گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجوـ سیده زهرا حسینی، اکنون که سال ۱۳۹۷ با همه فراز و نشیب هایش و با تمام تلخیها و شیرینی هایش به اتمام رسیده، فرصت مناسبی است تا یک بار دیگر نگاهی اجمالی به مهمترین حوادث این سال داشته باشیم. بدین منظور همکاران ما در خبرگزاری دانشجو با انتخاب تعدادی از این حوادث و نگارش گزارشی پیرامون آن، سعی داشتند تا یک بازخوانی جذاب و البته عبرت آموز از این وقایع به مخاطب ارائه دهند. پس تا پایان تعطیلات با ما در این سلسله گزارشها همراه باشید تا تقویم تاریخ را با هم ورق بزنیم...
جشنواره بینالمللی فیلم فجر، دوره سی و هفتم خود را طوری گذراند که جای بسیاری از فیلم سازان بزرگ و مطرح سینمای ایران خالی بود و فیلم های محدودی برای رقابت، در جشنواره حاضر شدند؛ مجموعا ٢٢ فیلم در بخش رقابت که تنها ٧ فیلم به حوزه تاریخ و انقلاب اختصاص داشت.
با وجود اینکه سینماگران ما دچار عقبگرد شدهاند و جشنواره، فیلم هایی را در خود جای داد که باید ١٠ سال پیش ساخته میشدند و با وجود حاشیههای همیشگی، همینطور بر خلاف نظر منتقدان و صاحب نظران که دوره سی و هفتم جشنواره را بدون هیچ خلاقیت و ایدهای، بدترین دوره میدانند اما میتوان گفت که فجر سی و هفتم اتفاقات خوب کم نداشت و در نهایت توانست رضایت نسبی مخاطبان را به خود جلب کند.
از افتتاحیه جشنواره سی و هفتم فیلم فجر تا شبی که ماه جشنواره کامل شد تنها ده روز گذشت و در این ده روز، آسمان فیلم فجر حاشیه های زیادی را به خود دید، حواشی زنندهای که هدف اصلی جشنواره را نیز به حاشیه برد؛ از همان مراسم افتتاحیه و اظهارات بازیگری که بیشترین محبوبیت را در چهل سال اخیر کسب کرده بود و درست زمانی که از او برای هزارمین بار در سینمای ایران تقدیر شد، انقلاب چهل ساله را مانع پیشرفت خود خواند و شاید نمیدانست که فضای سالم امروز سینما را مدیون همین انقلاب است، تا همخوانی جنجالی گروه موسیقی که تنها، صدای یکی از بانوان آن گروه هم خوانی، از شبکه تلویزیونی پخش شد و نوشتن و پست کردن اعتراضات از همان لحظات آغازین جشنواره، در شبکههای اجتماعی با عنوان "فجرفیلم مغایر با فجر انقلاب" کلید خورد.
از دیگر حواشی همیشگی جشنواره، که دوره سی و هفتم نیز از داشتن آن محروم نماند، پوشش نامتعارف بازیگران نه تنها بازیگران زن که حتی بازیگران مرد بود، پوششی که علاوه بر اسلامی نبودنش، در مواردی حتی ایرانی هم نبود و چیزی که حاشیه پوشش هنرمندان را در این دوره پر رنگ تر از متن کرد، این بود که بازیگران بایدها و نبایدهای پوششی در مراسمهای رسمی چون جشنواره فجر را خط قرمزهای بیدلیل و منطق! خواندند و عبور از آن را در کمال ناباوری به فال نیک گرفتند و با وجود اعتراضات شدید مخاطبان و رسانهها، توجه و تغییری از سوی مسئولین جشنواره نسبت به این موارد ضد فرهنگ و خلاف شئون اسلامی صورت نگرفت. هرچند که در این میان بودند بازیگران حرفه ای و توانمند سینمای کشور که برای مطرح کردن نام خود نیازی به لباس های عجیب نداشته و مثل خیلی دیگر از حرفه ای های سینمای جهان، با ظاهری شیک و آراسته در کاخ جشنواره حاضر شده بودند.
اما اگر از حواشی بگذریم و به متن جشنواره فیلم فجر یعنی فیلمها برسیم باید گفت جشنواره سی و هفتم، فیلم خوب کم نداشت اما فیلم بد یا به تعبیری دیگر فیلم متوسط رو به پایین هم داشت و متاسفانه فیلمهای متوسط رو به پایین را نامهای خوبی ساخته بودند؛ مثل "سال دوم دانشکده من" نوشته پرویز شهبازی به کارگردانی رسول صدرعاملی، اثری که در آن شاهد فاصله عجیب فیلم با واقعیت جامعه ویژه جامعه دانشگاهی و زندگی غالب دانشجویان بودیم و یا فیلم مسخرهباز از همایون غنی زاده که سابقه درخشاناش در تئاتر باعث شده بود همه منتظر اثری سینمایی به درخشانی تئاتری چون "میسیسیپی نشسته میمیرد" باشند، اما مسخرهباز موفق جلوه نکرد و جوان تازه وارد سینما نتوانست موفقیتی که در تئاتر داشت را در سینما به ارمغان آورد.
از فیلم های سطح پایین نام هاي خوب هم که بگذریم باید به این موضوع بپردازیم که اغلب فیلمهای جشنواره فجر یا قصهای را روایت نمیکنند و یا روایتی نامنظم دارند؛ به عبارتی دیگر فیلم ها تصاویری بهم ریخته از خانوادهای از هم متلاشی شدهاند که در میانشان پول و مسائل جنسی و در نهایت «خیانت»، از همه چیز مهم تر است؛ درست همان چیزی را که در فیلمهای سرگرم کنندهی «ترکیه» شاهد آن هستیم در تمام دورههای جشنواره فجر نیز احساس میشود.
اغلب فیلمهای درام، جامعه را تیره، پر از سختی و بدبختی نشان میدهند و فیلمهای کمدی، بدون شوخیهای ناپسند و زننده ساخته نمیشوند؛ ساخت همین موضوعات پیش پا افتاده که معمولا به دور از دغدغههای غالب مردم است و یا همین کمدیهای سخیفی که خیلی دورتر از معنای واقعی کمدی در جهان است، مردم را ناامید و خستهتر میکند و این ساختار تکراری جشنواره در طول این سی و هفت سال، مخاطب را از فرهنگ، هنر و سینما دور میکند و باید به فکر بازسازی جدی آن افتاد که اگر به دنبال غنی سازی فرهنگ سینمای ایران هستیم باید اثری خلق کنیم که در آن شعور مردم محترم شمرده شود.
از طرفی بعضی فیلمها نه تنها جامعه را تیره نشان نمیدهند بلکه رفاه اجتماعی را به قدری در سطح بالا جلوه میدهند که باز هم با شرایط اصلی جامعه در تناقض است و از زندگی غالب مردم به دور؛ قطعا این امر که بخشی از جامعه، زندگی تجملاتی و بی دغدغهای داشته باشند قابل تکذیب و مورد نقد نیست و حتما وجود دارد اما میزان سادگی و به دور از تجملات بودن زندگی مردم، غالب بر فضای تجملاتیست و بهتر بود فیلمها، بر اساس شیوه زندگی اکثریت جامعه و یا نزدیک به آنها ساخته شوند تا مردم ارتباط بیشتری با فیلم پیدا کنند و فیلم را به خود، نزدیکتر ببینند.
با این همه، جشنواره امسال فیلم خوب هم داشت، از قصهها و نگاههای همیشه نوجویانه مهدویان تا روایت دلنشین توکلی از زندگی جهان پهلوان ِمحبوب غلامرضا تختی و ٢٣ نفر، فیلمی که بازیگران، قصه وفیلم همه و همه از دل مردم بود، به دل نشست و شد مصداق آن جمله که: هر چه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و در نهایت کامل شدن قصه جشنواره سی و هفتم به روایت نرگس آبیار در "شبی که ماه کامل شد".
تنوع و خلاقیت تمام جشنواره تنها در شش فیلم دیده میشد؛ تختی، سرخپوست، ماجرای نیمروز؛ رد خون، متری شیش و نیم، ٢٣نفر و شبی که ماه کامل شد، هیچ کدام از این فیلم ها از سیمرغ محروم نبودند اما در بخشی که بیشترین لیاقت را داشتند و باید، دیده نشدند درست همانطور که منتقد معروف سینما، مسعود فراستی پیشبینی کرده بود و تنها فیلم نرگس آبیار توانست به ازای هرکدام از فیلمهای یاد شده، ۶سیمرغ بگیرد و الناز شاکردوست و هوتن شکیبا، در نهایت لیاقت، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را در برابر چشمان جواد عزتی، پیمان معادی، حامد بهداد، ژاله صامتی و بهنوش طباطبایی بالا بردند.
اما بخش حیرتانگیز جشنواره رضایت مسعود فراستی منتقد همیشه ناراضی از پنج فیلم سرخپوست، متری شیش و نیم، طلا، ٢٣نفر و قصر شیرین بود؛ کسی که هیچ فیلمی را در طی ٢٠ سال گذشته سینمای ایران و حتی جهان، خوب قلمداد نکرده بود امسال پنج فیلم جشنواره را خوب دانست.
با به پایان رسیدن دوره سی و هفتم، عدهای ناراضی از حواشی و داوری و عدهای دیگر راضی از به سر و سامان رسیدن سیمرغ ها به خانه بازگشتند و اندکی امید از شرایط سینمای ایران به دل سینماگران و مخاطبان هنر هفتم افتاد اما مثل همیشه یک سوال از جشنواره فیلم فجر باقی ماند؛
داوری داوران برای اهدای سیمرغ و یا رد یک فیلم بر چه اساسی بود؟!
حق فیلم آبیار این همه جایزه نبود!!! حق مهدویان هم این همه بی مهری نیست!!!!!! انگار عادت کردیم مهدویان همیشه باید فیلم خوب بسازه و بی توجهی بشه بهش...
قطعا و ۱۰۰ درصد مهدویان کارگردان بهتری نسبت به ابیاره و ارزش محتوایی و بصری و هنری رد خون صدبرابر فیلم آبیاره!!!!
اما امان از جوزدگی!!!!
هر چه آبیار در فیلمش نشون داد تو مستندات ریگی از تلوزیون دیده بودیم من حتی از وقایعش شوکه نمیشدم!!! فقط به همراهانم میگفتم یادتون نیست الان اینطوری میشه اونطوری میشه! انقدر از جایزه های اغراق گونه شبی که ماه کامل شد ناراحت شدم نسبت به فیلمش دلزده شدم!!!