به گزارش خبرگزاری دانشجو؛ انتخابات در ایران اسلامی، همیشه مظهر وحدت ملی و نمایشگر عزت و اقتدار ملی بوده؛ چرا که رأی هر فرد در حقیقت رأی به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بوده است. ازاینرو، همواره امام خمینی (ره) و پس از ایشان، رهبر معظم انقلاب، بر حضور حداکثری مردم در عرصه انتخابات، تأکید جدی داشته و آن را به معنای یک فریاد رسا و کوبنده در مقابل مخالفان و بدخواهان انقلاب اسلامی انگاشتهاند. خوشبختانه در انتخابات ریاست جمهوری دهم در سال ۱۳۸۸، نظام اسلامی موفق به کسب «بالاترین نصاب مشارکت مردمی در انتخابات»، یعنی مشارکت چهل میلیون نفر در انتخابات شد.
اما متأسفانه شیرینی این کامیابی و توفیق، به دلیل موضعگیری ستیزهجویانه و عملکرد قانونشکنانه اشخاص و گروههای شکستخورده در انتخابات، طعم تلخی به خود گرفت و خاطرهای ناخوشایند در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شد. مشارکت 85 درصدی مردم در انتخابات که میتوانست یک «زلزله سیاسی برای دشمنان انقلاب و قدرتهای مستکبر» و همچنین «جشن مبارکی برای ملتهای دوستدار انقلاب اسلامی» باشد، در جریان اخلالگریها، اغتشاشجوییها و قانونشکنیهای دو تن از نامزدهای انتخابات، موسوی و کروبی، رنگ باخت و به حاشیه رانده شد، اگرچه انقلاب اسلامی در طول حیات سیساله خود، اقسام و اشکال گوناگونی از چالشها و معارضه جوییها را تجربه کرده بود، اما این واقعه فتنهگون، یک حادثه کمنظیر، پیچیده و از پیش برنامهریزیشده به شمار میآمد. فتنه ۸۸ یکی از خطیرترین و پیچیدهترین رویدادهای دهههای اخیر است که نیاز به واکاوی فرهنگی، کالبدشکافی اجتماعی و ریشهیابیهای تئوریک و نظری دارد.
به مناسبت نهمین سالگرد حماسه ۹ دی تحلیلی از ابعاد اجتماعی و فرهنگی فتنه ۸۸ در چند قسمت تقسیم و ارائه میشود. در قسمت اول پس از ذکر مقدمهای کوتاه، به بحث تعلیل اجتماعی و فرهنگی و تحلیل فتنه سیاسی و اجتماعی سال ۸۸ وارد میشویم.
أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ. قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکَرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ. ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ (نهجالبلاغه، خطبة ۱۸۲).
کجایند برادران من که راه حقّ را سپردند و با حقّ، رخت به خانة آخرت بردند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسرِ تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانندانِ ایشان از برادرانشان که با یکدیگر، به مرگ پیمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هدیه کردند؟ (پسدست به ریشِ مبارکِ خود گرفت و زمانى دراز گریست، سپس فرمود): دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند و در حفظ آن کوشیدند. واجب را برپا کردند، پس از آنکه در آن اندیشیدند. سنّت را زنده کردند و بدعت را میراندند. به جهاد خوانده شدند و پذیرفتند. به پیشواى خود اعتماد کردند و در پىِ او رفتند.
بر اساس بینش اسلامی، تضادها و گسستها و کشمکشهای اجتماعی، تنها برخاسته از مطالبات و حوایج مادی و حیوانی و نفسانی نیست، بلکه پارهای از تضادهای اجتماعی وجود دارند که ماهیت معنوی و الهی دارند و ازنظر انسانشناختی، باید آنها را به فطرت الهی انسان ارجاع داد. در ادبیات قرآنی، از چنین کشمکشهایی بهعنوان جنگ میان «اهل حق» و «اهل باطل» یاد میشود. درواقع، نبرد درونی انسان که قدیم آن را نبرد میان «عقل» و «نفس» میخواندند، خواهناخواه به نبرد میان گروههای انسانها نیز کشیده میشود؛ یعنی نبرد میان انسان کمالیافته و آزادی معنوی به دست آورده ازیکطرف و انسان منحط و حیوانصفت از طرف دیگر. قرآن کریم، آغاز چنین کشمکش و اختلافی را در داستان دو فرزند حضرت آدم (ع)، هابیل و قابیل، منعکس کرده است (مطهری، ۱۳۸۹ ج: ۳۷-۳۸). ازاینرو، طبیعت تاریخ و جامعه، نه یک طبیعت مادیِ محض، بلکه مانند طبیعت فرد انسان، طبیعتی مزدوج از ماده و معنی است (همان: ۳۶). در طول تاریخ، در کنار نبردهایی که بشر به خاطر حوایج مادی از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و مسائل جنسی و تفوق طلبی انجام داده است، یک سلسله نبردهای دیگر هم داشته که باید آنها را نبرد میان «حق» و «باطل» یا «خیر» و «شر» خواند؛ یعنی نبردهایی که در یکسو، جهتگیری بهسوی خیر و صلاح عموم و هماهنگی با نظام تکاملی خلقت و پاسخگویی به فطرت در کار بوده و در سوی دیگر، انگیزههای حیوانی و شهوانی و جهتگیری شخصی و منفعتاندیشانه (همان: ۳۸). اگرچه کشمکشها و نبردهای تاریخ دارای شکلها و ماهیتهای مختلف و معلول علل متفاوتی بوده، ولی نبردهای پیش برنده که تاریخ و انسانیت را تکامل و تعالی بخشیده، همین نوع کشمکشها و نبردها بوده است (همان: ۴۰-۴۱). بهطورکلی باید گفت:
«ازنظر قرآن مجید، از آغاز جهان همواره نبردی پیگیر میان گروه اهل حق و گروه اهل باطل، میان گروهی از طراز ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (صلوات الله علیهم) و پیروان مؤمن آنها و گروهی از طراز نمرود و جباران یهود و ابوسفیان و امثالهم برپا بوده است» (همان: ۴۸).
یکی از دشوارترین و پیچیدهترین کشمکشها و تضادهایی که میان اهل حق و اهل باطل پدید میآید، «فتنه» است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ (بقره: ۱۹۱)؛ و فتنه، از قتل بدتر است.
فتنه نوعی نبرد و ستیز اجتماعی است که باوجود اینکه در یکسوی آن اهل حق و در سوی دیگر آن، اهل باطل قرار دارند، اما به دلایلی، تشخیص و تمایز میان این دو بهسختی امکانپذیر است. در جنگهای صدر اسلام و در دوره پیامبر اکرم (ص)، مرزبندیها، شفاف و واضح بود؛ در یکسو «کفر» و «شرک» قرار داشت و در سوی دیگر «ایمان» و «توحید». البته افراد دورو و فریبکار نیز با عنوان «منافق» حضور داشتند که به دنبال ضربه زدن به جبهه اسلام بودند، اما انگیزه و اندیشه چنین افراد معدودی، بر مسلمین چندان هم پوشیده نبود و اینگونه افراد نمیتوانستند تأثیری از خود بهجا نهند. حیلهها و نیرنگ-های موذیانه منافقین صدر اسلام، یا درآیات قرآن کریم آشکار میشد و یا از سوی پیامبر اکرم (ص)، بازگو و افشا میشد؛ اما در دوره حاکمیت امام علی(ع)، وضعیتِ بسیار پیچیدهتر و آشفتهتری وجود داشت؛ کسانی به مخالفت با حکومت آن حضرت برخاسته بودند که از «کفار» و «مشرکان» قلمداد نمیشدند، بلکه جملگی در صف مسلمانان قرار داشتند و برحسب ظاهر، از امّت پیامبر اسلام (ص) به شمار میآمدند؛ بنابراین، تفاوت موقعیت سیاسی پیامبر اکرم (ص) با موقعیت سیاسی امام علی (ع) در «غبارآلودگی»، «ابهام زدگی»، «عدم وضوح»، «درهمآمیختگی» بود؛ بهگونهای که «باطل» نه در برابر «حق»، بلکه در درون آن پنهانشده بود. ازاینرو، در جنگهای «صفین»، «نهروان» و «جمل»، دو برداشت از اسلام در برابر یکدیگر قرار داشتند. امام علی (ع) در خطبه ۱۷۳ کتاب شریف نهج-البلاغه، خطاب به اصحابش میفرماید:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ فَمَا إِلَى ذَلِکَ سَبِیلٌ وَ لَکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَارَ أَلَا وَ إِنِّی أُقَاتِلُ رَجُلَیْنِ رَجُلًا ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِی عَلَیْهِ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ.
اى مردم، آنکه تواناترین مردم به حکومت، و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایستهتر است. اگر در مسئله «حکومت»، فتنهجویى به فتنه برخیزد؛ بازگشت بهحق، از او خواسته مىشود و اگر امتناع ورزید، کشته مىشود. به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه مردم، امامت منعقد نشود؛ چنین کارى شدنى نیست، ولى آنان که حضور دارند، ثبوت حکومت را بر غائبان حکم مىکنند، پس فرد حاضر، حق رویگردانى، و غائب، حق انتخاب غیر را ندارد. بدانید که من با دو نفر مىجنگم: مردى که چیزى را ادعا کند که حق او نیست، و کسى که رویگردان شود از چیزى که بر عهده اوست. بندگان خدا، شمارا به تقوا سفارش میکنم، که تقوا بهترین چیزى است که عباد حق، یکدیگر را به آن سفارش میکردند، و از بهترین عاقبتها نزد خداست. بین «شما» و «اهل قبله»، باب جنگ گشوده شده، و این پرچم را به دوش نمىکشد، مگر آنکه اهل «بصیرت» و «استقامت» و داناى به موارد حق باشد (شهیدی، ۱۳۸۹: ۱۷۹).
این عبارت، متضمن حقایق عمیقی است. حضرت امیر (ع) از آغاز شدن نوع جدیدی از مواجهه و نبرد سخن میگوید که مواجهه و نبرد میان اهل قبله با یکدیگر است. در دورههای پیشین، مواجهه میان اهل قبله و اهل کفر و شرک صورت میپذیرفت، اما در هنگامه حکومت ایشان، میدان مواجهه و تقابل به درون مرزهای جامعه اسلامی کشیده شد و مسلمین در صفوف مقابل با یکدیگر قرار گرفتند. بنابراین، از یکسو جنگ میان اهل قبله با یکدیگر است و از سوی دیگر، اینگونه جنگها، نوظهور و بیسابقه است و باب آن در دوره آن حضرت گشوده شد. حقیقت بعدی که امام معصوم (ع) به آن اشاره میکند این است که همه در چنین مواجهه و تقابلی، ناتوان میمانند مگر مؤمنینی که اهل «بصیرت» و «صبر» هستند. «بصیرت» و «صبر» دو عنصری هستند که بهطور خاص در شرایط اجتماعی «فتنه آلود» به کار میآید و ضروریاند.
همچنین آن حضرت در خطبه ۵۰ نهجالبلاغه، به دو ریشه عمده شکلگیری «فتنههای اجتماعی» اشاره میکنند که بر بسیاری از رویدادهای اجتماعی فتنه گون، قابل انطباق است؛ یکی «تبعیت کردن از هواهای نفسانی» و دیگری، «بدعت گزاردن در دین خدا»:
اِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْواءٌ تُتَّبَعُ، وَ اَحْکامٌ تُبْتَدَعُ، یُخالَفُ فیها کِتابُ اللّهِ، وَ یَتَوَلّى عَلَیْها رِجالٌ رِجالاً عَلى غَیْرِ دینِ اللّهِ. فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتادینَ. وَلَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدینَ. وَلکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ، وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ فَیُمْزَجانِ، فَهُنالِکَ یَسْتَوْلِى الشَّیْطانُ عَلى اَوْلِیائِهِ، وَ یَنْجُو الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْحُسْنى.
همانا آغاز پدید آمدن فتنهها، «پیروى خواهشهاى نفسانى» است و «نوآورى [بدعت]در حکمهاى آسمانى». نوآوریهایى که کتاب خدا آن را نمىپذیرد و گروهى از گروه دیگر یارى خواهد تا برخلاف دین خدا، اجراى آن را به عهده گیرد. پس اگر «باطل» با «حق» درنیامیزد، حقیقتجو آن را شناسد و داند، و اگر حق به باطل پوشیده نشود، دشمنان را مجال طعنه زدن نماند. لیکن اندکى از اینوآن گیرند، تا به هم درآمیزد و شیطان فرصت یابد و حیلت برانگیزد تا بر دوستان خود چیره شود و از راهشان به دربرد. اما آن را که لطف حق دریافته باشد، نجات یابد و راه حق را به سر برد (همان: ۴۳).
تبعیت کردن از هواهای نفسانی عاملی است که به گرایشها و خواستههای انسان - از قبیل: مالاندوزی یا قدرتطلبی و ریاستخواهی- بازمیگردد، و بدعت گزاردن در دین خدا، عامل برخاسته از حوزه بینشها و اندیشههای انسان است. این دو عامل در کنار یکدیگر، حضرت امیر (ع) را در دوران حاکمیت سیاسیاش، با بحرانها و چالشهای دشوار و شکنندهای روبرو ساخت و سرانجام، به شهادت ایشان منجر شد.
نکته دیگر اینکه، مبتلا شدن جامعه انسانی به ابتلائات و آزمونهای گوناگون، ازجمله «سنتهای الهی» است که استثنایی ندارد:
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (عنکبوت: ۲-۳).
آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؛ و بهیقین کسانى را که پیش از اینان بودند، آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز]معلوم دارد.
بازخوانی اجمالی فتنه هشتماهه
پس از ثبتنام چهار نامزد ریاستجمهوری، شور و هیجان انتخاباتی در جامعه افزایش یافت، اما در جریان تبلیغات انتخاباتی برخی از نامزدها و بهویژه، مناظرههای انتخاباتی، هیجان و احساس بر عقل عقلانیت و منطق غلبه یافت. هرچند این هیجان و احساس به درگیریهای خیابانی و کشمکش اجتماعی نینجامید، ولی متأسفانه از یکسو، حرکات و جلوههای مبتذل و خلاف شأن اخلاقی نظام اسلامی در سطح شهر تهران صورت پذیرفت، و از سوی دیگر، سهم اخلاق و انصاف در قضاوتها و اظهارنظرهای نامزدها رعایت نشد. در ۱۹ خردادماه، هاشمی رفسنجانی در اعتراض به اظهارات احمدینژاد در مناظره تلویزیونی، نامه سرگشادهای به مقام معظم رهبری نگاشت و در آن از بحران و التهاب پیش روی نظام سخن به میان آورد. متأسفانه این نامه در شرایطی که تنها سه روزبه برگزاری انتخابات باقیمانده و جامعه بیش از هر چیز نیازمند آرامش و عقلانیت بود؛ فضای سیاسی کشور را ملتهبتر ساخت. این در حالی است که ایشان میتوانست در همان زمان، بهصورت حضوری با رهبر معظم انقلاب دیدار کند و انتقاد و اعتراض خویش را به ایشان ابلاغ کند. البته رهبر حکیم انقلاب آنچنان هوشمند بودند که با عدم موضعگیری در دوره پیش از برگزاری انتخابات، وارد مناقشهای که تأثیرات مخربی بر فضای انتخابات مینهاد، نشدند. گفتنی است این نامه مورد استقبال رسانههای بیگانه و رسانههای دگراندیش داخلی قرار گرفت و به ابزاری برای وارد آوردن یک فشار رسانهای و سیاسی بر مقام معظم رهبری تبدیل گشت. [۱]سرانجام در ۲۲ خرداد، انتخابات سرنوشتساز، بهگونهای باشکوه برگزار شد و تودههای مردم مسلمان ایران، حماسهای بینظیر آفریدند که در آن، به نصاب جدیدی از مشارکت سیاسی دست یافتند. در ساعت ۲۳ این روز، درحالیکه نتایج انتخابات مشخص نشده بود، موسوی در پیامی خطاب به مردم، تصریح میکند که توانسته اکثریت قاطع آراء را به دست آورد. سپس وی در یک مصاحبه مطبوعاتی نیز همین نظر را دوباره اعلام میکند. اعلام وی بهسرعت در رسانههای بیگانه انتشار مییابد و به این صورت، فضای روانی خاصی پیش از اعلام نتایج انتخابات شکل میگیرد. در روز ۲۲ خرداد، نتایج قطعی شمارش آراء در سراسر کشور اعلام میشود که حاصل آن، پیروزی احمدینژاد در انتخابات با بیش از ۲۴ میلیون رأی بود. در ساعت چهار بعدازظهر همین روز، مقام معظم رهبری در پیامی به مردم، از خلق نصاب تازه در سلسله ریاستجمهوری تقدیر میکند و حماسه حضور کمنظیر مردم را یک جشن واقعی معرفی میکنند. در مقابل، موسوی و کروبی با انتشار بیانیههای جداگانه، به نتایج انتخابات اعتراض کرده و از وقوع تقلب در انتخابات سخن میگویند. درنتیجه، نخستین تجمعات غیرقانونی در برخی از نقاط شهر شکل میگیرند که در طی آن، اموال عمومی تخریب میشود. در ساعت ۲۲ شب، احمدینژاد در یک پیام تلویزیونی از حضور همه مردم تشکر میکند و جشن انتخابات را متعلق به همه چهل میلیون شرکت-کننده در انتخابات اعلام میکند.
تعلیلِ اجتماعی و فرهنگی و تحلیلِ فتنه سیاسی و اجتماعیِ سال ۸۸
در روز ۲۴ خرداد، تجمعی در دانشگاه تهران با حضور زهرا رهنورد (همسر موسوی) صورت میپذیرد و در آن به نتایج انتخابات، اعتراض میشود. همچنین در سطح شهر نیز آشوبها و درگیریهایی واقع میشود. در ساعت چهار بعدازظهر، جشن حماسه انتخابات در میدان ولیعصر با حضور محمود احمدینژاد و جمع زیادی از مردم برگزار میشود. در این روز، برخی از اعضای شورای مرکزی احزاب کارگزاران سازندگی، مشارکت و مجاهدین انقلاب به دلیل تحریک و تهییج مردم، بازداشت و روانه زندان شدند. موسوی طی نامهای به شورای نگهبان، خواستار «ابطال انتخابات» شد و مجمع روحانیون مبارز نیز با انتشار بیانیهای، به نتایج انتخابات اعتراض کرد. موسوی بیانیهای نیز خطاب به مردم نگاشت و از سوی دیگر، ستاد انتخاباتی وی، از وزارت کشور درخواست صدور مجوز برای راهپیمایی کرد. در ساعات پایانی شب از طریق رسانه ملی اعلام شد در دیداری که موسوی با مقام معظم رهبری داشته، رهبر معظم انقلاب بر لزوم پیگیری شکایت از طریق مجاری قانونی تأکید کرده است. در ۲۵ خرداد، درگیری شدیدی در کوی دانشگاه رخ داد. ستاد انتخاباتی موسوی در این روز، راهپیمایی غیرقانونی از میدان انقلاب تا میدان آزادی را اعلام کرد که در این راهپیمایی جمعی از نخبگان سیاسی ازجمله موسوی، کروبی و خاتمی نیز حضور داشتند. این راهپیمایی در ساعات پایانی روز، به درگیری و اغتشاش و تخریب اموال عمومی و کشته شدن تعدادی انجامید.
در روز ۲۶ خرداد، نمایندگان نامزدها با حضرت آیتالله خامنهای دیدار و گفتوگو کردند که این بار هم، رهبر معظم انقلاب بر پیگیری مطالبات و انتقادات از طریق قانونی تأکید کردند و علاوه بر این، ایشان با پیشنهاد بازشماری ده درصد از آراء بهصورت تصادفی بهمنظور رفع شبهات موافقت کردند. در این روز، راهپیمایی وحدتبخش به دعوت شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در میدان ولیعصر برگزار شد. از سوی دیگر، تجمعی به دعوت ستاد انتخاباتی موسوی در میدان ونک انجام پذیرفت که به درگیری و آشوب منتهی شد. در ۲۷ خرداد، سایت رسمی موسوی به هواداران وی پیشنهاد داد که برای اعلام اعتراض خود، شبها فریاد تکبیر سر دهند. تشنجزایی در ۲۸ خرداد نیز در سطح شهر تهران ادامه یافت، تا اینکه در ۲۹ خرداد، نماز جمعه تاریخی به امامت مقام معظم رهبری برگزار شد. با اینکه مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه بر ضرورت قانونگرایی و پرهیز از لشکرکشی خیابانی تأکید کردند، اما در ۳۰ خرداد، موسوی و کروبی بدون اعتنا به فرمایشات ایشان، مجدداً بر ابطال انتخابات تأکید کردند. همچنین این دو نفر، از مهلتی که شورای نگهبان برای حضور آنها در این شورا و اثبات اعتراضات و مدعیاتشان مقرر کرده بود استفاده نکردند. تظاهراتی نیز از میدان انقلاب تا آزادی برگزار شد که به درگیریها و اغتشاشات خونباری منجر شد.
در ۳۱ خرداد، خاتمی بیانیهای صادر کرد و در آن، درخواست رجوع نامزدهای معترض به نتایج انتخابات را به شورای نگهبان، غیرمنطقی دانست. سازمان مجاهدین انقلاب نیز بیانیهای با مضمون مشابه منتشر کرد. در این روز، خبرنگار شبکه بیبیسی به اتهام هدایت آشوبگران و انتشار اخبار و تحلیلهای دروغین درباره وضعیت ایران، از کشور اخراج شد. سرانجام، شورای نگهبان پس از بازشماری آراء ده درصد از صندوقها، صحت انتخابات را تأیید کرد، اما بیانیهها و طرح مدعیات بیپایه تا ماههای بعد نیز همچنان ادامه یافت و حتی فراتر از این، هتاکیها و قداستشکنیهای باورناپذیری نیز رخ داد: در یک تجمع دانشجویی، بهعکس امام خمینی (ره) اهانت شد؛ در ماه مبارک رمضان و در جریان راهپیمایی روز قدس، هم تظاهر به روزهخواری شد و هم شعار ننگین «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر داده شد؛ در تجمعات دیگر «شعار جمهوری ایرانی» بر زبان آورده شد؛ در روز عاشورای حسینی، حرمت ماه محرم شکسته و به عزاداران و هیئتهای عزاداری، اهانت شد و...
این سیر رذالت آمیز و خائنانه با راهپیمایی شورانگیز و انقلابی تودههای مردم در ۹ دی و ۲۲ بهمن، متوقف شد و جریان فتنه و سران آن، دچار بنبست سیاسی و ریزش گسترده بدنه اجتماعی شدند.
سه جبهه معارض انقلاب
امام خمینی (ره) از آغازین سالهای پی گرفتن نهضت اسلامی بر ضد نظام شاهنشاهی، هدف و مطالبه خویش را آشکارا بیان کرد: «برقراری حکومت عدل اسلامی». اما ایشان استقرار نظام سیاسی مبتنی بر شریعت اسلامی را هدف غایی خود قلمداد نمیکردند، بلکه آن را بهمثابه بستر و زمینهای برای بسط باورها و ارزشهای اسلامی و وصول انسان به مقام قرب الهی میانگاشتند. ازاینرو، غایت انقلاب اسلامی تحقق یافتن «تعالیم و حقایق اسلامی» است. در دوران نهضت اسلامی امام خمینی (ره) در دهههای چهل و پنجاه شمسی، این نهضت به سبب ماهیت و آرمان خود، از سوی «سه جبهه معارض» تهدید میشد:
۱- «رژیم طاغوت» که به تحقق پیوستن نهضت اسلامی را مترادف با انحلال خود میشمرد.
۲- «جریانهای فکری و سیاسی لیبرالیستی و مارکسیستی» که تفکّر اسلامی را برنمیتابید و خواهان برقراری یک نظام سیاسی سکولار (متمایل به راست یا چپ اعتقادی) بودند.
۳- «قدرتهای بیگانه» که سالیان متمادی، بساط سلطه خود را در ایران پهن کرده و قلدرمآبانه، مطامع اقتصادی و منافع سیاسی خود را جستوجو میکردند، دریافته بودند که نهضت اسلامی، سر سازگاری و تمکین نخواهد داشت و به سیطره آنها پایان خواهد داد.
نهضت اسلامی با رهبری پیامبرگونه امام راحل، بیداری مؤمنانه مردم ایران و امداد غیبی، سرانجام توانست سه جبهه معارض یادشده را پشت سر گذارده و طرحی نو درافکند.
پیروزی نهضت اسلامی و وقوع انقلاب اسلامی به معنای عبور همیشگی از تنگناها، چالشها و آزمونهای نفسگیر نبود، بلکه با مستقر شدن نظام سیاسی مبتنی بر دین، فصل تازهای از ستیزها و کشمکشها آغاز شد. جریان مارکسیستی بهسرعت از انقلاب فاصله گرفت و به خط مقدّم معارضه پیوست. این جریان، با تکیهبر ترورهای هدفمند یا کور، گزندها و جراحتهای عمیق و پردوامی را بر پیکر انقلاب وارد ساخت. در آنسو، جریان لیبرالیستی –که در خوشبینانهترین تحلیلها، تنها نقش اندکی در تحقق انقلاب اسلامی ایفا کرده بود– عهدهدار تشکیل دولت موقت شد، اما بهتدریج که ماهیت التقاطی و غربزده خود را آشکار ساخت، از قطار انقلاب پیاده شد.
قدرتهای بیگانه بهویژه امریکا نیز، پس از آنکه دریافتند انقلاب مردم ایران نهتنها در امتداد زیادهطلبیها و سیطره جوییهای آنها قرار ندارد، بلکه قصد ایجاد سنگرهای مبارزه و مقاومت جهانی در برابر دولتهای مستکبر را دارد؛ توطئهگریهای براندازانه را در دستور کار خود قراردادند. برجستهترین طرح شیطانی آنان، رقم زدن جنگ تحمیلی هشتساله بود که هدفی فروتر از برافکندن نهال انقلاب اسلامی دنبال نمیکرد. ولی تجربه نشان داد که رویارویی نظامی و پنجه درافکندن با نسل انقلاب اسلامی و فرزندان امام خمینی (ره) در عرصه «جنگ سخت»، از همان ابتدا، طرحی خام و نسنجیده بوده که نتیجهای جز فربه ساختن بنیه انقلاب در پی نخواهد داشت.
دو رویداد تازه در پایان دهه شصت
در سالهای پایانی دهه شصت و پس از پایان یافتن جنگ تحمیلی، دو رویداد تعیینکننده و آینده پرداز، پا به عرصه وجود گذاشتند:
۱- قدرتهای بیگانه و بهخصوص دولت امریکا، پس از ناکامی درصحنه نبرد سخت و رویارویی نظامی، ساحتی دیگر را برای از پا درآوردن انقلاب اسلامی برگزیدند؛ ساحت «فرهنگ». در همین برهه بود که مقام معظم رهبری با هوشیاری و باریکبینی امام گونه خویش، این واقعیت نامحسوس و نوپدید را دریافت و زبان به انذار و تنبه گشود. ایشان با تعبیر «شبیخون فرهنگی» بر این نکته اصرار ورزید که دشمن، از نبرد و ستیز ناامید نگشته و بیکار ننشسته و دست دوستی بهسوی انقلاب دراز نکرده، بلکه به عرصه و قلمرو دیگری برای جدال و تضاد روی آورده است. در این طرح، انقلاب به صورتی خزنده و فرسایشی، از درون پوک و تهی میشود؛ یعنی باورها و ارزشهای اسلامی و انقلابی که رمز پیروزی این انقلاب بودند، بهتدریج، منزوی و مطرود میشوند و ارزش ستیزی، بیاعتقادی و اباحی-گری جایگزین آنها میشود. درنتیجه، انقلاب همچون درختی آفتزده و رنجور، بهآسانی بر خاک نیستی و نابودی میافتد. رهبر معظم انقلاب، توان بسیاری را صرف قبولاندن این واقعیت مخاطرهآمیز به مسئولان و تودههای مردم کردند تا انقلاب اسلامی – این میراث گرانسنگ امام راحل و شهدا – از دست نرود.
۲- رویداد مهم دیگر، در دوره جامعه ایران به وقوع پیوست و مبدأ و منشأ تحولات عمیقی شد که در دهههای بعدی، نظام اسلامی را با چالشها و تلخیهای بسیاری روبرو ساخت. این رویداد، پیدایش نوعی «دگردیسی فکری» و «تحول اعتقادی» در پارهای از نسل اول و نسل دوم انقلاب اسلامی بود. کسانی که یا در وقوع انقلاب اسلامی، مشارکت چشمگیر داشته و رنجها و دشواریهایی را در این مسیر به جان خریده بودند و یا در عرصه دفاع مقدس، از خود رشادت و ایثار نشان داده بودند، اینک به دلایلی، گذشته را به فراموشی سپرده و اسیر استحاله معرفتی شده بودند. موقعیت نظری این افراد چنان بود که نه میتوانستند خود را تابع اصالتهای بنیادی انقلاب سازند و نه میخواستند در صف ضدانقلاب درآیند. ازاینرو، «هویت التقاطی و چندپاره» یافتند. آنها دگردیسی خود را با این شبهاستدلال توجیه کردند که انقلاب بنا بر اقتضائات و الزامات زمانه نو، محتاج «تجدیدنظر» است و میباید قرائتی دگراندیشانه از خط انقلاب و راه امام(ره) ساخت و پرداخت. وسعت این تحول طلبی نشان میداد که انقلاب باید منقلب شود، حال آنکه با تعبیر «اصلاح» و «اصلاحات»، ابعاد واقعی این جریان قدری در لفافه، پنهان ماند.
در ابتدا، تجدیدنظرطلبان در بخشهایی از دولت سازندگی رسوخ یافته و طرحها و غایات خود را تعقیب کردند، ولی با استقرار «دولت اصلاحات»، پهنهای بسیار فراخ برای جولاندهی خویش فراهم دیدند. به این سبب، در برهه حاکمیت دولت اصلاحات، گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و ارزشهای مندرج در آن، به حاشیه کشانده و مهجور شدند.
رویگردانی مردم از گفتمان تجدیدنظرطلب
دیری نپایید که لایههای ناپیدای تفکر تجدیدنظرطلبانه آشکار شد و ناکارآمدی و عجز گفتمان اصلاحات از تدبیر جامعه، بر افکار عمومی واضح شد. تنش طلبی مستمر اصلاحطلبان، گامهای بلند آنها را در مسیر ارزش زدایی و ارزش ستیزی، غفلت از اولویتهای جامعه ایران و در صدر قرار دادن علایق روشنفکرانه و سیاستبازانه، وانهادن معیشت عمومی به حال خویش و... سبب شد که تودههای مردم میان غایات خود و غایات اصلاحطلبان، فاصله و شکافی بس وسیع بیابند و بهزودی از آنها روی گردانند. برجستهترین کرد این روگردانی، برگزیده شدن «گفتمان عدالتخواهانه و اسلاممدار» در انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۸۴ بود. در این انتخابات، جریانها و گفتمانهای اصلی سیاسی در کشور، هر یک مستقلاً نامزدی را به عرصه آوردند و تمام تلاش خویش را مصروف برگزیده شدن او کردند، اما حاصل انتخابات چنان شد که شگفتی بسیار آفرید. تودههای مردم پس از سرخوردگی از طیفهای مختلف گفتمان سازندگی و گفتمان اصلاحات، این بار به گفتمانی که بیشترین همخوانی و همسویی را با گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و تفکر امام خمینی (ره) داشت روی آوردند.
اما به قدرت رسیدن این گفتمان، آغاز رقم خوردن صفحاتی تازه و باورناپذیر از تاریخ انقلاب را به دنبال داشت. دولت نهم به دلیل عناصر و ذاتیات گفتمانی خویش، بهصورت مستقیم در تضاد با دو حوزه قدرت قرار گرفت:
۱- در عرصه خارجی، ظلمستیزی و رویارویی با خوی زورمداری دولتهای مستکبر، مسبب شدت یافتن تهاجمات و اقدامات تخریبی آنها شد. موضع تهاجمی و ابتکار عمل انقلابی در قلمرو سیاست خارجی و سیاست جهانی، بر خشم استکبار گران افزود و آنها را به تکاپویی ذلیلانه واداشت.
۲- در عرصه داخلی، مرزبندیهای سیاسی قدری تغییر یافت و آرایش سیاسی تازهای پدیدار گشت. در این آرایش جدید، «موافقت یا مخالفت با دولت نهم»، معیار شکاف بندی میان نیروها و جریان سیاسی شد بهگونهای که برخی رقبای دیروز، بهمنظور از پا درآوردن این دولت، در صف واحد قرارگرفته و ساز مخالف خوانی و توطئه پردازی را کوک کردند. بخشهای مختلف این جبهه سیاسی، به دلایل گوناگونی به یکدیگر پیوسته و دولت قانونی مستقر را به چالش طلبیدند:
الف. برخی باروی کار آمدن دولت نهم، امکان حضور خود را در قدرت سیاسی منتفی میدانستند؛ زیرا در نقطه مقابل و متضاد گفتمان این دولت قرار داشتند.
ب. برخی که یا خود دارای توان و توشه نامشروع اقتصادی بودند و یا با مافیای اقتصادی، سروسرّی داشتند؛ رویکرد عدالتخواهانه و فسادستیزانه دولت نهم را برباددهنده ثروتهای بادآورده خود دیدند و بهروشنی دریافتند که با تداوم یافتن این دولت در قدرت سیاسی، نهتنها مجالی برای فربهشدن نخواهند داشت، بلکه آنچه را که حاصل دستاندازی آنان به بیتالمال و قانونشکنی بود نیز در معرض تهدید و رسوایی است.
ج. افراد خاص و شناختهشدهای نیز بودند که برانگیزاننده عمده آنها در راستای ضربه زدن به دولت و برانداختن آن، حسادت و کینهجویی شخصی بود. حسادتها و حقارتهای بهجامانده از نتایج انتخابات ریاستجمهوری و رسوبکرده در عمق وجود این افراد، بهمرور عفونیتر و متورمتر شد و در آستانه انفجار قرار گرفت.
د. گروهی نیز بیپروا، در پی استحاله نظام از درون بودند و قصد داشتند پروژه ناتمام اصلاحات را در گذار از حکومت دینی به حکومت سکولار تحقق بخشند.
پینوشت:
۱. هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات مربوط بهروز دهم خردادماه سال ۶۸ - یعنی چهار روز پیش از رحلت امام خمینی (ره) - مینویسد:
«سری به بیت امام زدم. دکترها و اطرافیان [از حال امام]راضی بودند و احمد آقا نگران بود و برای تعجیل در اتمام کار بازنگری قانون اساسی تأکید داشت. کنار تخت امام ایستادم و دستم را روی دستشان گذاشتم. [ایشان]انگشت شست من را گرفتند و با کلمات مقطّع فرمودند: «در بازنگری قانون اساسی تسریع شود»؛ و سپس چشمانشان را باز کردند و شمرده با صدای ضعیف اضافه کردند: «اگر متحد باشید، انقلاب پیشرفت میکند». مکثی کردند و ادامه دادند: «بهخصوص شما و آقای خامنهای، نگذارید خنّاسان بین شما و ایشان فتنه کنند».» (هاشمی رفسنجانی، ۱۳۹۱: ۱۴۳).
متأسفانه ایشان پس از مدتی، این وصیت حکیمانه امام خمینی را به فراموشی سپرد و از اواخر دهه هشتاد، چرخشهای فکری و سیاسی گستردهتری را نسبت به دوران ریاستجمهوریاش از خود نشان داد. او در دوران اصلاحات، نهتنها مطرح کردن هیچگونه انتقاد صریحی را درباره رویکرد سکولاریستی اصلاحطلبان روا ندانست، بلکه از «زمینی بودن ولایت فقیه»، «ضرورت مدّتدار کردن ولایت فقیه»، «ضرورت شورایی کردن رهبری» و ... سخن گفت. پس از انتخابات سال ۸۴ و شکست وی در آن، با حمایت خاص مقام معظم رهبری از دولت نهم، شکافها و گسستها، بیشتر و بیشتر شد؛ چراکه هاشمیرفسنجانی، همچنان در فضای رقابت انتخابات ریاستجمهوری به سر میبرد و به هیچ رو، از لجاجت و تعصّبورزی دست برنمیداشت. در ماههای پایانی باقیمانده به انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸، او یکی از چهرههای سیاسی مهمی بود که بسیار بر ضرورت صیانت از آراء مردم و سلامت انتخابات تأکید کرد و به این واسطه، به شایعه احتمال تقلّب در انتخابات، دامن زد. به این ترتیب، هاشمیرفسنجانی را باید یکی از مهرههای «تصمیمساز» و «نقشآفرین» فتنه سال ۸۸ به شمار آورد که دستکم از شش ماه پیش از برگزاری انتخابات، سناریوهای خود را به اجرا نهاد.