خبر شهادت محسن در منطقه خصوصاً در لشکر محمد رسول الله (ص) پیچید. او فرمانده «دسته اخلاص» از «گروهان۱، گردان حمزه» این لشکر بود. تمام نیروهای «دسته اخلاص» که همه آنها زیر ۲۰ سال بودند، در منطقه به «کودکستان گلستانی» معروف بود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، محسن گلستانی درسال ۱۳۴۰ در محلهای به نام شهرستانک از توابع شهریار در ۲۶ کلیومتری جاده ساوه متولد شد. در دو سالگی همراه با پدر و مادر به چهاردانگه در ۱۲ کیلومتری جاده ساوه نقل مکان کرده و زندگی را در آنجا شروع کرد. در هفت سالگی راهی مدرسه شد و در تمام دوره ابتدایی جزو شاگردان ممتاز به حساب میآمد.
بعد از دوره ابتدایی برای کمک به خانواده مشغول به کار شد در حالی که از آموزش و پرورش برایشان تشویق نامه آمده بود و همه معلمان اصرار داشتند که باید به درس خود ادامه دهد، محسن از آنجا که دلسوز خانواده بود تصمیم گرفت که درکنار تحصیل، مشغول به کار شود. او در ۱۲ سالگی به شرکت پشم بافی جهان رفت، طی دو سال کار کردن نتوانست به تحصیلاتش ادامه دهد به همین خاطر از شرکت بیرون آمد و به نقاشی ماشین پرداخت.
محسن در مدت سه سال استاد نقاشی شد و مشتریان زیادی پیدا کرد و با وجود مشغلههای کاری زیاد و استراحت کم بازهم شاگرد ممتاز بود. در زمینه ورزش هم درفوتبال مهارت بسیار زیادی داشت. پس از آن به خدمت مقدس سربازی که با شروع جنگ تحمیلی همراه بود رفت. پس از دوره آموزشی داوطلبانه به کردستان رفت و تا پایان خدمت در سردشت (منطقهی پاک سازی شده) مشغول به خدمت و فعالیتهای مذهبی اعم از برگزاری کلاس مداحی قرآن و اخلاق شد، به همین خاطر چندین بار مورد حمله منافقین و کومله دمکرات قرار گرفت.
بعد از پایان خدمت برای رفتن به جبهه به عنوان بسیجی ثبت نام کرد و زمانی که اقوام به او گفتند که شما وظیفه خود را انجام داده اید در جواب گفت: «آن دو سال هرچقدر هم که سخت بود وظیفه هر فرد ایرانی است که برود و، اما اگر داوطلبانه و عاشقانه برای جهاد به میدان برود اجر و پاداشی جدا دارد».
او از عملیات «والفجر مقدماتی» وارد لشکر حضرت رسول (ص) شد. در عملیات «والفجر۴» در منطقهی «کانیمانگاه» بعد از جدالی سخت با دشمن از ناحیه کتف مجروح شد، اما بعد از بهبودی در بیمارستان شیراز دوباره راهی جبهه شد. درعملیات خیبر و بدر از ناحیه چشم و گوش آسیب دید با وجود بستری شدن در بیمارستانی در قم، اجازه نداد خانواده اش باخبر شوند و بعد از معالجه بلافاصله به جبهه برگشت.
محسن از صدای گرم و دلنشینی برخوردار بود و به همین خاطر به عنوان مداح لشکر حضرت رسول (ص) در مراسم صبحگاه و یا دیگر مراسمهای دیگر مداحی یا دعاها را قرائت میکرد.
همان طور که دوست داشت در عملیات پیروز مندانه «والفجر ۸» در جاده فاو – امالقصر در حالی که دو برادرش حسن و حسین مجروح شده بودند، از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله بعثیون قرار گرفت و در حالی که دست به پهلو داشت در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید.
خبر شهادت محسن در منطقه خصوصاً لشکر محمد رسول الله (ص) پیچید. او فرمانده «دسته اخلاص» از «گروهان۱، گردان حمزه» این لشکر بود. تمام نیروهای «دسته اخلاص» که همه آنها زیر ۲۰ سال بودند، در منطقه به «کودکستان گلستانی» معروف بود. او آنقدر با این نیروها مهربان بود که بعد از شهادتش احساس میکردند پدرشان را از دست داده اند.