرب، اقدامی متهورانه انجام میدهند. لاتاری، همان اندازه که در تصویر کردن غیرت ملی و برانگیختن احساسات ملی موفق است، در نمایش مفهوم فردیِ غیرت، به جاده خاکی زده و تعصب امیرعلی به نوشینی که هیچ نسبتی با او ندارد، پاشنه آشیل محتواییِ فیلم است.
علیه فروشندهها
با همه نقدها اما، لاتاری فیلم مهمی است. فیلمی که غیرت ملی را بر پرده نقرهای سینما پمپاژ میکند و دو سال پس از اکران فیلمِ بیرگ و بیغیرتِ «فروشنده»، ارزش و اهمیت شجاعت، تعصب و حمیّت را به مخاطبین سینمای ایران یادآوری میکند. این، اصلاً دستاورد کمی برای «لاتاری» نیست.