وارد شدیم و خواستیم اطلاعات اتاقها و قیمتهای اجاره را بپرسیم که دختری با موهای تراشیده و پیرسینگهایی که به گوش و بینی و لبهایش وصل بود و روی مچ دستش تتو داشت وارد شد و رفت طبقه بالا.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو - مرضیه بکان؛ تجمع دانشگاههای برتر کشور در پایتخت و سرریز دانشجو به این کلانشهر، سبب رشد هرچه بیشتر محلهای اسکان دانشجویان در آن شده است. محدودبودن خوابگاههای دانشجویی دانشگاهها به نسبت دانشجویان درحال تحصیل، دانشجویان را از تحصیل در این دانشگاههای دولتی منصرف نمیکند، بلکه زیست در فضای این کلانشهر و رؤیای موفقیت و پیشرفت، دانشجویان را در هر شرایطی مجاب به ماندن میکند. ماندن نیز مستلزم مکانی برای زندگیکردن است. البته درمورد پانسیونهای دانشجویی که جایگزین خوابگاههای دانشگاهها میشوند، واژۀ اسکان مناسبتر است.
اولین مواجههام با مسئلۀ پانسیونها، همصحبتشدن با دختری در ایستگاه اتوبوس جلوی کوی دانشگاه بود. منتظر سرویس دانشگاه بودیم. ناراحت بود و چشمها و بینیاش احتمالاً از شدت اشکریختن قرمز شده بود. سرصحبت را که باز کردم گفت، چون کارشناسی ارشد شبانه است، خوابگاه دانشگاه به او تعلق نمیگیرد. چندباری آمده کوی دانشگاه تا شاید اصرار، کار خودش را بکند. ولی همه چیز در این مملکت روی پاشنهی قانون میچرخد! خوابگاه نداده بودند. چند ماهی بود در یکی از پانسیونهای دانشجویی سطح شهر، اتاقی چهار نفره اجاره کرده بود. بهدلیل شرایط بدی که در این چند ماه تحمل کرده، آمده بود دوباره دست به دامان مسئولین کوی دانشگاه شود.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
چند ماه گذشت. بهسبب شرایط مشابهی که برای دوست و همدانشگاهیام پیش آمده بود، با هم پیگیر پانسیونهای مناسب برای اسکان او شدیم. حالا تمام آگهیهای درودیوار میدان انقلاب برایمان مهم شده بود. حتی کف پیادهروها هم از نگاهمان دور نمیماند! بالاخره خلاقیتی است که بهخرج میدهند و با درج رقمی فریبکارانه روی زمین، برای لحظاتی، برای کسی که پیگیر این قضایاست، سبب مکث کوتاهی میشوند. با چندتایشان که نزدیکترین آدرس را به دانشگاه داشتند، تماس گرفتیم. شرایط را جویا شدیم. با روی خوش، ترغیب به دیدن حضوری مکان مورد نظر کردند. آدرس سه تا را یادداشت کردیم برای مراجعه حضوری. وقت زیادی هم نداشتیم. اولی در ابتدای خیابان کارگر شمالی، دومی و سومی حوالی بلوار کشاورز.
طبقه همکف، دو سرویس بهداشتی و یک حمام داشت برای ۱۸ نفر. یکی از سرویسها آن روز خراب بود و غیرقابل استفاده. یک اتو در پاگرد و حیاط کوچکی که در آن سه ماشین لباسشویی کنار سرویسها قرار داشت.
اینجا کجاست؟!
خیابان کارگرشمالی به سبب نزدیکی به دانشگاه تهران و مرکز تهران، پر از پانسیونهای دانشجویی و متفرقه است. اولی از بیرون شبیه به هرچیزی بود جز خوابگاه. خانهای کلنگی با نمای سیمانسفید و در فلزی کوچک و آیفون تصویری! وارد که شدیم با پردۀ برزنتی سبزِ رنگپریدهای مواجه شدیم که سمت چپ آن میز و دو صفحه مانیتور برای چک دوربینها بود. از دختر جوانی که پشت میز بود خواستیم داخل را به ما نشان دهد. گفت: اول بگذارید قیمت و قوانین را بگویم. اتاقهای چهار، شش و هشت نفره داشتند، در دو طبقه. همکف قیمت بالاتری داشت. بهترتیب ماهی ۸۰۰، ۶۵۰، ۵۵۰ هزارتومان بود. طبقۀ اول ۶۵۰، ۵۵۰، ۴۵۰ هزارتومان و طبقۀ دوم، ۵۵۰، ۴۵۰، ۴۰۰ هزارتومان. رفتیم تا داخل را نشانمان دهد. طبقه همکف، دو سرویس بهداشتی و یک حمام داشت برای ۱۸ نفر. یکی از سرویسها آن روز خراب بود و غیرقابل استفاده. یک اتو در پاگرد و حیاط کوچکی که در آن سه ماشین لباسشویی کنار سرویسها قرار داشت. بند رختهایی در حیاط برای پهن کردن لباس که پنجرههای همسایه مشرف به آن بود. دیوارهایی که با بلکای کرمیرنگ چرکمرده پوشانده شده بودند. آشپزخانهای با دو اجاق گاز سهشعله و یک سینک کهنه که تهویه و نور مناسب نداشت.
برای دیدن طبقۀ اول از پلههای کمعرض، ولی با ارتفاع زیاد بالا رفتیم. با این پلهها، قطعاً زانودرد، اولین همراهِ بچههای طبقات بالاتر میشد. سه اتاق در سه طرف و در طرف دیگر، آشپزخانه بود. شبیه طبقۀ پایین، با این تفاوت که اتاق هشت نفره تنگتر بود. طبقۀ دوم را ندیدیم. پنکۀ سقفی ناامیدانه میچرخید تا بوی چاه گرفت و هوای دمکردۀ پس از حمام را بپراکند. به همین اطلاعات اکتفا کرده و خداحافظی کردیم و حتی صبر نکردیم تا قوانین و مقرراتش را برایمان بگوید.
شبی ۴۰ هزار تومان
به دومی واقع در انتهای بلوار کشاورز زنگ زدیم. بلافاصله راه افتادیم. زیاد از دانشگاه دور نبود. ساختمانی پنج طبقه با نمای شیشههای رفلکس سبز. ظاهر جمعوجور و تمیزی داشت. وارد شدیم و خواستیم اطلاعات اتاقها و قیمتهای اجاره را بپرسیم که دختری با موهای تراشیده و پیرسینگهایی که به گوش و بینی و لبهایش وصل بود و روی مچ دستش تتو داشت وارد شد، با خانم پشت میز سلام و خوشوبش کرد و رفت طبقۀ بالا. از خانم پشت میز پرسیدم مگر اینجا صرفاً خوابگاه دانشجویی نیست؟! گفت: «نه فقط. ولی دانشجو هم داریم. همین اتاق پشتی من که یه نفره هست، یه خانم دکتر، سه ساله اجارهاش کرده و دوست همیم». به هرحال با روی خوش و تعارف آبِ خنک شروع کرد از روی لیست، قیمتها را گفتن. اتاقهای دو، چهار، شش و هشت نفره در پنج طبقه. هر طبقه یک دستشویی و حمام و آشپزخانه. البته همکف و طبقۀ اول سرویس بهداشتی و آشپزخانهاش یکی بود. قیمتها به ترتیب، ۶۰۰، ۵۵۰، ۵۰۰، ۴۵۰ هزارتومان بود با ودیعۀ ۴۰۰ هزارتومانی برای همۀ اتاقها.
ساعتهای ورود و خروج از شش و نیم صبح تا ده و نیم شب بود. بعد از این ساعت در بیرونی قفل میشد. گفت: البته الان فقط یک اتاق دونفره خالی داریم با یک تخت خالی در اتاق شش نفرۀ طبقۀ دو. دوستم گفت: برای یک هفته میخواهد بماند، آیا امکان دارد؟ خانم مسئول کمی منومن کرد و گفت: باید روزانه حساب کنی، البته بدون ودیعه. برای اتاق دو نفره که خالی است، اجاره روزانه، ۴۰ هزار تومان است. بعد همکف و طبقۀ بالا را نشانمان داد و گفت: اتاقها زود پر میشوند و باید عجله کنیم. بیرون آمدیم و با هم مشورت کردیم. تصمیم گرفت برای یک هفته بماند. اینجا را نسبت به جای قبلی تمیزتر و خانم مسئول را خوشبرخوردتر یافته بود. هرچند دیدن دختری با آن شکل نامتعارف در ابتدا برای من قابل هضم نبود، ولی به دوستم گفتم حالا که میمانی، از خودت دائماً به من خبر بده. همان شب با هم چمدانش را آوردیم. پنج روز ماند و دوباره با ناراحتی از من خواست کمکش کنم دنبال پانسیون دانشجویی باشیم! تعریف کرد که هرشب بلااستثنا بویی شبیه به بوی سیگار به مشامش میخورده که حتی یک شب آنقدر شدید بوده، نتوانسته بخوابد و دائماً سرفه میکرده. حمام و دستشویی که با هم مشترک بوده، اول صبح و آخر شب همیشه پر میشد و برای استفاده از سرویس بهداشتی غرغرهای آدمها را باید تحمل میکرد. از دیدن آدمهایی با سر و وضع عجیب میترسیده و شبها در اتاق را از تو قفل میکرده. شبها هم بعضیهایشان خیلی دیر میآمدند و از آنجایی که اتاقش دقیقاً روبروی میز پذیرش بوده، هر روز بالاجبار تمام اتفاقات را با صدای بلند میشنیده و در جریان قرار میگرفته؛ و شاهد دعواهای اتاقهای طبقات بالا بر سر استفاده از سرویس و آشپزخانه و ساعت خاموشی و ... بوده.
به توصیه دانشگاه تهران
دوستمان اینبار به کوی مراجعه کرد و از آنها خواست یک پانسیون معتبر از طرف دانشگاه معرفی کنند. نامۀ معرفی به او دادند، پانسیونی در حوالی خیابان فلسطین. فردای آن روز باهم رفتیم برای دیدن پانسیون. باز هم یک ساختمان قدیمی چندطبقه با نمای سیمانی. زنگ زدیم و وارد شدیم. ابتدا خانمی که نامه را از ما گرفت گفت: اینجا ربطی به دانشگاه ندارد و خصوصی است. ولی بعد از دیدن اتاقها و صحبت با بچهها متوجه شدیم این پانسیون با دانشگاه تهران قرارداد دارد.
دانشگاه ادعا میکند این پانسیون را بهخاطر لطف به دانشجوهای شبانه اجاره کرده، با این شرایط که نصف اجاره از محل بودجه دانشگاه تامین میشود و نصف اجاره را خود دانشجو باید پرداخت کند.
داخل ساختمان از بیرونش هم قدیمیتر بود. درهای چوبی با دستگیرههای قدیمی خراب. سقفی که چند جایش ریخته و پلههای سنگی که به خاطر قدمت نمیدانم چندسالهاش کاملاً لبههایش ساییده شده بودند. دیوارهای کثیف، لابی که حکم آشپزخانه را داشت با یک گاز سه شعلۀ بیجان و یک لامپ صد کمسو. همۀ اتاقها به گفته آنها پر بوده و فقط یک جا در اتاق هشت نفرۀ طبقه همکف و یک اتاق خالی در طبقۀ چهارم داشتند. ساختمان کلاً پنج طبقه بود. وارد اتاق هشت نفره شدیم. چهار تخت دوطبقه و جایی میان تختها در اندازۀ درازکشیدن دو آدم بالغ. سرویسها و حمام و آشپزخانه و یخچال در هر طبقه مشترک بود.
ساختمان به قدری قدیمی بود که تعجب کردم چطور ادارۀ اماکن اجازه داده چنین ساختمانی تبدیل به پانسیون و مسکونی شود. یا دانشگاه چطور میتواند چنین جایی را خوابگاه بنامد. قیمتها را پرسیدیم و گفتند اینجا، چون دانشجویی است و فقط به دانشجوهایی که از طرف دانشگاه معرفینامه داشته باشند، اجاره داده میشود، با تخفیف برای شما حساب میشود. اتاقهای چهار، شش و هشت نفره، با اجارۀ ماهانه ۱۹۰، ۲۰۰، ۲۲۵ هزارتومان و ودیعۀ صدهزارتومانی. تهوتوی قضیه را با پرسوجو از بچهها و نیز کوی دانشگاه درآوردیم و متوجه شدیم دانشگاه ادعا میکند این پانسیون را بهخاطر لطف به دانشجوهای شبانه اجاره کرده، با این شرایط که نصف اجاره از محل بودجه دانشگاه تامین میشود و نصف اجاره را خود دانشجو باید پرداخت کند.
به دیدن همین سه پانسیون بسنده کردیم. رویای تحصیل در دانشگاههای برتر تهران برای دانشجویان غیرتهرانی سبب رونق گرفتن قارچگونۀ این پانسیونهای بی قواره با همه آسیبهایش شده است. دانشگاههای دولتی هم برای پرکردن جیبشان با شعار تحصیل رایگان برای همه، هرسال از ظرفیت رشتههای روزانه در تحصیلات تکمیلی کم میکنند و به رشتههای غیرروزانه اضافه میکنند. غیرروزانههایی که دانشگاهها هیچ تعهدی بابت دراختیارگذاشتن حداقل امکانات رفاهی به دانشجویانشان نمیدهند.