مراسم مناجات مسجد امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان با حضور دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) و میهمانان ضیافت الهی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مراسم مناجات و شب زنده داری مسجد امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان با حضور خیل عظیم عاشقان و میهمانان ضیافت الهی برگزار شد که در ادامه بخشی از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان به همرا صوت سخنرانی وی در حسینیه آیت الله حقشناس(ره) با موضوع کنترل ذهن در مسیر تقرّب از نظرتان میگذرد.
کسی که میخواهد دینداری کند باید یک مقدماتی را در شخصیت خودش ایجاد کند
کسی که بخواهد دینداری کند باید یک مقدماتی را در شخصیت خودش ایجاد کند و یک مسائلی را در ذهن خودش حل کند تا نسبت به دین و به ویژه «موضوع ترک گناه» حساس بشود و رابطۀ خوبی با آن برقرار کند.
کسی که اصل دینداری برایش جا نیفتد، مسئلۀ گناه هم برایش جا نمیافتد. خیلیها ممکن است بچه مذهبی باشند و تا یک حدی، مؤمن و دیندار هم باشند، اما دینداری برایشان جا نیفتاده است تا موضوع گناه در نظرشان موضوع برجستهای بشود؛ یعنی مسئلۀ ترک گناه و حساسیت نسبت به گناه، یک مسئلۀ کلیدی در زندگی آنها نشده است. اگر کسی نسبت به مسئلۀ گناه، حساس بشود طبیعتاً توبه هم برایش خیلی دلنشین میشود.
برای دینداری و ترک گناه اولاً باید اهل برنامه بود
کسی که میخواهد نسبت به چیزی به نام گناه حساس بشود یا بهطور کلانتر، نسبت به دین حساس بشود و ارتباط خوبی با آن برقرار کند، اولاً باید اهل برنامه باشد، باید از همان کودکی به او یاد داده باشند: تو آمدی در این دنیا که «با برنامه زندگی کنی»؛ چون بدون برنامه آدم نمیتواند به منافع خودش برسد، بدون برنامه آدم نمیتواند دشمن خودش را دفع کند، بدون برنامه نمیشود لذت برد، بدون برنامه نمیشود تفریح کرد، بدون برنامه نمیشود شکوفا شد و...
آدم اگر اهل برنامه بشود دین را بهتر میپذیرد. چنین کسی وقتی یک جایی خلاف کرد یا دچار خطا و اشتباه شد، ناراحت میشود؛ چون برنامهاش بههم خورده است. مثل اینکه یک کسی برنامه دارد به مشهد برود و همهچیز را طبق برنامۀ زمانبندی دقیق چیده است، اما در بین راه یک مشکلی پیش میآید؛ مثلاً ماشین خراب میشود و برنامههای بعد از آن بههم میریزد. طبیعتاً خیلی ناراحت میشود، چون این یک قطعه از یک پازل بزرگ بود که باعث میشود کل پازل بههم بریزد.
سرِ اجرای یک عمل، کِی برای آدم، حساسیت پیش میآید؟ وقتی آدم بداند که این عمل، یک قطعه از کلِ برنامه است! مثلاً وقتی شما برنامه داری که چهل روز زیارت عاشورا بخوانی، اگر یک روز نخوانی، طبیعتاً کل برنامه بههم میریزد!
خیلیها که دینداری برایشان سخت است، برای این است که آدمهای بیبرنامهای هستند
اصلاً خیلیها که دینداری برایشان سخت است، بهخاطر این است که آدمهای بیبرنامهای هستند و به برنامه، عادت نکردهاند. گاهی آدمهای بیبرنامه، همۀ کارهای آدم بابرنامه را هم انجام میدهد، اما منفعلانه، بیفایده، زوری، بدحال و بهصورت پراکنده و طبیعتاً بیاثر! منتها آدم بابرنامه همان کارها را طبق برنامه انجام میدهد و یک اتفاق خیلی خوب برایش میافتد و اثر بسیار خوبی برایش دارد.
اگر دین را با برنامه شروع کنید، آنوقت میبینید که دین چقدر شیک و باکلاس میشود و این همان چیزی است که هست؛ یعنی حقیقت دین همینقدر شیک و قشنگ است نهاینکه ما بخواهیم دین را بَزَک کنیم!
هر کسی بخواهد دیندار بشود باید آدم «منفعتطلبی» بشود
قدم دوم برای متقاعدشدن به دینداری این بود که هر کسی بخواهد دیندار بشود باید آدم منفعتطلبی بشود. هر کدام از شما وقتی بر اساس تمایل خودتان یک کاری انجام میدهید، در واقع دارید خودتان را ارضاء میکنید، به نفع مادی یا به نفع روحی خودتان است که این کار را انجام بدهید.
اصلاً منفعتطلبی از جان آدم جدا نیست. چرا یک مادر اینهمه برای بچهاش زحمت میکشد؟ بهخاطر حسِ مادری! همه میگویند «مادر که بهخاطر منفعت این کار را نمیکند؛ مادر عاشقانه این کار را میکند!» خُب عاشقانه کارکردن که منافاتی با منفعتطلبی ندارد! منفعت که فقط پول نیست، اینکه مادر، حسّ مادریِ خودش را ارضاء میکند هم منفعت است، منفعت روحی هم منفعت است، منفعت روانی هم منفعت است.
حبّ ذات هیچوقت از انسان جدا نمیشود؛ حتی اگر در اوج عاشقی برای خداوند متعال باشد. اوج عاشقی که عرفا به آن «فناء فیالله» میگویند در واقع فناء نیست، بلکه بقاء تمام است؛ کسب تمام است، دریافت تمام است! کسی که میگویند «فناء فیالله» شده است، یعنی اتفاقاً بیشتر از همه، از خدا دریافت کرده است و حالا بیشتر از همه دارد و بزرگتر از همه هم شده است!
اگر دیندارها بفهمند که «دینداری یعنی منفعتطلبی» آنوقت دچار غرور نمیشوند
دینداری یعنی منفعتطلبی! این را هم باید به بیدینها بگوییم هم به دیندارها! چون دیندارها اگر بفهمند دارند منفعتطلبانه دینداری میکنند، دچار غرور نمیشوند، چون میدانند که هرچقدر دینداری کنند، به نفع خودشان است و به خدا بدهکارتر میشوند. اگر دیندارها بفهمند که هر کاری انجام میدهند به نفع خودشان است، آنوقت مقید بودنشان به نماز هم بهتر میشود.
اگر به بیدینها هم گفته بودیم که دینداری یعنی منفعتطلبی، الان سرِ حجاب دعوا نبود! الان دعوا سر این نبود که در مدرسه، رقاصی بکنند یا نکنند؟ خیلی از این دعواهای بیهوده، بهخاطر ادبیات غلط دینی ما ایجاد شده است! چون گفتیم: «این کارهای بد را بهخاطر اعتقادات ترک کن!» درحالیکه باید میگفتیم: «این کارها به نفع شما نیست بلکه به ضرر خودتان است!»
سومین قدم برای اینکه «شخصیتِ دیندار» پیدا کنیم، این است که «اهل مسابقه باشیم»
سومین قدم برای اینکه ما یک شخصیت دیندار پیدا کنیم و یک شخصیت حساس نسبت به گناه داشته باشیم و به گناهنکردن متقاعد بشویم، این است که باید اهل مسابقه باشیم؛ اهل تأمین منافع حداقلی نباشیم، هم منفعت را بخواهیم، هم بیشترین منافع را بخواهیم، هم سریع بخواهیم، هم همۀ منافع را بخواهیم، هم بهتر از همه بخواهیم.
کسی که زیاد منفعت نمیخواهد، دین را برای چه میخواهد؟! برود پای سریالهایی بنشیند که پیامهای اخلاقی دارند! کسی که فقط دنبال یکذره شعور اخلاقی است، او نیاز به دین ندارد!
دین، مال آنهایی است که «حداکثر منافع» را میخواهند / کسی که دنبال حداکثر منافع نیست، نمیتواند شخصیت دینی پیدا کند
دین، مال آنهایی است که حداکثر منافع را میخواهند. کسی که دنبال حداکثر منافع نیست، دین بهدردش نمیخورد! مثلاً به کسی میگویید: «موسیقیِ بد گوش نده؛ چون نمیگذارد تو به حد بالا برسی» میگوید: «من نمیخواهم به حد بالا برسم!» خُب اینجا دیگر حرفی باقی نمیماند که به او بگوییم!
کسی که اهل رسیدن به حداکثر منافع و بالاترین درجات نیست، اصلاً شخصیت دینی نمیتواند داشته باشد. چنین کسی برای گناه خودش هم گریه نمیکند، چون نمیفهمد که گناه چقدر به او ضرر میزند.
البته بعضیها در یک موضوعاتِ پست و پلشتی باهم مسابقه میگذارند که بهاصطلاح، در مقابل همدیگر کم نیاورند! مثلاً مهمانیِ آنچنانی میگیرد برای اینکه در مقابل فلان فامیل خودش، کم نیاورد یا اینکه روی دست او بزند! منظور ما این مسائل بیارزش نیست.
قرآن، ما را به مسابقه دعوت میکند!
قرآن میفرماید: «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (حدید/۲۱) از همدیگر سبقت بگیرید برای آمرزش و مغفرتی از سوى پروردگارتان و بهشتى که پهنایش، چون پهناى آسمان و زمین است...
علیبنالحسین (ع) میفرماید: شیعیان ما، بهشت به شما میرسد؛ دیر یا زود! اما بروید باهم مسابقه بگذارید برای رسیدن به بالاترین درجه؛ دغدغه و مسئلهتان این باشد! «مَعَاشِرَ شِیعَتِنَا أَمَّا الْجَنَّةُ فَلَنْ تَفُوتَکُمْ سَرِیعاً کَانَ أَوْ بَطِیئاً، وَ لَکِنْ تَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَاتِ» (تفسیرمنسوب به امامعسکری (ع) /۲۲۴)
بعد میفرماید: اگر این کارهای خوب را انجام بدهی... (مثلاً به فقرا و برادران دینیات احسان کنی...) میدانی چه اتفاقی برایت میافتد؟ صدهزار سال از رفیقت جلو میافتی! (.. یُکَلِّمُ بِهَا أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ الْفَقِیرَ بِأَکْثَرَ مِنْ مَسِیرَةِ مِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ تَقَدَّمَه؛ همان)
آیا ما این حس را داریم که بخواهیم بقیه را جا بگذاریم و از دیگران سبقت بگیریم؟ میپرسد: من چرا درِ خانۀ خدا گریه نمیکنم؟ میگوییم: خُب شما اهل مسابقه نیستی! کسی که خودش را برای مسابقه آماده کرده است، اگر مسابقه را نبَرد، مینشیند و گریه میکند!
دین فقط برای این نیست که ما را از بدبختی نجات بدهد!
دین فقط برای این نیامده است که ما را از لجنزار بدبختی نجات بدهد! دین آمده است ما را با «ماشین مسابقه» از لجنزار زندگی نجات بدهد و به اوج برساند! یعنی از همان اول، بحث مسابقه هم مطرح است، فقط بحث نجات از لجنزار نیست! اصلاً خاصیت دین همین است که در آن مسابقه هست.
رسولخدا (ص) میفرماید: «التَّقِیُّ سَابِقٌ إِلَى کُلِّ خَیْر» (اعلامالدین/۱۸۶) آدم متقی برای هر خیری مسابقه میگذارد! یعنی با هیچ خیری، حداقلی برخورد نمیکند. تقوی یعنی همین! خداوند هم میفرماید: من فقط از متقین قبول میکنم «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین» (مائده/۲۷) یکنوع حس مسابقه در آن هست. آدم متقی است که عاقبتبخیر میشود نه آدم حداقلی!
قرآن میفرماید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ» (بقره/۱۴۸) مسابقه بگذارید برای خیرات! در آیه دیگری دربارۀ مؤمنین میفرماید: «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْرات» (آلعمران/۱۱۴) آنها برای خیرات، سرعت میگیرند. امامحسین (ع) فرمود: کار خوبی که انجام دادهاید، اما آن را با سرعت و شتاب و اشتیاق انجام ندادهاید، روی آن کار خوبتان اصلاً حساب نکنید! (یَا أَیُّهَا النَّاسُ نَافِسُوا فِی الْمَکَارِمِ وَ سَارِعُوا فِی الْمَغَانِمِ وَ لَا تَحْتَسِبُوا بِمَعْرُوفٍ لَمْ تَعْجَلُوا؛ کشفالغمه/۲/۲۹)
میفرماید: «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا ءَاتَواْ وَّ قُلُوبهُُمْ وَجِلَةٌ أَنهَُّمْ إِلىَ رَبهِِّمْ رَاجِعُون» (مؤمنون/۶۰) کسانی که اعمالی که باید انجام بدهد را انجام میدهند و قلبشان ترسان و هراسان است از اینکه دارند پیش خدا میروند. کلمۀ «وَجِلَةٌ» به معنای ترس و نگرانی منفی نیست، بلکه یک هیجان و نگرانی خاصی است که در وضعیتهای مثبت برای آدم پیش میآید که قشنگ است و اعصاب آدم را خُرد نمیکند.
در آیۀ بعد میفرماید: «أُوْلَئکَ یُسَارِعُونَ فىِ الخَْیرَْاتِ وَ هُمْ لهََا سَابِقُون» (مؤمنون/۶۱) اینها کسانی هستند که در کارهای خیر سرعت میگیرند و با همدیگر مسابقه میگذارند و خودشان را با هم مقایسه میکنند تا از هم سبقت بگیرند در خوبیها.
حس مسابقه بگیرید! / حسّ خوب مسابقه را در بچهها سرکوب نکنید!
قرآن میفرماید: «وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (هود/۷) همۀ این آسمانها و زمین را آفریده است تا ببیند کدام بهتر هستید؟ یعنی این یک مسابقه است. در جای دیگری میفرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملک/۲) آنکه مرگ و زندگى را آفرید تا شما را امتحان کند که ببیند کدامتان بهتر هستید؟ نه اینکه امتحان کند تا ببیند چه کسی خوب است و چه کسی بد است؟ بلکه از همان اول مسابقه است که ببیند چه کسی بهتر است؟
حس مسابقه بگیرید! بچهها و کودکان را ببینید که چقدر حس خوبی دارند؛ همهاش میخواهند با هم مسابقه بگذارند. این حسّ قشنگی است که در وجود انسان قرار داده شده، ولی متاسفانه ما معمولاً این حسّ خودمان را سرکوب میکنیم! این بچه، همهاش میخواهد مسابقه بگذارد، ولی ما مدام میگوییم «بنشین سر جایت! خودت را جمع کن!» او هم یواشکی میرود با لپتاپ و موبایل، در مسابقهها و بازیهای غیرواقعی در فضای مجازی و... شرکت میکند. درحالیکه باید او را وارد مسابقههای جدّی زندگیاش کنیم.
میدانید بعضیها چرا اینقدر در مناجات، خوشگریه هستند؟ آیا بهخاطر این است که خیلی بدبختی دارند؟ نه؛ دلیلش این است که اگر کسی برای یک مسابقهای خیلی زحمت کشیده باشد که ببرد، وقتی به او بگویند که «تو برنده نشدی!» مینشیند و گریه میکند. این از سر بدبختی نیست بلکه ناشی از یک حسّ خوب است.
مادرها گاهی بچهها را بیچاره میکنند و از حس مسابقه در میآورند!
کسی که بهخاطر نجات از بدبختی دارد میدود، با آن کسی که برای برندهشدن در یک مسابقه دارد میدود، حال کدامشان بهتر است؟ معلوم است؛ کسی که برای مسابقه میدود حالش بهتر است. ولی متأسفانه بعضی وقتها مامانها بچهها را بیچاره میکنند و از حس مسابقه در میآورند و میگویند: «اگر درس نخوانی، بدبخت میشوی!»
امامزمان (ع) وقتی تشریف میآورند، چه زندگیای برای مردم درست میکنند؟ حداقلها را برای زندگی مردم تأمین میکنند و دیگر بقیۀ زندگی، مسابقه است! چون خیال همه راحت است که دیگر کسی بدبخت نمیشود لذا کسی از سر بدبختی سرِ کار نمیرود. اگر کسی ورشکست هم شد، زندگیاش تأمین است... خُب این شرایط را ایجاد میکنند تا مردم برای بهترشدن زندگی کنند و برای بهترشدن، بندگی کنند.
اصلاً فلسفۀ اینکه یک دولت دینی باید حداقل زندگی مردم را فراهم کند چیست؟ برای این است که مردم به خدا برسند و بهعبارت دیگر، اینکه «اهل مسابقه بشوند»
دین میگوید «حس مسابقه بگیرید»، اما برخی اندیشمندان اخلاقی میگویند «حسّ مسابقه نگیرید!»
بعضی از اندیشمندان اخلاقی و بعضی از آرامشدهندگان روانی، واقعاً فاجعه هستند! چرا؟ چون میگویند: حس مسابقه به خودتان ندهید؛ استرسِ بردن و ناراحتیِ باختن، شما را اذیت میکند! رسماً میخواهند مردم را مثل برده یا برّه بار بیاورند! دیدهاید که برّهها اصلاً مسابقه نمیدهند؛ راحت هستند!
بعضی از اندیشمندان اخلاقی میگویند «حس مسابقه نگیرید!»، اما دین میگوید: «حس مسابقه بگیرید!» شاید بپرسید: «پس استرسِ بردن و باختن چه میشود؟» خدا میفرماید: «خُب من که هستم! چُرت هم نمیزنم، من کمکت میکنم. من خدا هستم! من اصلاً خوشم میآید که بندهام میخواهد برنده بشود...» تو میگویی: «خدایا اگر شکست خوردم چه؟» میفرماید: «مگر من میگذارم؟!» میگویی: «حالا اگر شکست خوردم چه؟» میفرماید: «من خودم هستم، برایت جبران میکنم! پس رابطۀ با من را برای چه میخواهی؟!»
مسابقهای باش! تا وارد مسابقه نشوی خداییِ خدا را درک نمیکنی!
اصلاً تا وارد مسابقه نشوی خدایی خدا را درک نمیکنی! خدا از همان اولِ مسابقه کمکت میکند و نمیگذارد ببازی. خودش زمینهاش را برایت فراهم میکند که ببری. اگر واقعاً بخواهی مسابقه را ببری، یکدفعهای خدا میگردد یک کار خوبِ قشنگ-که انجامش هم راحت است-سرِ راهت میگذارد و میگوید «این را انجام بده» یعنی خدا باعث میشود که خیلی راحت، مسابقه را ببری!
مسابقهای باش! و اِلا چطور میخواهی گناه را درک کنی؟! میدانی گناه یعنی چه؟ یعنی یک خطایی کردهای و این مرحله از مسابقه را از دست دادهای. بعد خدا میآید برایت جبران میکند! حالا ارتباط تو با خدا شروع میشود.
اگر دینداری را مسابقه بدانی، فضای زندگی و بندگیات عوض میشود!
اگر دینداری را به چشم مسابقه نگاه کنی، اصلاً فضای دینداری و فضای زندگی برایت تغییر میکند و یکچیز دیگری میشود!
بعضی از زن و شوهرها در خانه باهم دعوا میکنند، این میخواهد بر او پیروز بشود، او میخواهد بر این پیروز بشود، لذا هیچکدام کوتاه نمیآیند. اما اگر برای خوببودن مسابقه گذاشته بودند، اینطوری فکر میکردند: «الان که دعوا شده است، باید ببینیم چه کسی بیشتر میتواند ثواب میبرد؟» اگر کسی اینطوری فکر کند، در برابر طرف مقابل کوتاه میآید و میگوید: «باشد، هرچه شما بگویید!» آنوقت این کسی که کوتاه آمده، برندۀ مسابقه خواهد بود.