سرباز یک لشکر بودن تنها به حمایت و همکاری نظامی محدود نمیشود. انسانی که بر اساس فلسفة حیات مادّی مبتنی بر مبانی غرب تربیت یابد، هرکجا –اعم از عرصههای علم، فرهنگ، اقتصاد، امنیت و ... - فعالیت داشته باشد در خدمت مقاصد غرب است؛ حتی اگر بسیار تلاشگر، متدیّن و علاقهمند به کشور خود باشد.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، حجّتالاسلام مهدی کشتکاران، پژوهشگر معارف انقلاب در یادداشتی به کندوکاو پیرامون بیانات اخیر رهبر انقلاب مبنی بر تربیت سرباز برای غرب در سند ۲۰۳۰ پرداخته است که در ادامه میخوانید.
اخیرا برخی اندیشمندان پیرامون مطالبی سخن رانده اند که سند ۲۰۳۰ نامیده میشود و آن را چنین توصیف نموده اند:
«دستورات و توصیهها و نکات اصلی موجود در این سند برای آموزش و پرورش این است که آموزش و پرورش باید جوری مناسبات فکری شاگردان را تنظیم کند که فلسفهی زندگیشان، اساس زندگیشان، مفهوم حیات در نظرشان، طبق تفکّر غربی باشد. همین که عرض کردم؛ شما اینجا بنشینید سرباز درست کنید برای انگلیس و فرانسه و آمریکا و بقیّهی این وحشیهای کراواتزدهی ادکلنزدهی ظاهرساز» (مقام معظم رهبری، ۱۱/۲/۱۳۹۸)
شاید سؤال باشد که چگونه ممکن است «جنابعالی، انسان متدیّن و علاقهمند به کشورتان، علاقهمند به آیندهتان، در کلاس درستان سرباز برای غرب درست کنید»؟ (۱۱/۲/۱۳۹۸)
در پاسخ به این سؤال باید گفت: مبنای این سخن به اهمیت فلسفه حیات باز میگردد. حیات اولین عنصر هستی است که طبیعت همه موجودات به حفظ و بقاء آن اهتمام دارد. اگر گوزن شاخ میزند، زنبور نیش میزند و حتی اگر گیاهان نسبت به متغیّرهای محیطی از خود واکنش نشان میدهند، همگی برای حفظ حیات خویش است.
ضرورت فطری دفاع از حیات شخصی و نوعی امری همگانی است و تفاوتی میان انسان و حیوان در این زمینه وجود ندارد. نکتهای که اینجا وجود دارد، تفاوت موجودات در شناختی است که از غایت و فلسفه حیات خود دارند. غایت حیات، معنای زندگی و روشنی بخش راه و سبک زندگی است. بر این اساس، هر موجودی دفاع از حیات خود را با توجه به شناختی که از فلسفه زندگی دارد به گونهای سازماندهی کند: گوسفند، دفاع از جماعت گوسفندان را به چریدن در سبزه زار و تولید مثل و گریختن از لشکر گرگها میبیند و گرگ نیز بقاء خود را در پاره کردن شکم گوسفندان میداند؛ و در مرتبهای بالاتر، انسان عالِم، دفاع از فرزندان آدم را در حاکمیت ارزشهای انسانی و حقیقت توحید میشناسد. تمام این اختلافها همگی به یک چیز برمی گردد: فلسفه حیات. برای توضیح بیشتر، اندکی بیشتر به مثال مذکور میپردازیم:
گفته شد گوسفند به دلیل شناختی که از خود دارد برای حفظ حیاتش به چریدن در صحرا میپردازد و اگر گرگ به آن نزدیک شد پا به فرار میگذارد. حال اگر شما به فرض محال توانستید به گوسفندی تلقین کنید که تو گوسفند نیستی! بلکه گرگی هستی که دشمنی با گرگهای دیگر در تو نهادینه شده است؛ اینجا دیگر شما گوسفند را در چراگاه مشغول چریدن نخواهید دید. بلکه گوسفند مورد نظر یا برای دریدن گوسفندان به صحرا رفته یا برای جنگ با گرگهای دیگر. دلیل این مطلب روشن است: آن گوسفندی که بقاء خود را در چریدن میدید، اکنون با کارت هویت جدیدی که دریافت کرده ادامه حیات را با دریدن هم ریشه میبیند؛ بنابراین لازم نیست شما این گوسفند را با افزایش علف ماهیانه! یا برگزاری کلاسهایی با عنوان ضرورتهای اعتقادی حضور در پادگان گُرگها به زور برای سربازی آماده کنید؛ همین که او خودش را گُرگ بداند کافی است که سرباز لشکر گرگها شود، زیرا بالفطره دفاع از لشکری که با او هم سنخ هستند را اولین حق خود میداند.
حال اینکه چطور ممکن است این گوسفند، خود را گرگ بپندارد دلیل مهمی دارد که تنها به آن اشاره میکنیم: اگر بتوانید برای مدتی گوسفند را از چراگاه خود دور کرده، همنشین گرگها کنید و در خوراک و پوشاک و سبک زندگی او را مانند گرگ تربیت کنید، به تدریج این گوسفند برای شما به جای بع بع کردن، زوزه خواهد کشید.
به همین صورت اگر به انسانی با ارائه سبک زندگی تلقین کردید که تو گاو هستی! و هدف تو از زندگی چیزی جز چریدن و نشخوار کردن نیست، هیچ گاه این گاو انسان نما را سر کلاس درس یا در صف مجاهدان راه خدا نخواهید دید بلکه گاوی شیرده خواهد بود که هر وقت بخواهند از آن طلا و دلار میدوشند و هروقت شیرش تمام شود آن را سر میبرند؛ اتفاقی که اخیرا برای برخی سران کشورها با عادت به نشخوار تکنولوژی غرب در نزدیکی ما اتفاق افتاده است: «در همین تبلیغاتِ انتخاباتیِ اخیر در سال گذشته، همین رئیسجمهور کنونی آمریکا این حرف را گفت؛ گفت: ما به سعودیها به چشم گاو شیرده نگاه میکنیم! ذلّت از این بیشتر؟» (۲۵/۱/۱۳۹۷)
این امر نیز با تغییر سبک زندگی انسانی به سبک زندگی گاوی قابل تصور است. این گاو نیز مانند سایر گاوها به حسب فطرت خود به دنبال دفاع از جامعه خود است. پس او یک سرباز برای جامعه گاوهاست و شما فقط با هویت بخشی کاذب به این موجود او را بالفطره مدافع حقوق این نوع از حیوانات کرده اید.
در مجموع به نظر میرسد اگرچه تبدیل حیوان به حیوانی دیگر غیرممکن است، این احتمال وجود دارد که انسانها به حیوان و بلکه بدتر از حیوان مبدّل گردند: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ» (اعراف، ۱۷۹). برای اطلاع عرض میکنم: نتیجة تحقیقات نشان میدهد در حال حاضر عدهای از اهالی سیاست به چنین مقامی دست یازیده اند.
«این نتیجه مطالعات فراوان و مشاهده تجربیّات خودمان و تجربیّات دیگران است: من عرض میکنم سیاست و قدرت در غرب، در دولتهای غربی اعمّ از آمریکا و اروپا، هم ظالم است، هم زورگو است، هم بیمنطق است، هم زیادهخواه است. اینها هیچ منطقی سرشان نمیشود؛ با منطق واقعاً [بیگانهاند]. در باطن، سیاستمداران غربی آدمهایی هستند به معنای واقعیِ کلمه وحشی. تعجّب نکنید؛ بله، کت و شلوار میپوشند، کراوات میبندند، ادکلن میزنند، کیف سامسونت دستشان میگیرند، امّا وحشیاند؛ عملاً کارهای وحشیها [را میکنند]» (مقام معظم رهبری، ۱/۱/۱۳۹۸)
بنابراین بطور خلاصه پاسخ سؤال اول این است که عنصر اولیه پیدایش گرگهای کراواتی، غایت و فلسفهای است که این حیوانات انسان نما برای زندگی خود در نظر دارند.
خلاصه اینکه، تبدیل باطن انسان به حیوان با تغییر فلسفه حیات در نظر او از طریق تبعیت از سبک زندگی حیوانات امری ممکن و مسبوق به سابقه است و به این طریق با تزریق هویت میتوان سربازانی را تربیت نمود.
حال به نظر میرسد سیاستمداران غربی، این «وحشیهای کراواتزده ادکلنزده ظاهرساز؛ همینهایی که آدم میکشند بدون اینکه خم به ابرو بیاورند، به آدمکش کمک میکنند بدون اینکه خم به ابرو بیاورند»، (۱۱/۲/۱۳۹۸) کسانی هستند که در تربیت نیرو مهارت خاصی دارند؛ به گونهای که به منظور تلقین منش حیوانی خویش به فرزندان آدم، همچون دانشمندان، سندی تنظیم کرده و راه و روش زندگی حیوانی را در آن با الفاظ و قالبی زیبا بیان کرده اند. «لُبّ کلام و جان کلام در این سند ۲۰۳۰ که فصل مهمّی مربوط به آموزش و پرورش دارد، این است که نظام آموزشی باید سبک زندگی را و فلسفه حیات را بر اساس مبانی غربی به کودک بیاموزد؛ این آن لُبّ کلام در سند ۲۰۳۰ است.» (۱۱/۲/۱۳۹۸)
به دیگر سخن، این سند، ارائه سیستمی هماهنگ از زیست مادّی غرب به دیگر کشورها برای توسعة پایدار لشکر سربازان غربی است؛ امری که با القاء سبک زندگی مبتنی بر جهانبینی مادّی غرب و به تبع آن تغییر هویت الهی انسان به هویتی حیوانی امکان پذیر است.
آخرالامر با التفاتی دوباره درخواهیم یافت که چگونه ممکن است معلمی که انسانی متدیّن و علاقهمند به کشور و آینده است در کلاس درس برای غرب سرباز درست کند؛ یعنی «اینها بنشینند آنجا، ما برای اینها در ایران و در کشورهای آسیا و غرب آسیا و کشورهای اسلامی و مانند اینها، سرباز و پشتیبان و رعیّت تربیت کنیم؛ [سند]۲۰۳۰ این است» (۱۱/۲/۱۳۹۸). زیرا اولا یک گرگ تا وقتی در لشکر گرگها است که خود را گرگ بداند و یک مسلمان نیز در لشکر اسلام است مادامی که ایمان به اصول را در دل داشته باشد. اما اگر آن انسان با اجرای اسناد و برنامههایی به گرگها شباهت یافت و شد مصداق «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُم» (عوالی الئالی، ج. ۱، ص. ۱۶۵)، دیگر سربازی است برای گرگ صفتها و اینجاست که میتوان بر زبان آورد که انسانِ گرگ، گرگِ «انسان» است؛ و ثانیا سرباز یک لشکر بودن تنها به حمایت و همکاری نظامی محدود نمیشود. انسانی که بر اساس فلسفة حیات مادّی مبتنی بر مبانی غرب تربیت یابد، هرکجا –اعم از عرصههای علم، فرهنگ، اقتصاد، امنیت و ... - فعالیت داشته باشد در خدمت مقاصد غرب است؛ حتی اگر بسیار تلاشگر، متدیّن و علاقهمند به کشور خود باشد.
اما در نهایت سؤال اصلی را باید از نمایندگان مجلس پرسید: با وجود هشدارهای صریح رهبری و تذکرات کارشناسان پیرامون مفاسد و خطرات اجرای این سند در کشور، مجلس شورای اسلامی در این زمینه دقیقا مشغول چه کاری است؟ مسأله این نیست که آیا این سند رسما به مدارس ابلاغ شده است یا خیر؟! همینطور نظارت مجلس در برخورد یا عدم برخورد وزارت آموزش و پرورش با موارد تخلف به صورت جزئی نیز دغدغه اصلی نیست! پرسش مهم این است که چرا وزارت مربوطه با عدم اجرای قدرتمند سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، زمینه را برای نفوذ و اجرای زیرپوستی سند ۲۰۳۰ مهیا کرده است؟