به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، بازیگر شیرازی که با نسیمبیگ و بسیمبیگ «روزی روزگاری» قدرت بازیگریاش را به رخ کشید. بعدها امرالله احمدجو از او و رفیق شفیقش محمود پاکنیت در کارهای بعدی خود «تفنگ سرپر» و «پشت کوههای بلند» بیشتر استفاده کرد. محمد فیلی در «مختارنامه» و نقش «شمر بن ذیالجوشن» سر زبانها افتاد تا جائیکه به تعبیر خودش هم ناسزا شنید، تحریم آب خانه و بیتوجهی خانواده و از طرفی کتک خوردن در خیابان را تحمل کرد. ناگفته نماند در این میان کسانی هم در خیابانها از این بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون تشکر کردند. او بعد از «مختارنامه»، در «جلالالدین» «چاردیواری» «روزی بود، روزی نبود» «عملیات 125» «پرستاران» «هاتف» «بانوی عمارت» «دنگ و فنگ روزگار» و «بانوی سردار» حضور داشته است.
فیلی نشان داده کمکار نیست ولی سعی کرده با تهیهکنندگان و کاربلد کار کند، البته گاهی اوقات هم کارهای ضعیفی از او در پرده نقرهای و جعبه جادو به نمایش درآمده که خودش هم از این نقشآفرینیها راضی نیست. او فارغ از خاطراتش در جریان ساخت «مختارنامه»، گلایههایی از تلویزیون فعلی دارد که میتوانست با کارشناسی دقیقتر و نظارت کیفی درست به سرمنزلهای بهتری برسد.
نقش «شمر» از نظر فیلی کار بسیار سخت و دشواری بود چون خودش از دوران کودکی نسبت به این شخصیت تنفر داشته و حالا بایستی با این شخصیت همزادپنداری کند تا به باورپذیری برای مخاطب برسد. خودش را دلداری میدهد که همه تقصیرها به گردن «سنان» بوده و او امام حسین(ع) را به شهادت رسانده است. فیلی در ادامه این روایتها به این نکته اشاره کرد به خودم امیدواری میدادم ولی میدانستم «شمر» چقدر ملعون و جانی بوده است
مشروح گفتگو با محمد فیلی بازیگر نقش «شمر» در ادامه میخوانید:
پیشنهاد نقش شمر اولینبار در تعزیه
*هنوز «مختارنامهای» ساخته نشده بود شنیدم در تعزیه هم نقش «شمر» را به شما واگذار کردند. ماجرا از چه قرار است؟
تعزیه فن و تخصص خاصی دارد و من خیلی علاقه داشتم این کار را انجام دهم. در جریان ساخت سریال «روزیروزگاری» با تماشای تعزیههای گوناگون در میمه و روستاهای اطراف اصفهان، خودم هم وارد این عرصه شدم. البته که هیچ کدام از آن موقعیتهای تعزیه را در «مختارنامه» تکرار نکردم؛ تعزیه یک شیوه خاصی را میطلبد و این متفاوت بودن باید در هرکدام از مدیومها و فضاهای کار هنری متفاوت باشد.
میرباقری من را دید و گفت: شمر من هم وارد شد!
*داود میرباقری از شما یک شناخت کاملی با توجه به حضور در کارهای امرالله احمدجو داشت. همانطور که گفتید برای «سلمان فارسی» هم از شما دعوت به کار کرده است. با توجه به اینکه شنیدم که گفته بودید فکر نمیکردید چنین نقشی به شما پیشنهاد شود از ماجرای پیشنهاد و اتفاقی که برای انتخاب رسیدن به نقش «شمر» برایتان افتاد؛ بگویید؟
بله. داود میرباقری مرا میشناخت اما یک بازیگر طناز و نه یک آدم تلخ و خشن؛ اصلاً انتظار نقش منفی را نداشتم. وقتی از دفتر تهیهکننده «مختارنامه»- محمود فلاح- با من تماس گرفتند بسیار خوشحال شدم. چون میدانستم در پَسِ ذهن آقای میرباقری قرار دارم؛ وقتی رفتم دفتر و صحبتی داشته باشیم یادم نمیرود خانم قاسمی گفتند در طبقه دوم منتظر شما هستند. از پلهها که بالا رفتم این پیچ پله، دیدم آقای میرباقری ایستادهاند و به یک میز دورخوانی تکیه دادهاند. تا چشمشان به من افتاد گفت: شمر من هم وارد شد!
من به خودم و فضای پیرامونی نگاه کردم که یعنی میرباقری منظورش به من بوده است. خودم را به بیخیالی زدم که شاید آقای میرباقری یک شوخی کرده یا یک لقبی را به من داده است. وقتی وارد دفتر شدم به من گفت: محمد! من یک نقشی برای تو در نظر گرفتهام که شاید خودت هم به آن فکر نکرده باشی! میخواهم شمر «مختارنامه» تو باشی! من گفتم: آقای میرباقری شوخی میکنید؟ من چه کار با شمر دارم. او گفت: این شمر را برای تو کنار گذاشتم؛ من برای همه نقشها دو سه گزینه خاص دارم اما شمر فقط تو گزینه این نقش هستی؛ اگر این نقش را هم نپذیرفتی شمر را در سریال نخواهم داشت.
این صحبتهای داود میرباقری من را آچمز کرد و ماندم چه کار کنم. شدم شمر! آنجا بود حال و روز وصفناپذیری داشتم. آن روز نتوانستم سوار ماشین شوم و سرگردان و پیاده به منزل رسیدم. به موضوع انتخاب شمر فکر میکردم و برایم باورکردنی نبود؛ حتی باز هم به خودم میگفتم آقای میرباقری شوخی کرده است. ولی وقتی پای قرارداد رفتم و نقش شمر را برای من نوشتند آنجا بود که مُهرِ بازی در این نقش برایم خورده بود.
وقتی «شمر» شدم نمیدانستم به خانوادهام چه بگویم
*یکی از استرسهایی که داشتید مواجهه با خانوادهتان بود و نمیتوانستید بگویید شما «شمر» مختارنامهاید. زیرا شنیدیم آب هم بر شما تحریم کردند...
خانوادهام خیلی مشتاق بودند که قرار است در «مختارنامه» بازی کنم. میدانستند این سریالی است که دیده میشود. به من توصیه کردند یک نقش خوب بگیرم؛ ولی فکر نمیکردم «شمر» را به من پیشنهاد دهند. وقتی «شمر» مختارنامه شدم دیگر نمیدانستم به خانوادهام چه بگویم، اگر میگفتم قرار است بازیگر «شمر» شوم مرا پس میزدند. تا مدتها در خانه میگفتم هنوز نقشم مشخص نشده و در حال نگارش فیلمنامه هستند؛ البته دروغ نگفتم داشتند فیلمنامه را مینوشتند.
رسانهای شدن نقش «شمر» باعث شد تا خانوادهام در جریان قرار بگیرند. حتی یکی از روزنامهها با تیتر درشت نوشته بود نسیم بیگ و بسیم بیگ روزی روزگاری، «شمر» مختارنامه شد. آن موقع دیگر نمیدانستم چه بگویم.
حاضرم در کارهایی مثل «مختارنامه» هر نقشی را بپذیرم
*اگر قرار بود به جای «شمر» نقش دیگری را انتخاب کنید کدام نقش را میپذیرفتید؟
من کارهای خوبی که انجام میدهم به جان و دل مردم هم مینشیند تمام نقشهایش را دوست دارم. هرکدام به من پیشنهاد شوند میپذیرم؛ چون قواره و فیلمنامه دارند. در «مختارنامه» هم هر نقشی به من سپرده شود میپذیرم. آنقدر فیلمنامه «مختارنامه» روان و جذاب بود که با یک بار خواندن بازیگر میتوانست یک مونولوگ را در دو برداشت بگوید.
قلم داود میرباقری شعر بود و امروز فیلمنامههایی نوشته میشوند که بازیگر نمیتواند با دیالوگهایش ارتباط برقرار کند. در نتیجه مخاطب هم هیچ همذاتپنداری با آن سناریو و فیلمنامه داشته باشد. این حسن کارها و جذابیتهای فیلمنامهای باعث میشوند که یک بازیگر دوست داشته باشد در هر نقش آن اثر حاضر شود.
جانیبودن و ملعون بودن «شمر» به چشم آمد
*فارغ از استرس خانواده به تعصب هیئتیها و بازتاب در میان مردم هم فکر کردید؛ میدانید که چقدر شمر در میان شیعیان، منفور است؟
میدانستم این اتفاق میافتد و تنفر وجود دارد. چون خودم از دوران کودکی یک تنفر خاصی نسبت به شمر داشتم. طبیعتاً مردم هم به این شکل نگاه میکنند و از این ملعون حادثه کربلا متنفر هستند. مخصوصاً زمانیکه این نقش مورد توجه هم قرار میگیرد به مراتب این میزان تنفر نسبت به شمر بالاتر میرود. البته که در عالم بازیگری، نمایش قدرتمند یک شخصیت چه منفی و چه مثبت، باعث میشود مخاطب به عمق باور و معنای آن شخصیت پی ببرد؛ اینجا مردم با این ایفای نقش، جانیبودن و ملعون بودن شمر را باور کردند. لازم است در وهله اول یک نقش برای مردم و جامعه آگاهیدهنده باشد.
من را مواخذه میکردند چرا نقش «شمر» را بازی کردهام؟
مردم هم نسبت به گذشته با دقت بیشتری به فیلمها نگاه میکنند و میدانند من آن نقش را بازی کردهام. من خودم آن شمر ملعون نیستم! این دلایل به من قوت قلب میداد که مردم این طور نگاه میکنند. با این اوصاف یکسری نگاهشان بعد از پخش سریال، خیلی سخت بود و یکسری تشکر میکردند و میگفتند شما بازیگر هستید و با من برخورد خوبی داشتند. البته برخی هم آنقدر شمر «مختارنامه» را باور کرده بودند که من را مواخذه میکردند چرا نقش «شمر» را بازی کردهام؟
*روایتهایی هم وجود دارد که حتی خانواده شما را تحریم آب کردند...
انتظار داشتند یک نقش خوب بگیرم نه شقیترین و منفورترین نفر در حادثه عاشورا را بازی کنم. شمر خیلی منفور است شاید بسیاری شناخت کمتری نسبت به حرمله و خولی داشته باشند ولی «شمر» را شقی حوادث کربلا میدانند. در حالی که شمر در وقایع کربلا سَرِ امام حسین(ع) را از تنش جدا نمیکند و در واقع امام حسین(ع) را به شهادت نمیرساند. «سنان» آدم شیرین عقلی است که حال طبیعی ندارد این کار را انجام میدهد. با توجه به همه این موجودیتهای تاریخی به خودم دلداری میدادم تا بار تنفر مردم را نسبت به شمر کمتر کند. به خودم میگفتم مردم آگاه میشوند که امام حسین(ع) را سنان به شهادت رسانده و اینطور خودم را پشت شخصیت «سنان» در "مختارنامه" پنهان میکنم. اما با همه این شرایط و فکرهای درونی، خانوادهام شمر را دوست ندارند.
جایی دیدم عکس «شمر» مختارنامه را در کنار رئیسجمهور آمریکا قرار دادند
*تصاویر نقش شما(شمر) در کنار اشخاص دیگری همچون رئیس جمهور آمریکا و ایادی استکبار، قرار میگرفت؛ واکنش شما به این تصاویر و فضاها چه بود؟
چند باری پشت یک روزنامه و مجلهای دیدم که نصف عکس من- نقش شمر- را کنار عکسهای رئیسجمهور آمریکا و ایادی استکبار گذاشتهاند و شمر آن زمان را با شمرهای این زمان مقایسه میکردند. یک بار روی دیوار میدان ولیعصر(عج) تابلوی بزرگی از عکس من و اشرار و استکبار قرار دادند. گلایه نکردم و فقط گفتم ایکاش این حرکتها موثر باشند. اگر تأثیر نداشته باشد کار خوبی نبوده است.
ماجرای کتکهای یک خانم سالخورده
*یک جایی خانم سالخوردهای شما را کتک زده بود. ماجرا از چه قرار است؟
ماجرا برمیگردد به زمان پخش «مختارنامه» که قسمتهای پایانی روی آنتن میرفت. با مردم در خیابانها مواجه میشدم و واکنشهای مختلفی داشتند. یک روز دو موتور سوار کنار یک تاکسی من را تهدید کردند و راننده از من خواست پیاده شوم که یک موقعی به ماشین حمله نکنند. یک روزی هم در خیابان فاطمی از ماشین پیاده شدم یک خانم سالخورده که ظاهراً در ماشین من را دیده بود با کیف به سرم زد. گفتم خانم چرا این کار را میکنید؟ گفت چرا این نقش را بازی کردی! گفتم از من خواستند این نقش را بازی کنم. و باز با ناراحتی بسیار میگفت نه تو نباید این نقش را بازی میکردی و نباید شمر میشدی. من عذرخواهی کردم و گفتم دیگر شمر نمیشوم. اینجا بود چند نفر آن خانم را مشغول کردند تا من بروم؛ مگر نه کتکهای بیشتری میخوردم.
سختترین جای «مختارنامه» پایان کارِ شمر است
*شنیده بودیم در یکی از صحنههای مختارنامه، «شمر» گریه میکند...
جایی که خیلی منقلب شدم و حتی کار لحظاتی متوقف شد همان پایان کار شمر است. شمر با آن شکل مفتضحانه فرار میکند و در یک خرابه ساکن میشود. در شرایطی قرار میگیرد که دیگر از آن سفرههای رنگین دارالخلافه، نان و ماستی میخورد و در واقع ذلیل شده است. یک یار برایش مانده و سوای نوکری که رفته خرید کند ابنضبابی کنار او نشسته و از او میپرسد الان پشیمان هستی این کار را کردی؟ میگوید نه. این نه گفتن یک مقدار برای من سخت شد.
اینجا با خودم کلنجار رفتم که چرا این «نه» از دهانم بیرون آمد. یا دیالوگ دیگری که گفتم چند بار هم مرا بکشند و زنده شوند دوباره با حسین بن علی مقابله میکنم. در این سکانس به هم ریختم و یک طوری شد که نمیتوانستم این دیالوگها را ادا کنم. داود میرباقری متوجه این ماجرا شد و لحظاتی کار را متوقف کرد و به عوامل اعلام کرد یک چایی و آبی بخورید. بعد پیش من آمد و گفت چه شده و چرا ناراحت شدی؟ گفتم چیزی نیست. دوباره شروع کردم و کار را ادامه دادم.
در حقیقت این نقش را من انتخاب نکردم و داود میرباقری هم انتخاب نکرد به او گفتهاند این نقش را محمد فیلی بازی کند. حتماً آن کسی تقدیر کرده این نقش را من بازی کنم که در لحظات سخت هم ما را یاری میکرد. من و خیلی از دوستان در «مختارنامه» در لحظات سخت میگفتیم یا امام حسین(ع) خودتان کمک کنید و واقعاً این یاری را به چشم خودمان میدیدیم. همه بازیگران دلسپرده بودند و از خود حضرت اباعبدالله کمک میخواستند. در حال عادی برای من که سالها عزادار امام حسین(ع) بودهام خیلی سخت است حتی در عرصه نمایش خودم را مقابل امام حسین(ع) ببینم!
صحنههای حضرت ابوالفضل(ع) بسیار سخت و جانسوز بود
*عمده سکانسها و دیالوگهای «مختارنامه» عین روضه است. واقعاً کجا و بر کدام شهید کربلا دلتان سوخت؟
نمیتوانم تفکیک کنم همه شهدای کربلا مظلومانه به شهادت رسیدند. هرکدام از این شهدا یک عشقی داشتند و آن عشق به شهادت در راه امامشان و در راه اعتقاداتشان بود. اگر پیروز شدند و نشدند به شهادت برسند؛ با این اعتقاد آمدهاند و به سرنوشت هرکدام از شهدای کربلا نگاه کنیم مظلومانه شهید میشوند؛ اما در کنار همه این مظلومیتها، صحنه حضرت ابوالفضل(ع) از همه دشوارتر، سختتر و جانسوزتر بود. یک جوان رعنایی که میخواهد برای فرزندان برادرش- امام حسین(ع) آب ببرد و با شمر هم نسبت دارد. شمر میآید کنار رود علقمه و با حضرت ابوالفضل(ع) دیالوگهایی دارد. این ملعون از حضرت ابوالفضل(ع) میخواهد به سمت آنها برود و به ایشان اماننامه هم میدهند. حضرت عباس(ع) به این صحبتهای شمر توجهی نمیکند آب را کنار میزند اول خودش بخورد ولی به یاد فرزندان امام حسین(ع) میافتد و خودش آب نمیخورد. مشک را پُر از آب میکند که ببرد، شمر مانع از رفتن حضرت ابوالفضل(ع) به خیمهها میشود.
مظلومانهترین صحنهای که دیدم آن صحنهای بود که حضرت ابوالفضل(ع) به دستور شمر مورد محاصره سربازان لشکر یزید قرار میگیرد و دستور تیرباران میدهند. مشک سوراخ میشود و اینجاست که دلم در همان صحنه به آشوب و بغض افتاد. این بخشِ فیلم بنا به دلایلی از تلویزیون پخش نشد. شاید اگر پخش میشد تأثیر بسزایی برای مردم داشت و باورشان نسبت به چیزهایی که میشنوند بیشتر میشد. بسیاری به خود من میگفتند وقایع کربلا را زیاد شنیده بودیم ولی نمایش این اتفاقات در سریال «مختارنامه» بسیار تأثیرگذار بود و دلمان شکست. این نقطه عطف باورپذیری داستان است که تماشاگر ما بگوید با دیدن این صحنه هم باورپذیریام مضاعف شد و هم دلم شکست.
«شمر» فیلم دیگری نمیشوم
*بعد از اینکه شمر را بازی کردید فیلمهای دیگر هم از شما خواستند شمر را بازی کنید. اگر دوباره در فیلمی با فضای کربلا به شما پیشنهاد بدهند، دوست دارید چه نقشی را بازی کنید؟
من شمر را بازی کردهام و اعتقاد دارم هر نقشی را که بازی کنم دوباره آن را تکرار کنم. من نمیتوانم شمر دیگری بسازم و برایم این کار سخت است. در نتیجه دوباره نقش شمر را کار نمیکنم اما هر نقش دیگری را پیشنهاد دهند قبول میکنم. شاید آن موقع با اکراه قبول میکردم ولی الان این اکراه از بین رفته و هر نقشی در رابطه با وقایع کربلا باشد کار میکنم.
لحظه شهادت حضرت ابوالفضل(ع) اذیتم میکند
*شما در لحظه تماشای فیلم منقلب شدید و حس و حال خاصی پیدا کردید. چرا این صحنه آنقدر منقلبتان کرد؟
بیشترین صحنهای که اذیتم میکند و پخش هم نشد صحنه حضرت ابوالفضل(ع) است و این سکانسها را خودم در خانه دارم و برخی اوقات میبینم. می دانم چه اتفاقی در آنجا افتاد صحبتهایی که بین شمر و حضرت ابوالفضل(ع) رد و بدل میشود. این سکانسها و صحنهها خیلی آزارم میدهد و هر بار میبینم بسار منقلب میشوم. بخش حضرت علی اصغر هم خیلی من را آزار میدهد. به شهادت رسیدن خیلیها را میبینم آنقدر اثرگذار نیست که این دو صحنه بسیار جانسوزند.
من دلسپرده امام حسین(ع) بودم به ناپیداهای شمر رسیدم
*این شخصیتی که شما خلق کردید در عین منفی بودن، اقتدارِ شمر را نیز به نمایش درآورد. در تاریخ هم به این اقتدار و ابهت اشاره شده است. در اقتدار توأمان با خباثت شمر، کاراکتر را خوب جلو بردید. چطوری یک طناز میتواند به این خباثت توأمان با اقتدار، کاراکتر را جلو میبرد؟
ما انتخاب شدیم و این انتخاب بیدلیل نبوده است؛ حتماً شخصی که در پشت این انتخاب قرار دارد ما را راهنمایی و حمایت میکند. من خودم دلسپرده امام حسین(ع) بودم نه شمر را میشناختم و نمیدانستم شمر چطوری زندگی کرده و چه جنایت و پلیدی در وقایع کربلا داشته است. چه خلق و خویی داشته و چگونه حکومت میکرده و دستور داده است. وقتی آن لباس وگریم با زحمتهای مسعود ولدبیگی(گریمور مختارنامه) شخصیت شمر سریال را شکل داد خیلی چیزهای ناشناخته از شمر برایم پیدا شدند. هدایت داود میرباقری هم برای باورپذیر کردن و رسیدن من به این نقش هم در هرچه شمر شدن مختارنامه کمک کرد.
شمر همچون داعشیها یک مسلمان منحرف بود
*مطالعات فارغ از فیلمنامه درباره شمر داشتید؟
راجع به شمر مطالب زیادی پیدا نمیکنید جز اینکه در تاریخ جایی نوشتهاند شمر در جریان جنگ صفین، یار اسلام و در کنار امام علی(ع) بوده است. یک جایی در وقایع کربلا او را میبینیم و یک بخش کوتاهی درباره طایفه بنیکلب چیز زیادی نوشته نشده است. این شمر چطور زندگی میکرد؛ مسلمانی که به انحراف کشیده شده است. من شمر را همچون نیروهای داعش میدانم که مسلمانند اما یک مسلمان کجرو! آنقدر این شخصیت متناقض است که در جایی «زربی- غلام مختار» از غلام شمر میپرسد شمر نماز میخواند و او میگوید نعوذ بالله شمر نمیگذارد نمازش قضا شود. پس مسلمانی است که تظاهر به مسلمانی میکند ولی در عمل یک منحرف واقعی است. اینها را کنار هم قرار دادن یک مقداری سخت بود که با فیلمنامه خوب و عالمانه داود میرباقری این کار بهتر و تأثیرگذارتر انجام شد.
امیدوارم امسال امام حسین(ع) به شهادت نرسد
*وقتی محرم فرا میرسد چه چیزهایی برایتان تداعی میشود؟
از دوران کودکی محرم که از راه میرسید آنقدر تحت تأثیر قرار میگرفتم که میگفتم امیدوارم امسال امام حسین(ع) به شهادت نرسد امسال یک اتفاق دیگری بیفتد آنها از بین بروند. این حس جاری میشد یا یک زمانی در کودکی و نوجوانی من همیشه این آرزو را داشتم ماجرای کربلا به گونهای دیگر رقم بخورد. اما در حقیقت تاریخ را نمیتوان عوض کرد این اتفاق افتاده و هیچ تغییری در آن بوجود نمیآید.
وقتی محرم به روزهای تاسوعا و عاشورا میرسد در عزادار حسینی تغییر ایجاد میشود و خواستههایش بیشتر میشود. خیلی حاجتمندتر میشود؛ خیلی هم قشنگ نیست فقط در آن وقایع و روزها این اتفاق بیفتد و هر موقع دیگر هم بخواهیم از خداوند و امام حسین(ع) درخواست کنیم حاجتها برآورده میشود.
امام حسین(ع) مرا به نوکری قبول کند
*اگر از امام حسین(ع) بخواهید درخواستی داشته باشید آن درخواست چیست؟
تنها چیزی که می خواهم مرا به نوکری قبول کند.
مشکل سریالهای تلویزیون، شتابزدگی است
*«مختارنامه» این روزها دوباره از شبکههای سیما تکرار میشود، با بازپخش این مجموعه تلویزیونی مشکلی نداریم ولی چرا آنقدر دست تلویزیون خالی شده که مجبور است هر از چندگاهی نوستالژیهایش را تکرار کند؟
من تلویزیون را به 4 دهه تقسیم کردهایم دهه اول کارهای ویژه خوبی روی آنتن میرفت از «هزاردستان» گرفته تا «روزی روزگاری»، «ابن سینا» و «سربداران. در دهه دوم، «خانه سبز» و «همسران» و کارهای دیگر ساخته شدند ولی الف ویژهها و کارهای فاخر کمتر از دهه اول بودند. در دهه سوم خیلی کارهای فاخر کمتر شد و روز به روز ضعیفتر شدند. تنها چیزی که تأثیر بسیار منفی روی کارهای ما گذاشته، ساخت کارهای شتابزده و آنتن پُرکن است. یک فشار به عوامل میآورند کارها شتابزده نوشته و ساخته شوند؛ احساس میکنیم بیحرمتی به بیننده میشود. بیننده ما خیلی متوجه چیزهایی است و چیزهایی را میبیند امکان ندارد ما حتی در کار به آنها توجه کرده باشیم. اگر هرچه زودتر فکری به حال این نوع سریالسازیها نشود، مخاطب ما با تلویزیون قهر خواهد کرد.
ناظر کیفی تلویزیون کجاست؟
من معتقدم تلویزیون ناظرکیفی خوبی برای کارها نمیفرستد که یک نظارتی بر روی تهیهکننده داشته باشد. بالاخره سرمایه و پول در اختیار آن سریال و تهیهکنندهاش قرار میدهند. تهیهکننده هم که به دنبال تمام شدنِ ارزان کار است. کارشناسی دقیق و قدرتمندی باید پشت کار ساخت سریالها باشد. واقعاً به وجود یک ناظر کیفی توجه کنند که در صورتِ فقدان آن کارهای ضعیف و سطحی کماکان روی آنتن خواهند رفت. من سریالی بازی کردهام که برای یک عمر پشیمانم! فارغ از اینکه تهیهکننده هنوز به تعهدات مالیاش عمل نکرده، آنقدر ضعیف و سردرگم کار را به سرمنزل رساند که از بیننده خجالت کشیدیم.
برخی از تهیهکنندگان پول عوامل را نمیدهند
*یکسری زنجیرهها و گروههای خاص در سینما، تلویزیون و حتی در تئاتر رسوخ کردهاند. چرا نمیگذارند آدمهای خلاق و جدید به عرصه فیلمنامهنویسی، تهیهکنندگی و کارگردانی اضافه شوند و قرار است تا کجا بیننده ما شاهد این همه سوژه تکراری و کارهای غیرکاربردی و غیرمطلوب باشد؟
متأسفانه همین طوری شده و قابل تأمل است که تلویزیون ما یکسری از آدمها را چطوری کشف میکند و چه خرده حسابی با آنها دارد؟ تهیه کننده حساب و کتاب خاصی دارد و همینطور نمیتوان لقب تهیهکنندگی یک مجموعه نمایشی و تلویزیونی را به کسی داد. امروز برخی از تهیهکنندههایی بر سر کارها آمدهاند که پول عوامل را نمیدهند و اصلاً نسبت به کارشان متعهد نیستند. اینجا حرف از سریال «هاتف» به میان آمد؛ سریالی که دو سال و نیم پیش روی آنتن رفت و تمام شد. من هنوز دستمزدم از آن مجموعه تلویزیونی را نگرفتهام و تهیهکننده محل نمیدهد. از این دست تهیهکنندگان بیتعهد کم نداریم که در سریال «بانوی سردار»، «آرام میگیریم» اتفاق افتاد. تلویزیون باید برای این نوع اتفاقات ناهنجار تمهیدی بیندیشد. چون میدانیم تلویزیون بودجه سریالها را تخصیص میدهد ولی آنجا چه اتفاقی میافتد خدا میداند.
تلویزیون ما مسئول دلسوز ندارد
ما انتظار داریم تلویزیون ما را تحت حمایت خودش قرار دهد، یک جایی به مشکلات و معضلات بازیگران و عوامل کار تلویزیون رسیدگی کند. چند بار به شبکه سه و سیمافیلم رفتم؛ دوستی هم آنجا داشتم به او گفتم ولی بابت اینکه پول من را برگردانند، اقدامی نکردند. حتماً باید در آستانه مرگ قرار بگیریم تا به ما یک سرکشی داشته باشند. مثلاً یک مرکز بهداشتی در اختیار ما قرار دهند و آنقدر امکانات آنجا ضعیف باشد که اصلاً راهگشا نباشد. تلویزیون ما مسئول دلسوز و کارشناس ندارد، کسی که کار را درک کند هم کمتر در رسانهملی پیدا میشود.
من از تلویزیون قهر کردهام!
من یکی از آن آدمهایی هستم که از تلویزیون قهر کردهام علیرغم اینکه بسیاری از هنرمندان ما در تلویزیون تلاش میکنند کار خوب عرضه کنند چیزی که باید تلویزیون باشد نیست.
پدیدهای به نام نقشفروشی؟!
*یک عده خاص هستند بازیگر معرفی میکنند...
شما میگویید یک عده خاص هستند بازیگر معرفی میکنند، یک عدهای هم نقش میخرند. من آمار 400 میلیون تومانی یک خانم را دارم که برای بازی در یک سریال تلویزیونی، آنقدر پول خرج کرده است. آنوقت بازیگر کاربلدِ ما در تئاتر، بیکار مانده و فرصت حضور در یک کار تلویزیونی یا سینمایی را از دست میدهد. آن بازیگر را نگه میدارید و آن خانم بازیگر با پول و صرف عشق بازیگری جلوی دوربین میرود. بعد با یک آرایش آنچنانی تردد میکند گویی معروف شده است، اما نمیداند آنقدر باید تلاش کند تا به جایگاه مطلوب هنرمند برسد. بیراهه زدهاند و صرفاً به خاطر پول نمیتوانند به جایی برسند.
فتحعلی اویسی کجاست؟
کسانی هم در سن و سال من نقش میخرند و در کارهایی هم قرار میگیرند. در صورتیکه بازیگرانی داریم تحقیق میکنیم خانهنشین شدهاند و در داخل خانه جلوی آکواریوم نشستهاند و افسردگی به آنها دست داده است. فتحعلیاویسی کجاست؟ کسی که یک موقع تلویزیون زیر سیطرهاش بود و مردم از او لذت میبردند، الان کجاست، چطور زندگی میکند و نفس میکشد؟
چند کلام بازیگر «شمر» با امام حسین(ع)
*میخواهم در پایان گفتگو شما چند کلامی با امام حسین(ع) صحبت کنید.
ما و امثال ما تقاضایمان این است هرکاری برای حضرت اباعبدالله(ع) انجام میدهیم مورد قبولشان واقع شود و بعداً طلب داریم و در پل صراط از حضرت میگیریم.