میگوید: سال ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ سیلی در پاکستان رخ داد و مردم ایران با هر توانی چه حضوری و چه مالی به مردم من کمک کردند؛ با حضور در آققلا خواستم به نوعی جبران کنم.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- مریم ذوالفقاری منظری؛ ۴۵ دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد به محض اتمام امتحانات پایان ترم شان، کمر همت میبندند و مسافت حدود ۶۰۰ کیلومتری تا مناطق سیل زده آق قلا را با پای جان که نه، با پای دل به یاری هموطنانشان میشتابند و مصداق بارز این بیت شاعر شیرین سخن کشورمان میشوند «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار».
جوانان غیور مشهدی در این اردو ۱۰ روز در بین مردم آق قلا بودند و علاوه بر بازسازی خانههای آسیب دیده از سیل، برایشان برنامههای فرهنگی هم تدارک دیدند که یک نمونه آن در شب ولادت حضرت معصومه (س) و آغاز دهه کرامت بود که پذیرای مردم با غذای محبوب مشهدیها «شله» شدند.
امروز روز آخری است که این دانشجویان در بین مردم آق قلا هستند، اما تا آخرین لحظه دست از کار نمیکشند. به جمع شان میروم تا از آنچه در این ۱۰ روز برایشان گذشت با آنها گفتگو کنم.
چند نفر از آنها را میبینم که زیر سایه درختی نشسته اند و استراحت میکنند. کنارشان مینشینم. خدا قوتی میگویم و وقتی با لبخند جوابم را میدهند مطمئن میشوم که حالا فرصت خوبی برای یک گپ و گفت صمیمانه است.
یکی از آنها نامش محمدصادق است، ۲۵ سال دارد و مدیریت بازرگانی میخواند. ابوالفضل که ۲۲ سال دارد کنار او نشسته و ترم ششم رشته اقتصاد است. نمیدانم از خستگی است که سرش را پایین انداخته یا حوصله درست و حسابی برای گفتگو با من را ندارد. به نظر می رسد از همه بچههای آن گروه سن و سال کمتری دارد. محمدرضا می گوید: ۱۹ سال دارد و ترم دومش را به پایان رسانده. شیطنت و جنب و جوش از چشم هایش کاملا مشخص است. انگار مثل بقیه خسته نشده فقط خواسته تا دوستانش را در این استراحت کوتاه همراهی کند.
شرکت در اردوی جهادی باعث رشد فردی میشود
خیلی سریع گفتگو را با آنها شروع میکنم و از آنها میپرسم که چندمین بار است که اردوی جهادی میآیند و خانواده هایشان مخالفتی نداشته اند؟
محمدرضا که اشتیاقش برای جواب دادن بیشتر است، میگوید من اولین بار است که به اردوی جهادی میآیم. خانواده ام بیشتر تشویقم میکردند که به اردو بیایم و بر این باور بودند که شرکت در این اردو باعث رشد من میشود. از پاسخ و از نگاه خانواده اش شگفت زده میشوم از محمدصادق و ابوالفضل هم میخواهم به این سوال پاسخ دهند.
محمدصادق که از همه بزرگتر است و با تجربهتر میگوید: بارهاست به اردوهای جهادی آمده و شمارشش از دستش خارج شده.
ابوالفضل هم چهارمین مرتبه است که اردوی جهادی شرکت میکند و از اینکه خانواده اش برای حضور در این اردو او را همراهی کردند و پیگیرش حضورش در این اردو بودند میگوید. میگویم سخت نبود بلافاصله بعد از تمام شدن امتحانات و بدون هیچ استراحتی راهی اردو جهادی شدید؟ که محمدصادق میگوید نه، چون قبلا تجربه این اردوها را داشتم و یکی از ویژگیهای بارز اردوی جهادی لذت بردن از تحمل سختی در کنار رفقاست برایم لذت بخش است.
ابوالفضل هم همین نظر را دارد. اما محمدرضا میگوید: اول برای خیلی سخت بود، چون اولین بارم بود، اما کم کم به محیط و شرایط عادت کردم و حالا برایم سخت که این اردو دارد تمام میشود.
برای شرکت در اردوی جهادی لحظه شماری میکنم
سوال بعدی ام را اینگونه میپرسم که چه شد به اردو آمدند؟ انگیزه و هدفی در پشت این حضورشان داشتند یا نه، چون دوستانشان هم در آن حضور داشتند خواستند چند روزی را کنار هم خوش بگذارنند؟
ابوالفضل سرش را بالا میگیرد و میگوید: از روزهای اولی که سیل رخ داد و گروههای جهادی عازم مناطق سیل زده میشدند پیگیر این اردوها بودم، اما به دلیل مشغلههای درسی امکانش برایم پیش نیامده بود و این اردو و زمان آن بهترین موقعیت برای حضور در مناطق سیل زده بود، به همین خاطر بی درنگ برای شرکت در آن ثبت نام کردم.
محمدصادق سوالم را اینگونه پاسخ میدهد: اولین باری که در اردوهای جهادی شرکت کردم بیشتر حس کنجکاوی داشتم. وقتی با فضای اردوهای جهادی آشنا شدم انگیزه ام برای شرکت در این اردوها بیشتر شد تا جایی که برای شرکت در آنها لحظه شماری میکنم.
محمدرضا هم میگوید: من هدفم از شرکت در این اردو احساس همدردی با مردم سیل زده و اینکه طعم سختی و مشکلات آنها را از نزدیک حتی برای یک بار بچشم.
از آن سه میپرسم مگر در اردوی جهادی به شما چه میدهند که اغلب این اردوها با استقبال مواجه میشود؟ نمره خاصی میدهند؟ یا شرکت در آن جزئی از سابقه و فعالیت بسیجی برایشان به حساب میآید؟ یا اینکه ممکن است این اردوها برای دوران سربازی به دردشان بخورد که با این اشتیاق شرکت میکنند؟
محمدرضا درحالی که میخندد میگوید: مگر آدم ناقص العقل باشد که برای گرفتن نمره یا کارت فعال بسیجی به اینجا بیاید و تمام سختیها و گرمای آن را تحمل کند؟ شرکت در این اردوها نوعی از عشق و علاقه قلبی است که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
ابوالفضل به این سوالم در این حد اکتفا میکند که اردوی جهادی علاوه بر بحث خدمت رسانی به محرومان و پاداش اخروی، یک فضای رشد برای افراد هم ایجاد میکند.
محمدصادق هم پاسخی مانند محمدرضا میدهد و میگوید: اگر کسی دنبال این چیزها باشد راه راحت تری هم برای رسیدن به آن دارد. اردو جهادی را فقط و فقط برای خودسازی و خدمت به هم وطنانمان شرکت میکنیم.
لبخند رضایت مردم تمام خستگی را از تن بیرون میکند
سوال بعدی را میپرسم و میگویم برایتان سخت نیست که جوانانی که اغلب کارشان فقط درس خواندن بوده و شاید بتوان گفت: در ناز و نعمت بزرگ شده اند و تجربه کار سخت نداشته اند، یک مرتبه بیل به دست بگیرند و صبح تا شب فعالیت سنگین داشته باشند و آخر هم با دستهای پینه بسته و زبر و خشن به خانه هایشان برگردند؟
محمدرضا که اولین مرتبه است در این اردو شرکت کرده میگوید: حقیقتا سخت است. حداقل برای من سخت بود. اما این سختی فقط برای روزهای اول یا شاید ساعتهای اول باشد. اما وقتی لبخند رضایت یک هم نوع، یک هموطن را میبینی و وقتی آنها را با چیزهای کوچک خوشحال میبینی یک احساس رضایت درونی و انرژی جسم و روحت را فرامی گیرد که همه خستگیها را از تنت میزداید.
محمدصادق و ابوالفضل هم که با سر صحبتهای دوستشان را تایید میکنند میگویند: کسی که اسم هجرت را میشنود باید خودش را برای شرایط سخت آماده کند، اصلا برای همین در این اردوها شرکت کرده.
بیشتر از این نمیخواهم وقت استراحتشان را بگیرم. به همین خاطر سوال آخرم را درباره نوع ارتباطشان با مردم و بچههای محلی میپرسم.
هر سه نظر مشابهی دارند و میگویند: مردم به ما خیلی لطف دارند و وقتی در کوچه و خیابان بچهها را میبینند به هر شکلی ابراز محبت میکنند و با مهمان نوازی شان ما را خجالت زده خود میکنند.
جدای از ایرانی و پاکستانی بودن، یک مسلمان و یک شیعه هستیم
پس از این گفتگوی دلنشین به سراغ دانشجویی دیگر میروم. دانشجویی که شرایط خاصش او را از دیگر جهادگران متمایز کرده. اهل پاکستان است و ۵ ماه است که به ایران آمده و در همان ابتدای حضورش در اردوی راهیان نور که اسفندماه برگزار شد شرکت کرد و حالا در کنار دانشجویان به یاری مردم آسیب دیده ایرانی شتافته.
فارسی را خیلی خوب صحبت میکند و ازین بابت خدا را شکر میکنم که دغدغه مترجم ندارم.
نامش کمیل حیدر است و انگیزه اش را کمک به برادران مسلمان عنوان میکند و میگوید: من از قبل درباره مردم سیلزده ایران میدانستم و وقتی دیدم فرصتی پیش آمده، آن را به فال نیک گرفته و تصمیم گرفتم به برادران و خواهران مسلمان و مصیبتدیده خودم در ایران کمک کنم.
او به سیلی که سال ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ در پاکستان رخ داد و خسارتهایی که این سیل به مردم پاکستان وارد کرد، اشاره میکند و ادامه میدهد: مردم ایران با هر توانی که داشتند چه حضوری و چه مالی به مردم من کمک کردند و من اینگونه خواستم به نوعی برای آنها جبران کرده باشم.
کمیل حیدر میگوید که خانواده اش مشوقش برای این کار بوده اند و از اینکه فرزندشان تعطیلات را در حال کمک به برادران مسلمان خود بگذراند، خوشحال هستند و درباره نحوه برخورد سایر اعضای گروه جهادی نسبت به حضورش در این اردو میگوید: بچهها دوستانه و برادرانه با من برخورد کردند و از حضور من هم خوشحال بودند هم ابراز تعجب میکردند، اما خیلی راحت توانستیم باهم صمیمی شویم و کار کنیم.
او پیام حضور خود در مناطق سیلزده به مردم ایران را اینگونه توصیف میکند که من با حضورم و کمکی که برادرانه به مردم ایران میکنم، قصد دارم به سهم خود سوءتفاهمها میان دو کشور برادر و همسایه را کم کنم و به مردم هر دو کشور نشان دهم که ما با فرهنگ و تاریخ مشترک، باید روابط دوستانه و برادرانه داشته باشیم و یادمان نرود جدای از ایرانی یا پاکستانی بودن، مسلمان و از یک دین هستیم.
در ادامه تصاویری از خدمات این دانشجویان در ۱۰ روز حضورشان در این اردو میبینید.