کتاب «گزیده اشعار شهریار» به اهتمام وحید طلعت و با مقدمه علی اصغر شعردوست از سوی انتشارات آدالار منتشر شد. در این کتاب مطلبی درباره وصیت «محمدحسین بهجت تبریزی» به «سایه» آمده است.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «گزیده اشعار شهریار» به اهتمام وحید طلعت و با مقدمه علی اصغر شعردوست از سوی انتشارات آدالار منتشر شد.
شعر شهریار صدایی است از سوی عاشقان جهان برای عاشقان جهان، و انعکاس این صدا برآمده از سرزمین ایران است و آنچه محو نشدنی است عشق است که: کل شیء هالک إلا وجهه.
در این گزیده سعی شده، صد شعر از شهریار گردآوری گردد و در اختیار علاقهمندان شعر و شهریار قرار گیرد.
خوابم آشفت و چنان بود که با شاهدِ مهتاب به تماشای من از روزنۀ کلبه درآید دلکش آن چهره، که، چون لاله بر افروخته از شرم بارِ دیگر به سُراغِ منِ خونین جگر آید
سُخن ناشر
شعر هنر اصلی مردم شرق است، فرهنگ ایرانی از دیرباز با ادبیات پیوند خُرده است. صنعتِ مقبول در این جغرافیا به فرمودۀ نظامی گنجهای «داد و ستد دل» است، و داد و ستد دل با ادبیات و شعر. بدین سان ذائقۀ انسانی این سرزمین با کلمه آشناتر و مهربانتر است، تا آنجا که شعر به شکلی جاندار به میان مردم آمده، با انسانها زندگی کرده و مهمترین دقایق این مردم را شکل داده است. در همین گستره کمتر کسی را سراغ داریم که بیتی از شهریار نخوانده باشد «سلطان عشق و شهریار شعر ایران» شناختهترین شاعر معاصر ماست. شویدهای که کلامش مرزها را درنوردیده و در جغرافیای فرهنگ شرق خودنمایی میکند. محمد حسین بهجت تبریزی، متولد شهریور ۱۲۸۶ تبریز، دوران کودکی خود را در دامن طبیعت و روستای پدری سپری میکند، همانطور که بعدها از دل همین روزها منظومۀ «حیدربابایه سلام» شکل میگیرد و شهریار رو در روی کوه حیدربابا، با حیرانی خاص، زبانِ حالِ مردمان سرزمینش میشود، از فلسفۀ زندگی، اندوهها، دلخوشیها و آرزوهای یک ملت سخن به میان میآورد، در دورهای که بیشتر مردمِ روستاها به شهرنشینی روی آورده اند، و این مهاجرتها، نوستالوژی غریبِ زندگی آنان را تشکیل داده است. منظومه «حیدر بابایه سلام» در سال ۱۳۲۲ منتشر شد و به طور عمدهای در داخل و خارج ایران مورد استقبال قرار گرفت، در جمهوریهای ترک زبان شوروی سابق، ترکیه و عراق محبوب شد و کمتر تُرک زبانی را میتوان یافت که از آن چیزی در خاطر نداشته باشد. امّا شورانگیزی شعر شهریار در آثار فارسی اوست، تا آنجا که زبانِ شعر کلاسیک را با زبانِ حالِ مردم پیوند داد و بیانی دگرگونه و مانا آفرید. صداقت او در زمان سرایش، راز جاودانگی اشعار اوست، شاید همین شور غیبی است که سرودههای شاعران خاص و صاحب «آن» را از نقد روزگاران و کهنگی اعصار مصون میدارد. عشق سرآغاز دگرگونیهاست، خوشبختْ مردمانی که رنگِ عشق را لمس کرده باشند و با طعم و عطرِ عشق، مفهوم زمان و مکان را درک کرده باشند و با عشق به فلسفۀ هستی پی بُرده باشند، باوری مطلق که باورهای نسبی را کم رنگتر جلوه میدهد و از این سان شهریار به ذاتِ عشق دست یافته، «شعر» زبانِ گویای عاشقی اوست؛ و شاید جاودانگی او از همین نقطه سرچشمه میگیرد. شیفتگی، ثبات و دوام عشق در شهریار پایانی ندارد. مصادف سالِ۱۳۰۳خورشیدی است، شهریارِ جوان و عاشق حالا در دارالفنون تهران و در رشتۀ طب مشغول تحصیل است، و رفته رفته تهران و محافل شعری را شیفتۀ شعر خود میسازد و با چهرههای بزرگ آن روزگار آشنا میگردد. عشقی عظیم که تنها برازندۀ شهریاران است جانش را فرا میگیرد و بعد از آن مسیرِ زندگیاش تغییر میکند. بیشک حکایتِ عاشقی شهریار از بارزترین داستانهای عاشقانۀ صد سال اخیر ماست که هر شنوندهای را منقلب میسازد. داستانی واقعی که مشخصۀ عواطف و احساسات مردم این روزگاران است؛ و شعر زبان فریاد آن است، در صفحات این قصۀ محزون اتفاقات زمانه و تحولات اجتماع ایرانِ بعد از مشروطه به چشم میآید. بزرگی شهریار در فروتنی اوست، شیدایی او در عشق ورزیهایش، و به همین خاطر هر جا که شهریار از خود سخن به میان آورده مناعت طبعش جلوه گری نموده، «خمیده تاک و آشفته بید مجنونی که سرنگون و سرافکنده بر لب جوست» و این هنر اوست که دلها را از آن خود سازد. در شعر معاصر، شهریار و عشق خلاصۀ همند. در نگاه مردمانی که به ادبیات به عنوان هوای پاکِ مورد نیاز حیات میاندیشند، او قهرمانی بی بدیل است، چنین مردمانی شاعر محبوبشان را از بین شاعران انتخاب میکنند و شهریار خوشبخت شاعری است که مقبول طبع مردمان صاحب نظر شده. در ادامه مقدمۀ علی اصغر شعر دوست با عنوان «شهریارِ شهرِ یاران» میآید.
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
این تصویری نیست که خواجه رندان تنها از حیات خویش در زمانه پرهیاهوی آن روزگار از زندگی عرضه میکند. هر آنکس که گذری بر کوی وبرزن او دارد، همین گونه دست افشان و پایکوبان از قید زمان و مکان میگذرد و خویش را به ابدیت پیوند میزند. عالمی که مرگ را بر آن گذری نیست و فراتر حصار هستی این جهانی میزید، عبور به عالم جاودانگی.
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شدم، تا که جاودان مانم چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان به عشق زنده شوم، جاودان به جان مانم به مرگ زنده شدن هم حکایتیست عجیب اگر غلط نکنم، خود به جاودان مانم در آشیانه طوبی نماندم از سر ناز نه خاکی ام که به زندان خاکدان مانم ز. جویبار محبت چشیدم آب حیات که، چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم
ششصد سال از روزگار آن بزرگ آموزگار عالم رندی گذشته است، امّا هر دلدادهای که از میخانه معرفت او قطرهای چشیده باشد، بر همان شیوهاست که بود. پیر دریادل ما، سلطان غزل پارسی از توتیای مکتب حافظ سرمه به دیده کشیده و جان آسمانی خویش را به جانی پیوند زده که نام ماندگار او برصحفه هستی جاودانی ماندگار است. تا زمانی که آدمی کلمه را حرمت مینهد و به شعر عشق میورزد، نام استاد محمدحسین شهریار به برگ برگ ادب ایران زمین جاودانه خواهد ماند. مردی که در کشاکش روزگار پرآشوب خود چنان شاهد صادق ایستاد ویکی از پرتلاطمترین ادوار حیات ایران زمین را نظاره کرد؛ و در حوادث آذربایجان روزگار مشروطه خواهی مردم این آب و خاک با ستایشگران بزرگ آزادی دوستی داشت. بهترین سالهای زندگی را در جمع آنان گذراند، اصحاب سیاست و ارباب قدرت را دید و حیران از این همه فراز و فرود بی اعتباری دنیا و ارباب دنیارا دید و به یک چیز دل بست: عشق و دیگر هیچ. گر من از عشق غزالی غزلی ساختهام شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام گر چو چشمم به سپیدی زدهام نقش سیاه. چون نگاهش غزل بی بدلی ساختهام در نمییابی اگر زود، نه من در هر بیت طرف مضمونی و ضرب المثلی ساختهام میچرانم به غزل چشم غزالان وطن مرتع سبز به دامان تلی ساختهام من در این کلبه تاریک به اشراق ادب آفتابم که به برج حملی ساختهام.
این بزرگ شاعر زبان فارسی و زبان ترکى و آفتاب عالم تاب عالم اشراق که ادب امروز ایران مدیون و مرهون کوششهای عاشقانه و دلباختگیهای پاکبازانه اوست، آخرین سلطان ملک میفروشان ادب ایران زمین در سرزمین آذربایجان بود.
شگفتی کار او در این بود که با وجودی که پارسی زبان مادری اش نبود، آنچنان با این زبان آسمانی خوگر شد که به درستی در زمره معماران آن درآمد. زبانی که دلهای همه آحاد اجتماعی را تسخیرکرد، از مرثیه خوانان و مناقب گویان تا عاشقان دلسوخته و پیران پند آموزو ... از روستائی ساده دل آذربایجان تا استاد ادب خراسان هریک به فراخور توش و توان درک و درد خویش از این دریای جوشان عشق ودلدادگی بهرهای گرفتهاند و همه به استادی و همدلی او معترفند.
شاید ازاین حیث او قابل مقایسه با اقبال باشد، مردی که جان فرهنگ ایرانی را درقالب کلمه ریخت و معماری ذهن و فکر جامعه مسلمانان شبه قاره را به عهده گرفت و حاصل مجاهدت او پدید آمدن عرصه تازه برای مسلمانان. شهریار بزرگ ما که اینک سالروز عروج عارفانهاش در بیست و هفتم شهریور ماه هر سال، به همت راقم این سطور «روز شعر و ادب فارسى و روز بزرگداشت استاد شهریار» نام گرفته است، در دو دوره از حیات خویش شعر را به سان کاخ پرشکوه و پر عظمت بنا کرد، تا ایران را در کلیت خویش نمایندگی کند: یک بار در ماجرای سرودن منظومه (حیدر بابایه سلام) به زبان ترکى آذری. در دورانی که استبداد رضاخانی تنوع و تکثر فرهنگِ ایران را به هیچ میگرفت و به شیوۀ همۀ دیکتاتورها میکوشید، این گلستان رنگارنگ و پر رنگ و بوی تنوّع فرهنگ ایران را نادیده بگیرد و همه این رنگین کمان را در یک رنگ خلاصه کند. او با سرودن منظومه (حیدربابایه سلام) کلامى خلق کرد که زیبایی آن به اندازهای بود که در اندک مدّت توانست مرزهای ایران را درنوردد و همه ترکى زبانهای جهان با منظومهای رویارو شدند که در طول تاریخ کسی نتوانسته بود اینچنین ملک دلهای آنها را مسخّر کند. در هر کوی و برزن کلام او، چون آبشاری جاری شد و ورد زبان همگان. توفیقی از این دست در طول تاریخ ادب این سرزمین به ندرت برای کسی حاصل شده است که در زمان حیات بتواند حکمران بلامنازع ملک دلها گردد. آن چه او در این مقطع خلق کرد، تنها یک شاهکار ادبی نبود، منظومهای بود که گویشوران این زبان در آن سادگیهای زندگی و عشق و محبت را میدیدند و هنوزهم اوست که در این عرصه شهسواری میکند و کسی را در این اقلیم بااو تاب هم عنانی نیست. الهام آسمانی این منظومه را به زبان او جاری کرد و برکت جاودانی به او بخشید که موجب فخر همه ایرانیان است، زیراهمه گویشوران زبان ترکی در هر کجای جهان در سایه این همه زیبایی و عشق که در این زمینه متجلی شده، زندگی را رنگی از معنویت و عشق میبخشند. دو دیگر این که شهریار در سالهایی که ایران پس از انقلاب اسلامی درمعرض هجوم ددمنشان بود، با شعر خویش به میدان آمد، کلام او در این سالها از گونه دیگر است. دفاع از حقانیت انقلاب اسلامی در مقابل بدخواهان و تمامیت ارضی ایران دوباره پیر عرصه شعر را به میدان کشاند. نشاط جوانی در پیکر او زندگی را هدیه آورد. شاعر به میدان آمده بود، این بار کلمه در ذهن و ضمیر شاعر جولان و سیلان دیگری داشت. عشق به انقلاب اسلامی، به ایران و آذربایجان او را چنان آگنده از نیرو و نشاط کرده بود که کلماتی که روزگاری، چون آبشار سیلان باران عشق را به همراه داشتند، تبدیل به طوفانی شدند که توانی مضاعف به رزمندگان میداد وشرف انقلاب را صیانت میکرد. کلمه بدل به گلوله شده بود، چکامههای استاد در این سالها نمونه درخشان و ارجمند از شعر حماسی معاصرپارسی است. سلام،ای جنگجویان دلاور نهنگان به خاک و خون شناور سلام،ای صخرههای صف کشیده به پیش تانکهای کوه پیکر صف جنگ و جهاد صدر اسلام صف عمار و یاسر، مالک اشتر به قرآن وصف او بنیان مرسوس صف مولا علی سردار صفدر صفی، کان جا به فرمان نیست گوشی مگر گوشی که با فرمان رهبر صفی، کان جا میان آتش و دود درآویزد دل از دادار داور شهریار نمونهای از شاعرانی است که حلقه واسط قالبهای کهن و نو شعر پارسی محسوب میشوند. دلبستگی تام و تمام او به شعر حافظ و تسلط کم نظیر او بر ادبیات کهن پارسی او را مقتدای جمعی کثیر از شاعرانی کرد که دلبستگی تام و تمام به قوالب کهن شعر داشتند. امّا شهریار در این مرز محدود نشد، او هنرمند زمانه خود بود، زبان جدید و قالب جدید شعر توجه او را به خود جلب کرد و در این حوزه نیز طبع آزمایی کرد. طبع آزمایی محتاطانهای که مورد قبول اهل نظر قرار گرفت. برخی سرودههای او در این بخش در زمره شاهکارهای شعر نو به شمار میآید، بی این که شاعر در این وادی داعیهای داشته باشد، امّا حس قوی و تسلط استادانه او بر زبان این سرودهها را جاودانی کرده است: آهسته باز از بغل پلهها گذشت در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود. امّا گرفته دور و برش هالهای سیاه او مرده است و باز پرستار حال ماست در زندگی ما همه جا وول میخورد. هر کنج خانه صحنهای از داستان اوست در ختم خویش هم به سر کار خویش بود بیچاره مادرم... اگر نسبت اشعاری را که استاد به شیوۀ شعر نو سروده است، با کل سرودههای او و سرودههای دیگر شاعران هم عصر او قیاس کنیم، به درستی در مییابیم که با همین تعداد اندک شعر نو او توانسته در این قلمرو سهم جدی به خود اختصاص دهد. منظومههای (ای وای مادرم)، (پیام به انیشتین)، (مومیایی) و (فردوسی) در زمره آثار ماندگار شعرفارسی به شمار میروند و هر یک از این منظومهها خود به تنهایی برای ثبت نام آفرینشگر در زمره نامداران ادب معاصر و تسمیۀ روز شعر و ادب فارسى با نام شریف او کفایت میکند. همه گرایشهای ادبی اعم از سنتگرا و نوگرا او را به عنوان شاعر مبدع وسخن او را به ظرافت و عذوبت تأیید کردهاند. ملک الشعرای بهار استاد بلامنازع ادب فارسی که نماینده سنتگرایانِ عصر خود محسوب میشد، به عنوان حامی و مشوق او کوششهای فراوانی کرد و در کار نشر اثارش مساعدت نمود، حتی بر دیوان شاعر جوان شهرستانی مقدمه نوشت. مقدمهای که به معنای قبول و تأیید سنتگرایان از سرودههای شاعر ترک زبان، امّا پارسى گوى آذربایجانی محسوب میشد. نشانههای حق شناسی شهریار را از استاد بهار در دیوان او میتوان دید:ای باغ، خزان شو که بهاران همه رفتند خوش باش، به زاغان که هزاران همه رفتند گلها که به ابرو همه را چین خزان بود دیدند که برف آمد و باران همه رفتند سردی به میان آمد و سرو و گل و شمشاد برخاسته از گوشه کناران همه رفتند طوفان نه چنان ساده که سازد به گلی چند کاجان همه خفتند و چناران همه رفتند در اردوگاه نوگرایان نیز این توجه وجود داشت. پدر شعر نو –نیما که همعصران خود را به چیزی نمیگرفت، شهریار را به دیده تکریم مینگریست. زیرا این اعجوبه آذربایجانی نشان داده بود که تسلط کم نظیر برادب پارسی دارد و کلمات نزد او چنان دست آموز و رام هستند که این کیمیاگر بزرگ میتواند با آنها هستی را به صورت دیگر درآورد. درست است که هریک از این دو معمار زبان متعلق به دنیای خاص بودند –دنیایی که گاه فرسنگها فاصله را نشان میداد، امّا این هر دو طالب خیر وزیبایی بودند؛ و دنیای معنوی مشترکی داشتند، دنیایی از جنس کلمه. ازهمین روست که استاد سخن آذربایجانی شرح دیده خویش را به پدر شعرنو باز میگوید و از او استمداد میطلبد: نیما، غم دل گو که غریبانه بگرییم سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم من از دل این غار و تو از قله آن قاف از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم دودیست در این خانه که کوریم ز. دیدن چشمی به کف آریم و به این خانه بگرییم آخر نه چراغیم که خندیم به ایوان شمعیم که در گوشه کاشانه بگرییم و شاعر افسانه، نیما این همدلی با شهریار را اینگونه باز میتاباند: دردی است که آن نگار میداند چیست رنجی است که روزگار میداند چیست آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من دانم و شهریار میداند چیست سهمی که شهریار در نزدیک کردن زبان شعر به زبان مردم داشت، ستودنی است و این امر بدون اینکه از فخامت و والایی زبان کاسته شود اتفاق افتاد. این تحول در حوزۀ زبان علی الخصوص در قلمرو غزل اتفاق افتاد. در سنت غزلسرایی پارسی کلمات ویژه اجازت مییابند به قلمرو شعر وارد شوند، کلماتی که در کارگاه ذهن و فکر شاعران در طول تاریخ شعر فارسی تراش خوردهاند و در سنّت زبانی غزلِ پارسی جایی باز کردهاند، میتوانند در غزل عرض وجود کنند. بسیاری از واژگان که در قلمرو گفتگوی عمومی کاربرد دارند، ارزش استفاده در غزل را ندارند. زبان غزل زبانی است تراش خورده و پرتلالو و فخیم. این زبان با زبان محاوره و گفتگوهاى عادى تودههای مردم چندان نسبتی ندارد. سنت کاربرد در شعر فخیم فارسی جواز عبور کلمه در قلمرو غزل است. امّا شهریار با زبانِ غزل دگرگونه رفتاری داشت. مشروعیت ورود کلمه به قلمرو غزل نزد شاعر از ذهن و ضمیر شاعر بود، نه سنت غزلسرایی. این اتفاق به گونهای حادث میشدکه نه تنها کمترین نشانهای از سستی در ساختمان غزل راه نمییافت، بلکه ساختمان غزل از شیرینی و ملاحت خاص برخوردار میشد. همین نکته راز حضور شعر شهریار در ذهن وضمیر مردم است. زبان شعر شهریار زبانی است که خود ملاکی به محققان برای ارزیابی به دست داد و پس از او غزل پارسی به گونهای دیگر مورد ارزیابی قرار میگیرد. این رهرو حافظ نشان داد که ایجادرابطه بین زبان غزلسرایی حافظ که صنعتگر بزرگ زبان است، با زبان توده مردم امکان پذیر است، امّا هر کس را توش و توان ورود به این عرصه نیست و شهریار است که میتواند فارس این میدان باشد.
امّا مجموعهاى که به همت شاعر ارزنده، ادیب خوش قریحه و استاد جوان شهرمان جناب وحید طلعت از غزلیات ناب استاد شهریار انتخاب شده است، گزینشى شوقمندانه از غزلهاى استاد شهریار است که در پاسخ به نیاز نسل امروزین گزیده شدهاند. چه آنکه دسترسى به مجلدات قطور دواوین استاد شهریار براى همگان کارى صعب بوده و در صورت دسترسى نیز استفاده مطلوب از آن به تبحر شاعرانه نیازمند است. البته خود استاد شهریار ترتیب گزیدهاى از دیوان خود را به دوست دیرین خود و شاعر بلندپایۀ زمانه ما «استاد هوشنگ ابتهاج» متخلص به سایه وصیت فرمودهاند، سایه نیز علاوه بر اینکه در نقل خاطرات خود با شهریار در مجموعه دو جلدى "پیر پرنیان اندیش" بر آن صحّه مىگذارند در جلسهاى که اینجانب و مجموعه برگزارکنندگان "مجمع جهانى یکصدمین سال تولد استاد شهریار" به حضورشان مشرف شده بودیم، این وصیت شهریارانه را متذکر شدیم. سایه ضمن تأیید موضوع انجام آن را به فرصتى مناسب موکول کرد. به نظر راقم این سطور تا زمانی که گزیدۀ سایه از دواوین شهریار منتشر شود، باید کسانی را که در این مسیر گام برمىدارند، ستود و زحماتشان را قدر نهاد.