به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، علیرضا شعبان شمیرانی در یادداشتی بلند در کتاب «فتنه تغلّب» که قسمت نخست آن پیشتر منتشر شد، ابعاد مختلف فتنه ۸۸ را مورد بررسی قرار داده و در لابهلای آن، ناگفتههایی از فتنه را مطرح کرده است. آنچه پیش رو دارید، قسمت دوم این یادداشت است.
***
بُعد دیگری از فتنه که لازم است به آن اشاره شود ایجاد تردید در بین بخشی از مسئولین و نیز خواص و نیروهای وفادار به نظام و رهبری، از حوزوی تا دانشگاهی، از این جریان سیاسی تا آن جریان سیاسی بود. رفتار و مواضع دو پهلو و توأم با تردید، منشأ حیات چند ماهه فتنه و مانع شفافیت و اصلاح موضعهای نادرست شد که چند مورد آن بازگو میشود.
در یکی از جلساتی که آقا با مسئولین ذیربط در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی داشتند، چنین اظهار میدارند که خصوصیت فتنه غبارآلودگی است و حق و باطل را باهم قاطی میکند. کاری کنید که از جریان فتنه ریزش پیدا کند؛ مرزها را شفاف و روشن کنید. در برابر جریان فتنه، نباید تردید ایجاد شود، تردید به ما بیشتر لطمه میزند. مسیری که گروه آقای موسوی اتخاذ کرده، مسیر ساختارشکنانه بوده است، باید این راه منفور شود.
در تیرماه همان سال ۸۸ رهبرانقلاب جلسه دیگری با جمع محدودی از فضلای قم و به درخواست آنها داشتند. افراد حاضر نکاتی را در رابطه با انتخابات و مسائل مرتبط با آن مطرح میکنند؛ از جمله نظرات برخی از افراد را درباره آسیب دیدن جمهوریت نظام و یا فاصله گرفتن نظام از خط امام بازگو میکنند. در آنجا آقا مفصل درباره مسائل مختلف مطروحه توضیح میدهند و با حاضران گفتوگو میکنند و ضمن بیاناتشان، نسبت به اعتقادات واقعی برخی از افراد شاخص دربارهی مردم و امام و... مصادیقی را بازگو میکنند؛ از جمله میگویند که شما این آقایان را نمیشناسید؟ من با این آقایان سالها کار کردهام و صدها جلسه داشتهام؛ میدانم نظر برخی از این افراد درباره رأی مردم با آنچه در جامعه به عنوان نظر آنها القا میشود مغایر است؛ میدانم مبنای فکری برخی دیگر با مبنای فکری امام چه فاصله زیادی دارد، هرچند که به لحاظ شخصی مبادی به آداب هستند.
مورد دیگر، مربوط به ادعای خود آقای موسوی است. پس از انتشار اطلاعیه آقای موسوی در روز شنبه ۲۳ خرداد، در بعدازظهر همان روز، پیام شفاهی رهبر انقلاب توسط یکی از مسئولین دفترشان به آقای موسوی منتقل میشود. آقای موسوی در اطلاعیهاش مدعی تقلب شده بود و بر ایستادگی تا ابطال انتخابات تأکید کرده بود. در پیام رهبر انقلاب به او از جمله این دو پرسش آمده بود که چرا این حرف را زدید؟ چه کار میخواهید بکنید؟
رهبر انقلاب خود نقل میکنند: «من واقعاً باورم نمیآمد که او اهمیت حرفی را که زده نداند یا منکر شود، میخواستم به او تنبهی بدهم و انتظار داشتم او متنبه شود و موضع و رفتار خود را اصلاح کند؛ اما حرفهایی که [آقای موسوی] زد من را خیلی متعجب کرد». آقای موسوی گفته بود انتخابات باید ابطال شود؛ ما امروز با آقای هاشمی و آقای خاتمی و آقای ... جلسه داشتیم؛ همه اتفاقنظر داشتند انتخابات باید ابطال شود.
رهبر انقلاب با شنیدن این ادعا افرادی را مأمور میکنند تا ادعای آقای موسوی را از افراد مذکور جویا شوند. در پاسخ، آقای هاشمی و آقای خاتمی هر دو میگویند بحث ابطال انتخابات در جلسه مطرح شد اما ما با آن مخالفت کردیم.
علاوه بر واقعیت فوق، آنچه بر غبارآلودگی فضای پس از انتخابات میافزود، این نکته تأسفبار بود که مدعیان تقلب در انتخابات، در جلسات خصوصی مواضعی مغایر با ادعای دست بردن در آراء مردم داشتند. به این شهادت نماینده آقای موسوی چهار روز پس از انتخابات و در جلسه نمایندگان ستادهای نامزدها با رهبر انقلاب توجه کنید: «صندوقها را بیست بار هم که بشمارند، نتیجه آراء عوض نخواهد شد. اگر صندوقها را بازشماری کنند، خیلی اتفاقی رخ نمیدهد؛ ممکن است یک کمی این وروآن ور بشود.»به هر حال اینکه نسبتهای داده شده آقای موسوی به دو نفر فوق راست بود یا غلط، موضوع این نوشته نیست بلکه هدف جلب توجه به این واقعیت انکارناپذیر است که اگر فقط همین افراد، آقای موسوی را از ایستادگی در برابر نظام باز میداشتند و یا همچنان که ادعای آقای موسوی را خصوصی تکذیب کردند، به مردم نیز میگفتند که با ابطال انتخابات مخالفند، مطمئناً بذر تردید در جامعه کاشته نمیشد و آتش فتنه این گونه شعلهور نمیشد. همچنین اگر برخی از دیگر مسئولین، مواضع شفافی اتخاذ میکردند (برای مثال از درون مجلس پیام روشن و صریحی در برابر فتنهگران شنیده میشد همچنان که بعدها شنیده شد) حوادث به گونهای دیگر رقم میخورد.
رهبر انقلاب با شنیدن این ادعا افرادی را مأمور میکنند تا ادعای آقای موسوی را از افراد مذکور جویا شوند. در پاسخ، آقای هاشمی و آقای خاتمی هر دو میگویند بحث ابطال انتخابات در جلسه مطرح شد اما ما با آن مخالفت کردیم.
او در ادامه خاطرهای را از انتخابات سال ۷۶ نقل میکند. میگوید در سحرگاه سوم خرداد، من که معاون سیاسی وزارت کشور بودم نزد آقای ناطق نوری رفتم و وی را متقاعد کردم که آقای خاتمی رأی آورده؛ برایش پیام تبریک بفرستید و وی هم پذیرفت و چنین کرد. با این وصف هر انسان آزاده و منصف و هر وجدان بیداری با این پرسش روبهرو است که افرادی با سابقه وزارت و استانداری و برگزاری انتخابات و دیگرانی که سابقه این مسئولیتهای کلان داشتند و یا به گفته دوستانشان دارای موقعیت اجتماعی بودند، چرا همانند دوم خرداد ۷۶، در سال ۸۸ به حقیقت شهادت ندادند؟
این در حالی است که یکی از افراد شاخص و سازماندهنده فعالیتهای انتخاباتی آقای موسوی که سابقه برگزاری انتخابات در دوره آقای خاتمی را داشته، خود اذعان کرده که بر اساس گزارشهای دریافتی از سراسر کشور تا صبح روز شنبه ۲۳ خرداد، برای ما مشخص شد آقای موسوی رأی نیاورده و حداکثر تخلفی که صورت گرفته یک میلیون رأی بیشتر نبوده است. وی میگوید که این مطلب را به آقای خاتمی هم گفته است.
آخوندی: گفتم تقلّب نشده، امّا قبول نکردند
از سوی دیگر یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب از همان نماینده آقای موسوی که خاطره مربوط به دوم خردادش نقل شد، سؤال کرده بود شما که میدانستید تقلب نشده و در دوم خرداد هم برای جلوگیری از تشنج و آشوب، آقای ناطق نوری را متقاعد کردید، چرا این دفعه نرفتید به آقایان بگویید که تقلب نشده است؟ اما او در پاسخی کوتاه و بسیار تلخ میگوید: «گفتم اما قبول نکردند».
تردیدی نیست که انتخابات عرصه رقابت است و پایانش، روز رأیگیری است؛ هرچه این رقابت جدیتر باشد اهمیت پایان مسابقه و پذیرش رأی مردم، حساستر میشود. نتیجه انتخابات علاوه بر آثار حقوقی، بیانگر میزان بردباری و شکیبایی افراد نیز هست و این یکی از نکات مهم پس از انتخابات است که آقا در جلسه نمایندگان ستادهای نامزدها بیان کردند «البته هر طرفی ملاحظاتی باید بکند، این را من قبول دارم. هم آن طرفی که توانسته اکثریت را به دست بیاورد، ملاحظاتی لازم است بکند، توجهاتی بکند، مراقبتهایی انجام بدهد در کیفیت رفتار و حرکت، هم آن طرفی که رأی اکثریت را کسب نکرده، او هم یک مراقبتهایی لازم دارد؛ همه باید حلم داشته باشند. حلم اسلامی - که ما در فارسی بردباری معنا میکنیم - معنایش توان تحمل و ظرفیت تحمل است. همه باید ظرفیت تحمل داشته باشند، بتوانند تحمل کنند. تحمل عدم پیروزی هم کار آسانی نیست، تحمل عدم پیروزی هم کار آسانی نیست.»
اعتراض به نتایج انتخابات که در سال ۸۸ شاهد آن بودیم نه برای اولین بار بود و نه آخرین بار. در همان سال ۷۶ نیز عدهای از رأی آوردن آقای خاتمی عصبانی بودند و کافی بود آقای ناطق نوری، بهانه به دست آنها میداد و یا با معترضین همراهی میکرد؛ آنگاه همان میشد که در سال ۸۸ شد. در خرداد سال ۷۶ ما شاهد ظرفیت رأی آوردن و رأی نیاوردن بودیم. همین نماینده ستاد آقای موسوی که در بالا به آن اشاره شد، وقتی در سال ۷۶ به آقای ناطق نوری میگوید آقای خاتمی رأی آورده است شما برای وی پیام تبریک بدهید، آقای ناطق نوری پاسخ میدهد هنوز نتایج رسمی انتخابات اعلام نشده است. این فرد به آقای ناطق نوری میگوید: عدهای قرار است در اعتراض به انتخابات در میدان هفتم تیر تجمع کنند و از آنجا به سمت وزارت کشور حرکت و اعلام کنند که نتیجه انتخابات را قبول نداریم و احتمال درگیری و اغتشاش هم هست. در نتیجه آقای ناطق نوری با اقدام به موقع مانع از تشنج و درگیری پس از انتخابات میشود.
هنوز این اعتراض رهبر انقلاب به مسببان حوادث پس از انتخابات بیپاسخ مانده است که چرا شما که در جلسات خصوصی میگویید تقلب نشده است در مجامع عمومی این حقیقت را بیان نمیکنید.
در سال ۸۲ نیز ما شاهد تلاش برای به آشوب کشاندن جامعه بودیم در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری به موجب گزارشهای واصله به وزارت اطلاعات دولت آقای خاتمی، برخی با سازماندهی افراد و به بهانه دفاع از آقای هاشمی و ادعای تقلب در انتخابات به دنبال ایجاد آشوب و درگیری بودند. در بامداد شنبه چهارم تیر ۸۴ آقای هاشمی از این برنامهریزیها مطلع شده و مانع از برهم خوردن آرامش پس از انتخابات میشود. به همین سبب بود که در سال ۸۸ رهبری معظم از افراد مشخصی که امکان نطق داشتند و یا دارای موقعیت اجتماعی یا منصب حکومتی بودند و با ادعای خط امامی داشتند، به صراحت خواسته بودند که موضع بگیرند و نگذارند فضا غبارآلود بماند تا مانع از تشخیص حق و باطل شود. متأسفانه چشم بستن بر واقعیتهای کشور و تجربههای گذشته و کتمان حق، هزینههای جبرانناپذیری بر کشور و مردم تحمیل کرد.
هنوز این اعتراض رهبر انقلاب به مسببان حوادث پس از انتخابات بیپاسخ مانده است که چرا شما که در جلسات خصوصی میگویید تقلب نشده است در مجامع عمومی این حقیقت را بیان نمیکنید.
به گفته یکی از معاونین دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، قبل از حادثه کهریزک گزارشی به آقا میدهند که وضع آنجا نامناسب است؛ ایشان دستور بررسی میدهند. این دستور، به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و قوه قضائیه برای پیگیری ارجاع میشود. آقای مرتضوی دادستان وقت تهران مدعی میشود که ما بررسی کردیم، این طوری نبوده است؛ ولی بعدها کمیتهای که آقای وحیدی وزیر اسبق دفاع هم عضوش بوده، پس از بررسی موضوع اعلام میکنند وضعیت کهریزک نامناسب است. با این سابقه، پس از انتقال برخی از بازداشتشدگان تظاهرات ۱۸ تیر ۸۸ به کهریزک، وقتی آقا از موضوع مطلع میشوند، بلافاصله از طریق آقای حجازی به آقای جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی پیغام میدهند؛ «شنیدم عدهای در آنجا هستند، بگویید ولو اینکه جای دیگر هم برای نگهداری ندارند، همه را آزاد کنند.» یکی از مسائلی که حوادث پس از انتخابات را به فتنه تبدیل کرد و جمعی را به گمراهی کشاند، اقدامات مخربی مانند حمله به کوی سبحان و مسئله کهریزک و یا اهانتهایی بود که به برخی از علمای وارسته و انقلابی در قم شد؛ و همین عامل اشتباه در تحلیل و انحراف در موضع و عملبخشی از مسئولین و نخبگان دانشگاهی و حوزوی شد. این اقدامات خلاف شرع و خلاف قانون و بنابراین خلاف بین نظرات و خواست رهبری بود و به گفته نزدیکان رهبر انقلاب مسببان این فجایع دانسته یا نادانسته قلب آقا را شکستند و خون به دل ایشان کردند و خدا میداند که ایشان چقدر از شنیدن هر یک از این اخبار تلخ متألم و متأثر میشدند و علاوه بر پیگیری و رسیدگی قاطع، چگونه به درگاه الهی التجاء میکردند. مرور برخی از واکنشهایی که رهبرانقلاب در این خصوص داشتهاند گویای حقایق مفیدی است.
دقت شود که لابد از نظر ضابطین انتظامی و قضایی اتهامی متوجه این افراد بوده است که بازداشت شدهاند؛ با این حال، آقا تأکید دارند اگرجای دیگر ندارید که آنها را منتقل کنید، نباید در کهریزک بمانند و آزادشان کنید. متأسفانه به دلیل تعللی که کردند، آن حادثه ناگوار رخ داد؛ اما پس از آن، ظرف کمتر از یک ماه یعنی قبل از نیمه مرداد، اقداماتی انجام میشود مانند تعطیلی کهریزک و برکناری برخی افراد و تشکیل پرونده قضایی برای آنها و... نهایتاً در اسفند ماه ۸۸ نیز عاملان آن محاکمه و محکوم میشوند. پس از آن هم با شکایت خانواده دو تن از مقتولین، آقای مرتضوی دادستان وقت تهران نیز محاکمه و پس از بررسی در دادگاه بدوی و تجدیدنظر، محکوم و در اردیبهشت سال جاری (۱۳۹۷) روانه زندان میشود.
از سوی دیگر یکی از نتایج مهم دنبال نکردن اعتراض به انتخابات از مجرای قانونی (صرفنظر از استنادات و اتقان ادعاها)، برهم خوردن نظم عمومی و کشانده شدن پای نیروهای مجری و حافظ نظم و امنیت در جامعه است. متأسفانه در سال ۸۸ چنین شد و درنتیجه، بعضاً تر وخشک باهم سوختند. در مواردی برخوردهای خشنی با مردم عادی صورت گرفت و حتی با برخی مسئولین از جمله فرمانده وقت سپاه حفاظت ولی امر نیز از این برخوردهای نادرست شده بود. در مواردی هم نیروهای برقرارکننده نظم و امنیت فحش و کتک خوردند تا توانستند آرامش را به صحنه بازگردانند. مسئولین ذیربط اذعان دارند نیروهای عملکننده آمادگی مواجهه با آن حوادث را نداشتند و ناخواسته در وسط معرکهای گرفتار شدند که دودش به چشم همه رفت.
در یکی از دیدارهای فرمانده وقت و جمع محدودی از مسئولین نیروی انتظامی با رهبر انقلاب، ایشان نظر راهگشایی را چنین مطرح کردند که ما باید همیشه نیمه خالی لیوان را هم ببینیم وگرنه برنامهریزی برای پر کردن این نیمه نمیکنیم. نیروی انتظامی با هیچ کس از نیروهای نظامی قابل مقایسه نیست. در مرز، دشمن معلوم است و اطلاعات میتواند وضع آنها را معلوم بکند؛ لکن در تهران معلوم نیست دشمن کجا است، چه میکند؛ باید شما مطلع باشید دشمن کجا است و با آگاهی دنبال او بروید با دشمن به عنوان مخالف مردم مواجه شوید نه دشمن خودتان. اگر این طور مواجه شدید، آن موقع مردم را از خود میدانید؛ وگرنه ممکن است چاقوی جراحی شما به جای بیرون کشیدن غده سرطانی، بخشی از غده را با بخشی از بدن جدا کند. طوری برخورد بکنید که مردم رنجیده نشوند. شناخت دشمن از دوست خیلی مهم است. مراقبت کنید که اتفاقات تلخ نیفتد. اقتدار نیروی انتظامی یکی از واجبات است و درستی عمل نیروی انتظامی هم یکی از واجبات است.
به گفته مسئولین وقت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، رهبر انقلاب در این خصوص دغدغه وافری داشتند و سفارش اکیدشان به نیروهای حافظ امنیت این بود: «مواظب باشید با مجرم و غیرمجرم یک جور برخورد نکنید...».
اما به رغم همه تدابیر و مراقبتها و سفارشها، پیامدهای ناشی از برخورد با برهمزنندگان نظم و امنیت در جامعه موجب شده بود که ذرهای از دغدغه و نگرانی رهبر انقلاب نسبت به آنچه در صحنه میگذرد کاسته نشود؛ تا جایی که ایشان در جمع محدودی نقل میکنند:
«بنده همان روزهایی که [حوادث پس از انتخابات] در جریان بوده مکرر التجاء کردم به پروردگار عالم، پناه بردم. چون بالاخره یک کسی کتک بخورد، یکجاییاش زخمی بشود، خونی ریخته بشود، واقعاً برای من طاقتفرسا است. نماز حضرت صاحبالزمان خواندم، توسلات فراوان داشتم برای اینکه این چیزها پیش نیاید.»
از سوی دیگر از ابعاد پنهان فتنه کارهای زشت و وهنآلودی بود که در قم علیه برخی علمای برجسته مانند آیتالله جوادی آملی یا آیتالله استادی انجام شده بود. وقتی خبر این رفتارهای ناروا به آقا میرسد، ایشان ضمن ابراز ناراحتی و بیان اینکه این کارهای خیلی بدی است، تذکر میدهند که بررسی شود چرا این کارها انجام شده است؛ این برخوردها باید در همان قم علاج و اصلاح شود. نکته ظریف و اما مهمی که در این قضایا قابل توجه است اینکه از برخی از کسانی که در اقدامات اعتراضی علیه این بزرگواران شرکت کرده بودند، شنیده میشد که رفتار زننده خود را به طور کلی به آقازادههای رهبر انقلاب نسبت میدهند. واضح بود که این القائات، دروغی بیش نبود؛ اما رهبر انقلاب نقل میکنند وقتی این مطلب را شنیدم از تک تک پسرانم سؤال کردم و آنها نیز همگی این نسبت را تکذیب و نفی کردند.
با این اوصاف بهتر میتوان یکی از ابعاد فتنه را درک کرد. فتنه به شرایطی میگویند که افراد نتوانند حق را از باطل تشخیص بدهند و به اشتباه بیفتند. وقتی اقداماتی تحت پوشش تدین و انقلابیگری و دیگر عناوین مقدس صورت میگیرد، منجر به ممزوج شدن حق و باطل میشود؛ کارهایی که هم مشکوک بود و هم به شدت شبههزا و طیف وسیعی از نخبگان و بخشی از مردمی را که از ماجرا مطلع میشدند مسئلهدار میکرد. اضافه بر این خسارت بزرگ، اهمیت بیشتر این بخش پنهان فتنه، آن بود که حاشیه را بر متن حاکم میکرد؛ مسئله اصلی را تحت تأثیر مسائل فرعی قرار میداد. مسئلهی اصلی، دروغگویی و کشاندن مردم به خیابانها و مشوش کردن اذهان بخشی از جامعه و ستیز مستبدانه در برابر قانون و صاف کردن جاده برای طمع دشمنان ملت و فرصتسازی برای دراز شدن زبان ناپاک خائنین به ملت و فراهمسازی فشارهای بیگانگان بر کشور و امثال این جرائم سنگین بود. در چنین شرایطی به جای آنکه همه مسئولین و نخبگان، یکپارچه در برابر دیکتاتوری نقابدار که وقیحانه از سوی مقامات دولت آمریکا با اسم ورسم حمایت میشدند بایستند و همه تلاشها و مواضع دراین باره به کار گرفته شود، اقدامات مخربی در کهریزک و کوی سبحان و... اذهان عمومی خواص و حتی برخی از مسئولین را منحرف میکند و وقت و انرژی زیادی از سوی مجلس و قوه قضاییه و دستگاههای انتظامی و امنیتی و دبیرخانه عالی امنیت ملی و حتی بخشی از وقت و تدابیر رهبر انقلاب را برای زدودن این گونه وصلههای ناچسب از دامن پاک جمهوری اسلامی، به خود معطوف میکند.
«بنده همان روزهایی که [حوادث پس از انتخابات] در جریان بوده مکرر التجاء کردم به پروردگار عالم، پناه بردم. چون بالاخره یک کسی کتک بخورد، یکجاییاش زخمی بشود، خونی ریخته بشود، واقعاً برای من طاقتفرسا است. نماز حضرت صاحبالزمان خواندم، توسلات فراوان داشتم برای اینکه این چیزها پیش نیاید.»
متأسفانه در آن شرایط، دوستانی از سر نادانی یا غفلت و بیبصیرتی و عدم تشخیص مسائل اصلی از مسائل فرعی و یا حاکم شدن نفسانیت و یا به علت قبیلهگرایی سیاسی و... در دام دشمنان دانا و وابستگان آنها افتادند. ناگفته نماند که روشنگریهای پیدرپی رهبر انقلاب موجب شد برخی از خواص و مسئولین ولو با تأخیر، به خود آیند و جبران مافات کنند؛ هرچند برخی دیگر، همچنان اندر خم یک کوچه مانده اند. البته از حق نگذریم، در کنار خواص و مسئولینی که در گرداب غبارآلود فتنه راه را حتی برای مدتی گم کردند، جمع زیادی از مسئولین و به ویژه خواصی از دانشگاهیان و حوزویان بودند که مسائل اصلی را از مسائل فرعی تشخیص دادند و بر صراط مستقیمی که بودند استوار ماندند.
اکنون که نه سال از فتنه ۸۸ میگذرد؛ وقتی به پشت سر نگاه میکنیم میبینیم که چه طوفانی کشور را درنوردیده بود و گذر از آن مقطع پیچیده، چقدر دشوار بود. متأسفانه ما چه در حوادث روزمره زندگی و چه در گردنههای خطرناک اجتماعی، همه ذهن و فکر و معیار ارزیابیمان متمرکز بر مسائل مادی و دنیوی است و چندان برای عنصر هدایت و نصرت الهی نقشی قائل نیستیم. اما بدون تردید مهم ترین عاملی که توانست کشور را با محوریت رهبر انقلاب از آن گذرگاه سخت عبور دهد «خداجویی» و اعتماد به صدق وعده الهی و طلب نصرت از خداوند بود. ای کاش افراد مطلع بگویند رهبرانقلاب در شرایط فتنه و برای راهبری کشور از آن گردنه سخت و پرتگاهی که در آن قرار گرفته بودیم، چه رازونیازهای مستمر و ملتمسانه به درگاه الهی وجه توسلاتی به ذوات مقدس معصومین (علیهم السلام) داشتند.
مورد آشکاری که همگان دیدند و از حال ایشان متأثر شدند، مخاطبه ایشان در پایان نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ با حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف) بود. مخاطبه رهبر انقلاب، نه صرفاً حسن ختامی برای خطبهشان بود و نه زبان قالی برای بیان حالشان که همه اینها باارزش است، بلکه معیار و ملاک تصمیمگیریهای ایشان بوده است؛ یعنی آقا همچون امام تا حجت قابل قبولی عندالله نداشته باشند موضعی نمیگیرند و اقدامی نمیکنند و اگر در مسئلهای حجت عندالله پیدا کنند، برای ایشان پشیزی مهم نیست که چه کسانی خوششان میآید و چه کسانی بدشان میآید؛ اگر همه عالم هم با امر حقی مخالفت کنند بر سر آن میایستند و جسم و جان و آبرویشان را هم در پای انقلاب و کشور و ملت فدا میکنند؛ فلذا در همه شرایط به ویژه مقاطع حساس، همه مقدمات عقلانی از جمله مشورت با افراد خبیر را طی میکنند و پیش از تصمیمگیری و حتی پس از آن، با توسل به معصومین (علیهمالسلام)، خاضعانه از پروردگار طلب هدایت و نصرت میکنند. این بُعد شخصیتی علاوه بر شخصیت حقیقی ایشان همانند حضرت امام (قدس سره)، لازمه منصب حقوقی زعامت دینی است و غفلت و یا تغافل از آن، تحریف شخصیت امام و آقا و تخفیف و انحراف در فهم ولایت فقیه است. بیتردید اگر نبود این خصوصیت حاکم بر دیگر خصوصیات امام و رهبر انقلاب، کشور دچار خسارات جبرانناپذیری میشد که نه از تاک نشان میماند و نه از تاک نشان.
آیا جز این است که اقدامات مخرب و تأسفبار پس از انتخابات منجر به آن شد که اذهان بخشی از جامعه از تمرکز بر مسئله اصلی که دعوت مردم به شورش در برابر نظام اسلامی به جای اعتراض قانونی به نتایج انتخابات بود، منحرف شود و زمینه برای تداوم وتشدید فتنه فراهم شود؟
کشته شدن ندا آقاسلطان و با ماجرای ترانه موسوی و ... نیز از اقدامات مشکوکی بود که موجب تقویت و گسترش فتنه شد؛ زیرا پروژه کشتهسازی، یک خطکاری و تکنیک عملیات روانی ظالمانهای بوده است که همواره در چنین شرایطی به وقوع پیوسته است. آیا اینکه افرادی به نام ندا آقاسلطان (که ممکن است در آن ماجرا نقشی نداشته باشد) در خیابان به ضرب گلوله کشته میشود و بلافاصله فیلم آن از رسانههای بیگانه پخش میشود مشکوک نیست؟! آیا اینکه افرادی در بالای پشتبامهای منازل با شلیک گلوله کشته میشوند، درحالی که به گفته یکی از مسئولین قرارگاه ثارالله که طبق مصوبات مراجع قانونی مسئولیت امنیت تهران را برعهده داشت، هیچ یک از نیروهای انتظامی و امنیتی، حق استفاده از سلاح گرم را نداشتهاند و در تحقیقات نهادهای مسئول نیز مشخص میشود که هیچ مأمور انتظامی یا امنیتی نقشی در کشته شدن این افراد نداشتهاند، مشکوک نیست؟! آیا اینکه در تظاهرات آرام و بدون طرح شعار و اقدام ضدامنیتی در بیست و پنجم خرداد، ناگهان بخشی از جمعیت به سمت پایگاه بسیج کشیده میشوند و عدهای برای تصرف پایگاه و خلع سلاح نیروهای مستقر، ابتدا با کوکتل مولوتف به پایگاه حملهور شده و سپس از دیوار پایگاه بالا میروند و در همین حین، از پشت (دقت کنید از پشت) یعنی از میان جمعیت به طرفشان شلیک میشود و تعدادی کشته میشوند، مشکوک نیست؟! یکی از افرادی که فرزندش در آن تظاهرات شرکت کرده بود به نقل از فرزندش میگفت: من در میدان آزادی بودم. تا مدتها همه چیز آرام و بدون مشکل بود. ماشینی را در میان جمعیت دیدم و متعجب شدم که آنجا چطور آمده و چه میکند. پس از مدتی، ناگهان دیدم درب صندوق عقب ماشین باز شد و عدهای شروع کردند از داخل آن کوکتل مولوتف درآوردن.
من که این صحنه را دیدم حدس زدم ممکن است اتفاقی بیفتد، دیگر آنجا نماندم و سریع به خانه برگشتم. آیا این اتفاقات جز با برنامهریزی قبلی و ضد انقلابی ممکن است؟ آیا این اتفاقات جز با برنامهریزی قبلی و ضدانقلابی ممکن است؟ آیا مجلس ختم گرفتن برای افرادی که وجود خارجی نداشتند و طرح شایعاتی ضددینی و ضداخلاقی در پروندههایی مثل سعیده پورآقائی و ترانه موسوی مشکوک نبود؟!
بر این موارد باید افزوده شود احتمال ترور برخی از نامزدها و حامیان آنها (پیش و پس از انتخابات). به گفته رئیس سازمان اطلاعات سپاه در یکی از سفرهای انتخاباتی که آقای خاتمی به خوزستان رفته بود فردی موفق شده بود مواد آتشزا را با خود به داخل هواپیمایی ببرد که قرار بود آقای خاتمی با آنها به تهران بازگردد که خوشبختانه ختم به خیر شد. مورد دیگر به گفته دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی احتمال ترور آقای موسوی و یکی از فرزندان شهید بهشتی بود که تدابیر حفاظتی و مراقبتی بیشتری را به دنبال داشت. چقدر سخت بود شرایط نهادهای انتظامی و امنیتی که بیشترین نسبتهای سوء را از سوی همین افراد میشنیدند و در عین حال باید بر اساس تدابیر اتخاذ شده، از آنها حفاظت میکردند؛ یعنی به اصطلاح هم چوب را میخوردند و هم پیاز را.
اما رهبر انقلاب صرفنظر از منشأ داخلی یا خارجی حوادث، نسبت به اتفاقات ریز و درشت حساسند و مسائل را پیگیری و در صورت لزوم، مسئولین مربوطه را مؤاخذه میکنند. مثلاً در تیر ماه 88 وقتی گزارشی از جلسات دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی به ایشان ارائه میشود، نکاتی را متذکر میشوند و مواردی را مطالبه میکنند؛ از جمله اینکه به دبیرخانه گفته شود مسأله کوی دانشگاه چه شد؟ مشخص شود موضوع ندا آقا سلطان چیست؟ تیراندازیها مشخص شود کار چه کسی بوده است؟ دو نفر از این دستگیر شدهها فرزند آقای روحالامینی و آقای کامرانی جوان هیجده ساله بودند که پدرشان نامه نوشته است، مسأله چیست؟ برای چه آنها را به کهریزک بردند؟
اولاً باید توجه داشت که این موارد هر کدام به طور مستقل یک فتنه بود و قابلیت هزینهسازی زیادی داشت و مثل کلاف سردرگم، حل مسأله را برای مسئولین مربوطه پیچیده میکرد. ثانیاً وقتی رهبر انقلاب میگویند نباید اجازه داد این قبیل حاشیهها حاکم بر متن شود، به هیچ وجه به معنای بیاعتنایی نسبت به این مسائل نبوده، بلکه مشاهده میشود ایشان با چه لحنی مسئولین را خطاب میکنند و از آنها پاسخ میخواهند. حتی ایشان نسبت به رسیدگی به وضعیت خانوادههای افراد کشته شده در حوادث پس از انتخابات نیز حساس بوده و از یکی از مسئولین دفترشان میخواهند این مسأله را پیگیری نمایند و او هم از طریق معاون اجرایی رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید این مأموریت را دنبال میکند.
تأکید رهبر انقلاب، رسیدگی به وضعیت همه خانوادههای کشته شدهها بوده است، نه فقط طرفداران نظام؛ یعنی حتی آقا تأکیدشان بر رسیدگی به وضعیت خانواده کشته شدههایی هم بود که در دفاع از انقلاب به صحنه نیامده و یا در معارضه با نظام به خیابانها آمده بودند؛ و این رویهای است که در سیره ایشان نهفته است
نکته حائز توجه در این موضوع، حساسیت آقا است. هر چند نیروهایی که در دفاع از انقلاب در آن حوادث کشته شدند مظلوم بودند، اما تأکید رهبر انقلاب، رسیدگی به وضعیت همه خانوادههای کشته شدهها بوده است، نه فقط طرفداران نظام؛ یعنی حتی آقا تأکیدشان بر رسیدگی به وضعیت خانواده کشته شدههایی هم بود که در دفاع از انقلاب به صحنه نیامده و یا در معارضه با نظام به خیابانها آمده بودند؛ و این رویهای است که در سیره ایشان نهفته است؛ فلذا برای اولین بار نبود که این رفتار را از ایشان مشاهده میکردیم. یادم هست رهبر انقلاب در سفری استانی که پیش از انتخابات، در اردیبهشت سال 88 به کردستان داشتند، در جمع مردم سنندج صراحتاً فرمودند هم کسانی که در برابر گروهکهای ضدانقلاب و ضدمردم در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی در کردستان به شهادت رسیدند مظلوم بودند و هم کسانی که توسط آن گروهکها به مقابله مسلحانه با جمهوری اسلامی کشیده شدند مظلوم بودند.
با تأمل در این قبیل رخدادها، ذهن هر انسان منصف و حقیقتجو متوجه این سؤال میشود چه افراد و مراکزی در شرایط التهابات سیاسی و اجتماعی از ریخته شدن خون بیگناهان و مسئلهسازی برای کشور و مردم منتفع میشوند؟