به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، در یکی از برنامه های شهرستان که به مناسبت هفته ی معلم برگزار میشد باهم مجری برنامه بودیم. از قبل با ایشان به واسطه مدرسه ام با وی آشنا بودم اما در آن برنامه این آشنایی بیشتر شد. معلمی دلسوز و گاهی فراتر از یک معلم و چون پدری دلسوز برای دانش آموزان .
_عباس افتخاری هستم .عضو شورای اسلامی شهر آوج البته قبل از اینکه افتخار جامعه ی شورایی داشته باشم یک معلم هستم؛ یک فرهنگی و در شرف بازنشستگی و در خانواده ای متوسط رو به پایین متولد شدم. مراتب آموزشی را (ابتدایی، راهنمایی ،متوسطه) در شهر آوج سپری کردم.
در سال هفتاد _هفتاد و یک به عنوان دانش آموز سال چهارم رشته علوم انسانی در دانشگاه آزاد زنجان در رشته علوم سیاسی ،با رتبه دو رقمی قبول شدم ولی متاسفانه برای ثبت نام که مراجعه کردم با توجه به شهریه ای که درخواست کردند امکان تحصیل برایم فراهم نشد و برگشتم و همزمان در دانشگاه پیام نور و مرکز تربیت معلم شهید بهشتی زنجان قبول شدم . با توجه به علاقه ای که داشتم تربیت معلم را ترجیح دادم. در تربیت معلم شهید بهشتی زنجان بعد از دو سال در رشته علوم اجتماعی فارغ التحصیل شدم. بعد از فارغ التحصیلی ده سال در منطقه ی ضیاء آباد، شهرستان تاکستان؛ در روستاهای تاکستان مشغول تعلیم و تربیت شدم تا سال هشتاد و یک . بخاطر زلزله ای که در منطقه اتفاق افتاد به زادگاهم برگشتم و در شهر آبگرم به تدریس در دبیرستان های منطقه مشغول شدم.
پس از دو سال و اندی بنا به پیشنهاد دوستان به قسمت اداری آموزش و پرورش ملحق شدم و عضو کارشناسی بازرسی و یا به عبارتی ارزیابی عملکرد قرار گرفتم. شانزده آذر هشتاد و چهار در این پست مشغول شدم تا الان که خداوند توفیق داده تا در این پست خدمت گزار دانش آموزان و همکاران فرهنگی و مردم منطقه باشم. در این سالیان طولانی که در اداره بودم با ارتباطی که با خیرین داشتیم توانستیم در روستاها و شهر با توجه به تعاملی که با مسئولین داشتیم منشا خدمات و اثرات خوبی بودیم که انشاالله خداوند قبول کند.
در شناسایی خیرین ، مشارکت آنان در ساخت و تجهیز، زیباسازی مدارس مخصوصا مدارس شبانه روزی، با توجه به اینکه دانش آموزان منطقه محروم هستند و از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نبودند در جذب دانش آموزان بازمانده از تحصیل در این زمینه ها سعی کردیم که کارهایی را برای دانش آموزان انجام بدهیم.
تا اینکه در انتخابات پنجمین دوره ی شورای اسلامی، البته در شورای دوره ی چهارم رییس هیئت نظارت بر انتخابات شوراها بودم و امکان شرکت در انتخابات برایم مقدور نبود ولی در دوره ی پنجم با توجه به اینکه علاقه ای در خودم میدیدم برای انجام این مسئولیت و پیشنهاد دوستان بالاخره وارد این گود شدیم.
تقریبا یک سال است که در شورای عالی فعالیت می کنم. برنامه های ما در شورای شهر با توجه به اینکه منطقه بسیار محروم و ضعیف هست و با توجه به اینکه درآمد پایداری شهرداریمان نداشت آمدیم روی این موضوع مانور دادیم و با کمک مسئولین و با وحدت و تعاملی که داشتیم بین مجموعه ی فرمانداری و خیرین توانستیم دومین پل معلق بزرگ کشور را در شهر آوج صفر تا صدش را اجرا کنیم
_سخت ترین مرحله ای که گذراندید کجا بوده؟
_ با توجه به اینکه در آن زمان که ما تحصیل می کردیم واقعا اطلاعات چندانی نداشتیم در مورد انتخاب رشته و مشاور و... هم نبود و همینطوری دیمی خودمان مطالعه میکردیم ؛ مطمئنا اگر ما مشاور داشتیم، اطلاعاتی از بحث انتخاب رشته داشتیم می توانستیم رشته های خوبی در دانشگاه قبول شویم. ما همیشه فکر میکردیم آخرین مرحله تربیت معلم است و البته که پشیمان نیستم و اگر الان هم آن شرایط پیش بیاید من دوباره شغل معلمی را انتخاب می کنم.
_از خاطرات دوران تحصیلتان بگویید
_ از خاطرات شیرینم ، قبولی در تربیت معلم بود. خیلی اتفاق خوبی بود که واقعا سرنوشت ما را رقم زد و پا در این وادی گذاشتیم. یادم می آید در دوران ابتدایی با توجه به خانه ای که داشتیم آنقدر محدود بود که امکان مطالعه برایمان نبود لذا من با فانوس و چراغی که روشنایی خیلی اندکی داشت و در انباری بود که آذوقه ی دام ها آنجا بود و من در فصل امتحانات آنجا درس میخواندم و واقعا امکانش نبود که در یک فضایی که روشنایی و برق داشته باشد درس بخوانیم و من در شب های امتحان در آنجا درس میخواندم؛هیچ وقت فراموش نمی کنم، زمان امتحانات و دوران راهنمایی مخصوصا ،زمان امتحانات که نهایی بود شب امتحان در آنجا درس میخواندم و حتی در سال چهارم که دیپلم میگرفتیم روز قبل از امتحان در گوسفند چرانی بودم .نوبتی بود و نوبت ما شده بود که بروم. من هم کتابم را برده بودم که آنجا درس بخوانم برای امتحان روز بعدش. از این موارد خیلی زیاد هست برای گفتن. ما واقعا با چنین شرایطی درس خواندیم.
ما با توجه به محدودیت مالی در دوران تحصیل، در ابتدایی ما کفش آنچنانی نداشتیم و هم چنین با برادرم که دو سال اختلاف سنی داشتیم یک جفت کفش کتانی داشتیم ؛ اینگونه بود که هر کسی زودتر از خواب بیدار میشد کفش های کتانی را میپوشید و آن یکی کفش های پاره را می پوشید و می رفت مدرسه . قالب خانواده آن موقع اینگونه بودند[منطقه ی ما ] فقر مالی، فقر فرهنگی . خدا را شکر الان خیلی خوب شده . الان خانواده ها روشن و آگاه هستند، طرز تعلیم و تربیت و برخورد با بچه ها خیلی خوب شده. آن زمان بحث پدرسالاری و فقر فرهنگی حاکم بود بر خانواده ها. خیلی خانواده های کمی داشتیم که بتوانند طبیعی بچه ها و دانش آموزان را از لحاظ تربیتی پرورش دهند، اکثرا با سخت گیری بود اما الان خیلی خوب شده.
_وقتی به کجا رسیدید حس کردید این جواب آن سختی هاست که تحمل کردید؟
_وقتی تربیت معلم قبول شدم احساس کردم تمام آن سختی ها، شاید آن مشکلات مهم نباشد اما برای من با توجه به علاقه ای که در بحث فرهنگ و اموزش دارم خیلی برایم شیرین است و همه ی آن سختی ها برایم مهم نبوده و الان هم علاقه وافری دارم و حتما انشاالله دو سال آخر را حتما به مدرسه باز خواهم گشت تا در کنار دانش آموزان باشم.
_الان هدفتان برای آینده چیست؟
_برای آینده و برنامه هایی که هست پیشنهادات مختلفی شده ولی همیشه شغل معلمی را به همه ی آنها ترجیح میدهم ؛با توجه به آنکه مردم به من اعتماد کرده اند و در شورای شهر هستم اگر بخواهم مسئولیت های دیگری قبول کنم باید شورای شهر را رها کنم ولی هیچ وقت اینکار را نخواهم کرد و بهعنوان خادم ملت در شورای شهر و شهرستان و کشور خواهم بود.
_الان چه مسئله ای در حیطه شورا و آموزش و پرورش خیلی اذیتتان میکند و دوست دارید حل کنید؟
_در شورا با توجه به اینکه متاسفانه شورای عالی می تواند قوای چهارم میتواند. واقعا شناخته شده نیست در بین مردم و جایگاه واقعی خودش را در بین مردم پیدا نکرده است و با توجه به اینکه در قانون اساسی خیلی تاکید شده به بحث شوراها؛ ما هر یک فصل و هشت اصل از قانون اساسی به شوراها پرداختیم ولی متاسفانه خیلی ضعیف دیده می شود در جامعه مخصوصاً مجلس که همکاری نمیکند و شوراها را رقیب خودش میدانند و دولت هم توجه چندانی ندارد؛ خیلی دغدغه است برای من و همکاران شورایی بنده که بتوانیم از این ظرفیتی که قانون در اختیار ما گذاشته استفاده کنیم این بزرگترین دغدغه من در جامعه ی شورایی است. در آموزش و پرورش هم بالاخره خدمت در مناطق محروم سخت است با توجه به اینکه الان سرانه های آموزشی خیلی محدود شده خیلی از دانش آموزان بازمانده از تحصیل می شوند مخصوصاً دخترها در منطقه ما بعد از ادامه تحصیل در پایه ششم، متوسطه اول و دوم ، دیگر ادامه تحصیل نمی دهند حالا بعضا به خاطر مسائل مالی و یا به دلیل مسائل فرهنگی که درمنطقه ما حاکم هست این دغدغه هست که بتوانیم دانش آموزان را جذب کنیم و بیاوریم در مدرسه شبانه روزی ادامه تحصیل بدهند.
_از آثار یا مقاله هایتان بگویید
_مقاله ای در موضوع اعتیاد داشتم که در مجله ی آرمان منتشر شد و پایان نامه هم کارشناسی ارشد در حوزه شیعه در دولت صفویه بود، تعامل علما با شاهان صفویه و نقش علما در اداره ی حکومت صفویه و جایگاهشان بود.
_دغدغه یتان در حال حاضر چیست؟
_دغدغه ام الان اگر بخواهم کلی بگویم بحث معیشتی مردم ،مخصوصا جامعه فرهنگیان ، چرا که شرایط بد اقتصادی در جامعه حاکم هست، متاسفانه روند، روند خوبی نیست مخصوصا در مناطق محروم، روستاها، خشکسالی بر زندگی مردم تاثیر گذاشته، روستاها رفته رفته خالی از سکنه می شود، در اقتصاد جامعه، در مهاجرت روستاییان به شهرها که آن هم آسیب های اجتماعی خودش را به دنبال دارد، حاشیه نشینی، اعتیاد، طلاق اینها موضوعاتی هست که عدم توجه مسئولین به روستاها باعث شده که روستاها خالی از سکنه شود و مشکلات شهرها دوچندان ؛ اینها میتواند دغدغه های ما باشد در مناطق کمتر توسعه یافته، توجه چندانی نمی شود؛ مخصوصا به بحث اشتغال.