با وجود مشخص شدن نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، هنوز از هیجان تماشای آن کاسته نشده است.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، با وجود مشخص شدن نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، هنوز از هیجان تماشای آن کاسته نشده است. وضعیت ایالات متحده و گسست اجتماعی آن از منظر توده، تماشایی است، اگر چه میان لابیهای قدرت و ثروت؛ سوداگران، سیاستمداران و سران نظامی در آن کشور، همواره وحدت نظری امپریالیستی در تصمیمگیریهای سیاسی به چشم میخورد.
در واقع این قسمت از سری نمایشات انتخاباتی ایالاتمتحده، خود به سریالی با چند اپیزود و در ژانرهای مختلف تبدیل شده است که اگر چه شروع آن به همان سریالهای کمدی- که ترامپ در آنها ایفای نقش میکرد- شبیه بود، حالا پایان آن با صحنههای گلفبازی خونسردانه و عصبی ترامپ و حضور هواداران مسلح او در خیابانهای واشنگتن و دیگر ایالات، در کنار نطق عرقریزان وکیلش- رودی جولیانی- میرود که پایانی در ژانر وحشت را برای آن رقم بزند.
با این حال حتی این ترس و وحشت نیز، مانند باقی نمایشات دموکراسیمآبانه در ایالات متحده، محلی از اعراب نخواهد داشت؛ اگر نگاهی عمیقتر به شیوۀ انتخاب ریاست جمهوری و نقش لابیها و جریانات صاحب نفوذ در تعیین اساسیترین تصمیمات داخلی و بینالمللی در آن کشور داشته باشیم. واقعیت این است که ادعای دونالد ترامپ مبنی بر تقلب در انتخابات و دلایل مطرح شده از سوی وکیلش، چندان هم بیربط و نابجا نیستند. کما اینکه نه تنها در این دوره که در دیگر ادوار انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده نیز شائبه دستکاری و مهندسی آراء وجود داشته است. اگر چه این مهندسی به وضوح و زمختی فیلمها و سریالهای هالیوودی در برجستهنمایی قهرمان و ضدقهرمان در محصولات فرهنگی و رسانهای آن کشور نباشد.
در ادوار پیشین انتخابات در ایالات متحده نیز شائبه تقلب و دستکاری در آراء، در این به اصطلاح قدرتمندترین دموکراسی جهان سایه افکنده بود؛ از جمله در سال ۲۰۰۰ که جورج بوش با آراء مردمی کمتر نسبت به الگور پیروز آن دور شد و مشابه همین امر در سال ۲۰۱۶، با وجود آراء مردمی بیشتر برای هیلاری کلینتون، این دونالد ترامپ بود که از صندوق آراء بیرون آمد و البته دلایل آن برای اصحاب قدرت و ثروت در ایالات متحده متقن و غیرقابل اغماض بود.
جدا از تبیین سیاستهای داخلی مانند قوانین فروش اسلحه و بیمۀ همگانی، پیمانشکنی و خروج از معاهدات بینالمللی برای سیاستگذاران و سرمایهداران آمریکایی حیاتی مینمود؛ از جمله پیمان پاریس که ایالات متحده را ملزم به کاهش و توقف استخراج و مصرف سوختهای فسیلی میکرد که تهدیدی جدی برای اقتصاد آن کشور بهشمار میرفت و نیاز به فرصت و فرجهای دستکم چندساله برای دور زدن و دوری از آن پیمان برای تقویت اقتصاد آن کشور در برابر رقبای اقتصادیاش اجتنابناپذیر مینمود.
برجام و تعهدات بینالمللی ایالات متحده- صرفنظر از محرومیت اقتصادیاش برای ایالات متحده که آن کشور را در برابر چین و اروپا آچمز میگذاشت- برای لابی قدرتمند صهیونیسم (IPAC) که به هر حال اسرائیل را قطب نظامی و تکنولوژیک خاورمیانه میپندارند و میخواهند، به این سرعت و سهولت قابل باور نبود و نیاز به حرکت تا مرزهای جنگ داشت تا لابی صهیونیسم با قدرت و ارادۀ جمهوری اسلامی در این زمینه آشناتر شود.
همچنین دیگر پیمانها و معاهدات بینالمللی به ویژه در تبیین نرخ گمرک و عوارض تجارت بینالملل، مسئله برگزیت و موضع جدید بریتانیا به عنوان نزدیکترین شریک استراتژیک ایالات متحده، موقعیت لرزان آن کشور در سلطه بر پلتفرمهای اطلاعاتی و ارتباطی همچون شبکههای اجتماعی، تقابل با رقبای نوظهور اقتصادی مانند چین و همه و همه عواملی بودند که سرمایهداران، سوداگران و سران نظامی در ایالات متحده را نیازمند شخصیت بیمار و خودشیفته و به اصطلاح خودشان غیرقابل پیشبینی، مانند دونالد ترامپ میکرد.
اما ابزار چنین فریبی- جدا از دستکاری و مهندسی در آراء- مهندسی افکار و هیجانات انتخاباتی است که رسانهها و به طور ویژه شبکههای اجتماعی از عوامل مهم آن بهشمار میآیند. برای نخستین بار در انتخابات ۲۰۱۶ بود که نقش واضح و تأثیرگذار این رسانههای مجازی حتی بیشتر از رسانههای رسمی، در جهتدهی به افکار عمومی مطرح شد و به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان رسانه؛ اینگونه بود که ترامپ از اعقاب سیاسی فیسبوک و توئیتر بیرون جهید. چنانکه در انتخابات ۲۰۲۰، با اجتناب و احتیاط این دو پلتفرم از همراهی بیقیدوشرط با ترامپ و تیم رسانهایاش، شکستی مفتضحانهتر از شکست کلینتون در ۲۰۱۶ را برای او رقم زدند و کار به جایی کشید که ترامپ عاشق توئیت کردن، هوادارانش را به خروج از این پلتفرم فراخواند!
با این حال، ماحصل سیاستگذاریهای این شبکهها اگر چه در راستای منافع و نیاز لابیهای قدرت و ثروت در ایالات متحده حرکت کند، دو قطبی و گسست اجتماعی حال حاضر ایالات متحده خود حاصل چنین راهبردهای رسانهایست. بدین معنا که این رسانهها با طرح مسائل و نقطهنظرات گوناگون سیاسی، با نیت تأثیرگذاری بر اذهان توده و جهت دهی به افکار عمومی در داخل و خارج از ایالات متحده، با دو ویژگی توأمان بازدارندگی و شتابدهی به سوی اندیشۀ کذب مورد خواست اصحاب و جریانات متنفذ در آن کشور، اقدام به سوژهآفرینی (هویت سازیهای جعلی) فرهنگی و سیاسی میکنند و بدینگونه عملاً زمینههای گسست اجتماعی را در کلیت جامعه پدیدار میسازند.
جدا از مسائل و منافع اقتصادی و سیاسی ایالات متحده در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶، تحت فشار و تأثیر لابیهایی مانند IPAK، NRA و تجارت اسلحه، لابی سوختهای فسیلی و... در آن کشور، احتمالاً دلیل اصلی این تصمیمسازان پنهان و عوامل رسانهای آنها مانند فیسبوک و توئیتر، همین خطر گسست و شکاف روزافزون اجتماعی و دوقطبی شدید در آن کشور بود که نهایتاً سکانداران سرمایه و مدافعان اصلی امپریالیسم در ایالات متحده را ناگزیر به انتخاب زودهنگام دموکراتی مانند «جو بایدن» کرد که خود معترف به نزدیکی با جمهوریخواهان و دوستی دیرینه با نتانیاهو و اعوان و انصارش در واشنگتن است و بدینسان؛ ترامپ قمارباز مانند نقشهایش در سریالهای آمریکایی، اینبار از بازی سیاست در آن کشور نیز به بیرون صحنه پرت میشود.