این روزها هر کدام باید در میانه طریق نجف به کربلا در حال پیادهروی باشیم، اما حالا تقدیر طریق دیگری را رقم زد و دانشجویان هیاتی که هرسال این موقع در موکبها مشغول خدمت رسانی بودند، امسال هیئتها را در دانشگاههای خود برپا داشتند.
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، نیلوفر هوشمند- منطقی هم اگر بخواهیم، نگاه کنیم این روزها هرکدام باید یا در میانه طریق نجف به کربلا در حال پیاده روی باشیم، یا ساکن موکبها و مشغول خدمت رسانی به زوار امام حسین علیه السلام، اما دور گردون طور دیگری برای همه ما رقم زد و روزهای شیرین مان را به تلخی سکون در شهر دیار خودمان تبدیل کرد.
حال تمام مردم ایران از این محبت بی بهره با قلبی محزون و دل شکسته در پی جبران روزهای بدون کربلای خود هرکدام به مجلس غذای ابی عبدالله پناه میبرند.
هیات دانشجویی اصحاب الحسین(ع) دانشگاه تهران از جمله هیاتهای دانشجویی است که کام تلخ این روزهای مردم شهر را با روضه امام حسین(ع) شیرین می کنند. دانشگاه تهران این روزها میزبان زوار جامانده امام حسین(ع) شده است و من نیز یکی از همان جاماندگان بودم دانشگاه تهران پناه بردم و فروا الی الحسین شدم. ساعت هفت شروع می شد ساعت من هشدار دیر شدن را می داد؛ به هر نحوی که بود خودم را به دانشگاه تهران رساندم که مبادا دیر شود. از در قدس وارد دانشگاه شدم به محض ورود بغض گلویم را چنگ میانداخت به یاد خاطره سفر کربلای من با دانشگاه تهران در سال گذشته در مسیر قدم میزدم که چشمم افتاد به موشکهای سیاه رنگی که در خیابانهای اصلی دانشگاه برپا شده بود. کمی جلوتر یکی از دانشجویان مکتب دار جلویم را گرفت و قاب یک نفره به مانند آبهایی که در کربلا به زوار میدهند تعارفم کرد. همه چیز نشانی از اربعین و کربلا داشت. بغض خود را فرو خوردم و آب را برداشتم.
کمی جلوتر غرفه فروش کتاب چشمم را گرفت ایستادم و به دقت کتابها را ارزیابی کردم تمام کتابهایی که روزی دنبالشان بودم، آنجا پیدا میشد با خودم فکر کردم یادم باشد واسه برگشتن چند جلد از کتابها را خریداری کنم و دوباره راهم را به سوی مسجد پیش گرفتم.
مدرسه مسجد غرفه جهان اسلام با نام موکب جهان اسلام برپا بود. دقت کردم بروشورها و شرح فعالیت این موکب توسط موکب دارها داده میشد سرم را پایین انداختم و به سوی مسجد رفتم یکی از خدام ها صدایم کرد و گفت خانم درب بانوان از سمت راست است از سردر سیاه پوشی که نصب کرده بودند، گذشتم و متوجه شدم که روبه روی مسجد و فضای زیادی از مقابل آن را برای آقایان مفروش کردند و در سمت دیگر مقابل یکی از دانشکدهها در فضای باز برای بانوان فرش پهن کرده و همه را به ترتیب و فاصله و منظم نشانده بودند.
سخنران در حال سخنرانی بود و جمعیت به غایت ممکن نشسته بودند تا چشم کار می کرد همه با فاصله نشسته بودند و من در پی جایی برای نشستن این طرف و آن طرف را میپاییدم. یکی از خدام کیسهای برای کفش به دستم داد بالاخره گوشهای یک جا برای خودم پیدا کردم و با آرامش نشستم. کم کم سخنرانی پایان یافت جمعیت آرام و بی صدا نشسته بود و برخلاف هیاتهای دهه اول سکوتی غمبار بر جمع عزاداران حاکم شده بود.
انگار داغی که این ماه بردل ها نشسته بود، با تمام سالهای پیش از این عزاداری مان را متفاوت کرده بود. حاج مهدی رسولی شروع کرد مداحی کردن و از ابتدا دلهای همگان را به نجف برد. با یاد شلوغی حرم امیرالمومنین(ع) که هر سال این روزها جای سوزن انداختن نبود صدای آه و ناله و گریه جمعیت بلند شد و بعد روضه خوانی حضرت زهرا(س) به یاد روضه خوانی در کنار مضجع شریف امیرالمومنین(ع) آغاز شد.
تمام طول مراسم بوی اربعین را می داد؛ اربعینی که برای هیچکدام از عزاداران رنگ کربلا را نداشت تمام جاماندگان را دور هم جمع کرده بود. مداحی کم کم به پایان رسید و سینه زنی شروع شد تمام غربتی که در لحظه لحظه مراسم جاری بود را در هیچ یک از روزهای محرم و هیچ کدام از مراسم هم ندیده بودم.
مراسم پایان یافت و جمعیت آرام از جای خود بلند شدند در مسیر برگشت دوباره همان خاطر دلمان را گرفت و ما آبهای معدنی تعارف کرد کمی جلوتر بر روی ذغال چای عراقی دمکرده بودند.