به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمد زعیمزاده جانشین سردبیر در یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: اول بهزاد نبوی که در جمع اصلاح طلبان رادیکال گفته بود ما باید با تمام قوا تلاش کنیم انتخابات پرشور در کشور برگزار شود؛ و دوم اکانت رسمی جبهه پایداری که در توئیتی در پاسخ به اظهارنظر محمد رضا باهنر که گفته بود «آیت الله مصباح معتقدند باید از اصلح حمایت شود حتی اگر رای نیاورد» نوشت: «آیت الله معتقدند معرفی اصلحی که امکان رای آوری آن فراهم نیست کار لغوی است.»
اظهارات بهزاد نبوی از این جهت اهمیت دارد که در تضاد با برخی سیاسیون اصلاح طلب درباره مشارکت در انتخابات آتی است. پیشتر نوشتیم که وضعیت اجتماعی دولت روحانی و تراژدی تَکرار در دو انتخابات ۹۲ و ۹۶ سیاست ورزان اصلاح طلب رادیکال را در موقعیت آچمز سیاسی قرار داده است. چسبندگی اصلاح طلبان به دولت و کارنامه دولت به گونهای است که نه امکان مرزبندی صریح با حسن روحانی برای آنها فراهم است، نه ظرفیت پذیرفتن مسئولیت اجتماعی آن؛
از طرف دیگر مسلم است که با نزدیک شدن به انتخابات اسفند این وضعیت نمیتواند خیلی مانایی داشته باشد و جبهه اصلاحات باید حداقل با خودش تعیین تکلیف کند. هماکنون دو صدای متفاوت از اصلاح طلبان درباره انتخابات اسفند به گوش میرسد؛ اول صدای کم رمقی که از عدم حضور در انتخابات یا حضور مشروط میگوید و دوم امثال بهزاد نبوی که صریحا از حضور حرف میزند. پیش فرض اول محتمل بودن استراتژی تقسیم کار بین دو دسته از اصلاح طلبان رادیکال است. این پیشفرض چندان دور از ذهن نیست که اصرار تیپهایی مانند تاجزاده بر تحریم انتخابات برای گرانفروختن حضور قطعی اصلاح طلبان باشد. حتی با قبول چنین پیشفرضی چرا بهزاد نبوی که وزن هسته سخت اصلاح طلبان را دارد، اینقدر زود بساط کاسبی همقطارانش را جمع کرد؟
بهزاد نبوی، سیاستمدار باتجربه اصلاح طلب با چه مبانی استدلالی و تجربی به این نتیجه رسیده است که از لزوم حضور در انتخابات بگوید؟ درواقع سوال مهمتر و کارگشاتر این است که چه اتفاقی افتاده که بهزاد نبوی از طراحان و چهرههای اصلی تحصن مجلس ششم و افراد کلیدی ستاد موسوی در انتخابات ۸۸ از لزوم حضور در انتخابات میگوید؟
پاسخ به این سوال در خود سوال موجود است، شاید تماشای تجربه پیمودن مسیر رادیکالیسم در سیاستورزی کلید ورود معقولتر امثال نبوی به سیاست است، دقیقا رادیکالیسم حداکثری اصلاح طلبانه در آن دو انتخابات بود که آنها را به دام انفعال امروز رسانده است. نبوی میداند احتمال رویت افق کنش فعال حتما از مسیر رادیکالیسمی دیگر نمیگذرد و این معجزه واقعیت است، التماس سیاسی به روحانی، ناطق، لاریجانی و... توسط اصلاح طلبان، هزینهای است که این جریان برای رادیکالیسم و مقابله با واقعیت داده و این هزینه پیش چشم نبوی است.
بهسراغ توئیت جبهه پایداری برویم، آنچه در این توئیت به نقل از آیت الله مصباحیزدی مهمترین سرمایه سیاسی و اجتماعی جبهه پایداری بیان شده است هم با تصویر حکشده در بخشهایی از افکار عمومی از مبانی نظری ایشان در تعارض است، هم با کنشگری سیاسی این ایده فکری در چند انتخابات اخیر.
سال گذشته مستندی از زندگی آیت الله مصباحیزدی به نمایش درآمد بهنام «آن زمستان»؛ آغاز مستند با عمل جراحی چشم حضرت آیت الله بود، حالا این توئیت نشان میدهد احتمالا منظور آن عمل دگرگونه دیدن عرصه سیاست است، حتما باید به استقبال این حرف رفت که «معرفی اصلحی که امکان رای آوری آن فراهم نیست کار لغوی است»، اما سوال این است که این گزاره بهتازگی معتبر شده یا مثلا در انتخاباتهای مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم هم اعتبار داشته است؟ در انتخابات مجلس نهم که اولین حضور جدی پایداری در سیاست بود، لیستی از سوی این جبهه معرفی شد که بعید است خود تصمیمگیران اصلی این جبهه هم حالا نام نیمی از آنها را به یاد داشته باشند، این افراد در آن انتخابات رای نیاوردند و در انتخاباتهای بعدی هم رای نیاوردند و بعید است بسیاری از آنها مثلا جز در انتخابات اولیا و مربیان مدرسه فرزندشان در انتخابات دیگری رای بیاورند، یا در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، فردی از سوی جبهه پایداری به عنوان اصلح بین زمین و آسمان معرفی شد که بعید بود درصورت ماندن در صحنه به انتخابات میرسید. درمورد هر دو انتخابات میتوان این سوال را خیلی جدی پرسید که واقعا آیا این افراد بهترین گزینهها برای نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری بودند؟ واقعا آیا رایآورترین گزینهها بودند؟
معجزه واقعیت و تدبر در عینیات جامعه هم پایداری و هم اصلاح طلبان رادیکال را که بهلحاظ فکری دو منظومه متفاوت هستند بهتعدیل مواضع و دگردیسی فکری رسانده است؛ اتفاقی که باید از آن استقبال کرد.