سالهاست که در بزنگاههای انتخابات، برخی برای رسیدن به اهدافشان بدون اینکه زحمتی به خود بدهند دوگانهای غیردینی در حکومت دینی بوجود میآورند تحت عنوان «اصلح نامقبول یا صالح مقبول»!
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمد حسین غریبی؛*انسان از آن روز که دُر ایزدی را در درون خود یافت و آنچه که نباید میشد، شد. مفتخر گردید که مخیر باشد.مخیر میان فطرت و شهوت، انسانیت و حیوانیت، خوب و بد و در نهایت او اختیار داشت که میان آنچه که خدا میپسندد با آنچه که مخلوق خدا اعم از شیاطین، انس و جن میگویند یکی را انتخاب کرده و در بوته عمل قرار دهد؛ و هر انتخابی برای او عملی را در پی دارد و هر عملی برای او آزمایشی است و هر آزمایش دارای یک نتیجه و هر نتیجه نیز عاقبتی دارد. این اختیار به سبب اندیشهای است که بدو داده شده و اوست که باید بواسطه قوه عقلانیه اش در میان دوگانههای موجود یکی را انتخاب کرده و آن را پیگیری نماید. دوگانههایی که به یقین یکی از آنان حق است و دیگری باطل که یکی از عرصههای ظهور و بروز این دو گانه ها، انتخاباتی است که سرنوشت یک کشور را مشخص میکند. سال هاست که در بزنگاههای انتخابات، برخی برای رسیدن به اهداف شان بدون اینکه زحمتی به خودشان بدهند دوگانهای غیردینی در حکومت دینی بوجود میآورند تحت عنوان «اصلح نامقبول یا صالح مقبول» ... هدف شان بیش از اینکه در راستای صلاح امت باشد در راستای شهوت قدرت است... همیشه و در همه مجامع حزب الله همه متفق القول بر این نظر اشتراک دارند که ما در حال حاضر برای جمع کردن بساط فساد در درون انقلاب نیاز به یک انقلاب دیگری داریم. ایجاد انقلاب نیاز به آگاهی دارد پس در جامعه نبود آگاهیها موجب درجا زدن و عدم پیشرفت است حال اینکه ما برای رسیدن به قله نیاز به پیشرفت جهشی داریم نه پیشرفت معمولی. پس در ماجرایی که «دو گانه سازها» بیان میکنند یک نقطه ابهام وجود دارد که چگونه در معیارهای کاندیدای خوب باید مقبولیت فعلی ملتی ملاک باشد که ملت نسبت به اهداف این اشخاص آگاهی ندارند؟ دکتر علی شریعتی پاسخ میگوید: «در عین حال که همه فضائل حکومت دموکراسی بر ما روشن است، این مسئله طرح شد که آیا اگر اصل را در یک نظام اجتماعی و رهبری سیاسی، بر پیشرفت و رهبری یک جامعه متوقف و ناآگاه بگذاریم، در اینجا اعتنا کردن و ملاک قرار دادن پسند و رای یکایک افراد مانع اصل رهبری پیشرفت نخواهد بود؟ اگر اصل بر این باشد که این جامعه باید روابط اجتماعی منحطی را که دارد تغییر دهد؛ باید طرز تفکری که دارد عوض شود؛ باید زبانش و مذهبش عوض شود؛ باید فرهنگش پیش رود؛ باید بسیاری از معتقدات و خرافاتش از بین برود؛ باید از این مرحله به مراحل بالاتر، جهش وار ارتقاء پیدا کند؛ باید این سنتهای پوسیده اش را ریشه کن سازد؛ و اگر اصل را در سیاست و حکومت بر دو شعار رهبری و پیشرفت یعنی تغییر انقلابی مردم قرار دهیم، آن وقت انتخاب این رهبری به وسیله افراد همین جامعه امکان ندارد، زیرا افراد جامعه هرگز به کسی رای نمیدهند که با سنتها و عادات و عقاید و شیوه زندگی رایج همه افراد آن جامعه مخالف است و میخواهد آنها را ریشه کن کند و بسیاری از سنتهای مردم سنت پرست را عوض کند و سنتهای مترقی را جانشین آنها کند که مردم هنوز با آنها آشنا نیستند و با آن موافق نیستند. چنین مردی و رهبری نمیتواند مورد اتفاق اکثریت آراء این مردمی که باید خودشان عوض شوند و آراء شان عوض شود، قرار بگیرد.» با این گفته شریعتی که درست نیز هست، نمیتوان با مردمی که ناآگاه هستند پیشرفتی بدست آورد، چون این مردمان کسانی را انتخاب میکنند که در حفظ وضع موجود بکوشند و یا در راستای امیال آنها تلاش بکنند نه کسانی را که بخواهند در زندگی آنان دگرگونی بوجود بیاورند. در این بخش این سوال پیش میآید که پس چگونه انقلاب اسلامی که انقلابی دگرگون کننده در تاریخ بشریت است پدید آمد؟! «تبیین» پاسخ این سوال است. تبیین، ابزار و ظرفیتی بود در دین که خمینی (ره) هوشمندانه از آن بهره جست. حضرت آقا هم در دیدار با تشکلهای دانشجویی و هم با بیان خاطرهای در کتاب «خون دلی که لعل شد» اهمیت این ابزار و ظرفیت را در تفکر اسلامی بیان میکند: «تبیین اساس کار ما است. ما با ذهنها مواجهیم، با دلها مواجهیم؛ باید دلها قانع بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمیافتد، جسمها بهکار نمیافتد؛ این فرقِ بین تفکّر اسلامی و تفکّرات غیر اسلامی است. بنده در منزل یکی از دوستانمان در تهران -آن سالهای قبل از انقلاب- نشسته بودیم. در این بین، یکی از جوانهایی که میشناختم -مشهدی بود؛ با خودش، پدرش آشنا بودیم؛ جزو چریکهای فدائی خلق بود و جزو کسانی بود که در جنگلهای شمال رفته بودند موضع گرفته بودند و مبارزه میکردند- ناگهان وارد شد، من هم خبر نداشتم. خب، آشنا بودیم؛ آمدند نشستند؛ ظاهراً آمده بود از آن صاحبخانه یک کمک مالیای، چیزی بگیرد. من گفتم خب شماها چه کار میکنید، یک چیزهایی گفت. من گفتم شماها اگر میخواهید موفّق بشوید، راهش این است که با مردم حرف بزنید، تبیین کنید؛ مردم بدانند شما چرا در شمال جمع شدهاید مبارزهی مسلّحانه میکنید و در شهر مثلاً فرض کنید فلانجا فلان حرکت را انجام میدهید؛ مردم بدانند؛ تبیین کنید. یک مقداری راجع به این تبیین با او صحبت کردیم. یک نگاهی به من کرد و یک سری تکان داد -بچّه بود، از ما سنّاً خیلی، یک ده سالی کوچکتر [بود]- یک نگاهِ «نگهکردن عاقل اندر سَفیه» به ما کرد، گفت بله، این تفکّر اسلامی شما است، ما تفکّرمان این نیست؛ یعنی تبیین لازم نیست. این تفکّر دیالکتیکی کهنهی فرسودهی غلط ازآبدرآمدهی مارکسیستی -که حالا شنیدم باز در دانشگاه یک عدّهای دارند همان را دنبال میکنند- به آنها میگوید که نه، لازمهی دیالکتیک و نتیجهی دیالکتیک، این جنگ و دعوای بین کارگر و کارفرما است و هیچ تبیینی لازم ندارد؛ به آنها اینجوری بیان میکنند. خب، این غلط بودنش کاملاً تجربه شد دیگر؛ غلط درآمد از آب. خود حکومت هم که تشکیل شد بعد از شصت هفتاد سال معلوم شد که از پایه خراب بوده، بکلّی بنا فرو ریخت.» برای آگاه کردن قطعا باید خمینی وار کار کرد و از ظرفیت و نیروی تبیین به حد امکان استفاده نمود. در این قسمت یک سوال پیش میآید که جایگاه «تبیین» در میان این دوگانه سازها کجاست؟! جواب سوال را با این سوالات پاسخ میدهم، شخصی که مقبولیت همه گیر در میان مردم بی اطلاع از اهداف او را جزو شاخصههای بررسی کاندیداها قرار میدهد عملا میتواند اعتقادی به تبیین داشته باشد؟! یا اشخاصی که یک شب مانده به انتخابات به مردم لیست میدهند بدون اینکه بگویند این لیست حاصل آمده از کدام شاخصها است اعتقادی به تبیین دارند؟! پاسخ به سوالات بالا خود به خود پاسخ را مشخص میکند. خمینی (ره) ۱۵ سال برای آن چیزی که میدانست اصلح است تبیین کرد و تلاش کرد آن را به مردم بشناساند و مردم را برای آن چیزی که میدانست درست است عوض کرد، اما حالا دوستان در عوض اینکه بیایند ملت را برای آن چیزی که میدانند درست است آگاه کنند بدنبال این هستند که مردم چه چیزی را قبول دارند آنها را به خورد خودشان بدهند. اصلا و ابدا توجه نمیکنند که با همین دو گانه خودساخته میتوان علی (ع) را از مسند خلافت به زیر کشید و ابوبکر را بر کرسی قدرت نشاند و دیگر آنجا خود اینان اولینهایی هستند که غدیر را انکار میکنند. حضرت فاطمه زهرا (س) در خطبه فدکیه شاخصهای انتخاب حضرت محمد (ص) به پیغمبری را اینگونه بیان میکند: «عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ» خدواند او را برانگیخت بخاطر ۱-علمش به عواقب کارها، ۲-احاطه اش به حوادث زمان و ۳-شناسایی کاملش به وقوع مقدرات آیا در این عوامل که سه گانه اصلحیت است مقبولیت مییابید؟! حضرت زهرا (س) در بخش دیگری از خطبه فدکیه اینگونه بیان میکند: فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ. پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکىهاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود. برای تغییر ایجاد کردن و ایجاد انقلاب باید مردم را آگاه کرد و برای اینکه بتوان کسی را آگاه کرد خود شخص باید آگاهی داشته باشد که سه عاملی که حضرت زهرا در این رابطه بیان کردند بهترین عوامل شناخت اصلح است.
پایان قسمت اول
محمد حسین غریبی؛ فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.