
در جستجوی فراتر از مدرنیته/ اسلام و مدرنیته در دیدگاه رهبری متعارضاند؟
تمدن غرب بر این باور است که در دنیای اسلام به مقولههای مثبت دنیای متجدد از جمله آزادی، دموکراسی، حقوق فردی و شهروندی، حقوق، زنان، حقوق اقلیتهای قومی و دینی، تساهل و برابری توجهی نمیشود و غرب آسیا را مرکز چالش این مسائل میدانند. آنها همچنین اعتقاد دارند انسانها در دوران پیش از مدرن عموماً منفعل هستند؛ سستی، بیارادگی، بیقدرت بودن، عدم انضباط، ظلمپذیری در یک کلمه انفعال ویژگی-هایی است که مردم قبل از تجدد به آنها دچار بودند. اندیشمندان مدرنیته را حاصل رنسانس قرن ۱۲ میدانند حال آنکه اسلام چند قرن پیشتر از رنسانس روح آزادی و مردمسالاری را در میان مردم دمید در حالی که برابری، جمهوریت و عدالت از ارزشهای مشترک سنت و مدرنیسم است.
امت واحدهای که با تمدن نوین اسلامی ساخته میشود و برای دستیابی به آن باید به لایههای باطنی انسان توجه کرد و به مقابله با تمدن غرب مادی متکی بر عقلانیت محض برخاست. در دنیای کنونی بعضیها قائل به سازگاری اسلام و مدرنیته هستند و بعضی قائل به تعارض. این تقابل موجب شد تا از دید رهبر انقلاب مسئله اسلام و مدرنیته را در سه بخش مبانی مدرنیته، دستاوردهای آن و نحوه تولد تجدد در ایران بررسی کنیم. مبانی مدرنیته عبارت است از اومانیزم یعنی اصالت انسان در برابر اصالت ایمان، فیدئیزم و سابژکتیویزم یا اصالت فاعل شناسا یا عقلانیت خودبنیاد و نفی وحی به عنوان منبع شناخت و سکولاریزم یعنی جدایی دین از دنیا، دنیاگرایی.

استاد خسروپناه اندیشمند حوزه علوم دینی در گفتگو با دانشجو در این باره بیان کرد: «مقام معظم رهبری هیچ یک از این سه مبنای مدرنیته را قبول ندارند، چون به جای اصالت انسان اصالت خدا را قائل است. البته در فرمایشات و منظومه فکری رهبری ذیل اصالت خدا، کرامت انسان، حقوق انسان هم مطرح است. عقلانیت خودبنیاد را هم نمیپذیرند هرچند عقل مستقل از وحی را قبول دارند. چون هم عقل نظری، هم عقل عملی را به عنوان مبنای شیعه میپذیرند، اما به عقلبسندگی اعتقاد ندارند و معتقد هستند حتماً باید از وحی و قرآن و روایات هم در شناخت عالم و آدم استفاده کرد و البته این نظر همه علمای اسلام و فقهای اهل سنت و شیعه است و طبیعتاً سکولاریزم را هم قبول ندارند. چنانکه تقابل عدهای از روشنفکران با جمهوری اسلامی بر أساس همین پذیرش سکولاریزم است؛ پس بنابراین نظر رهبری ناسازگاری مبانی اسلام با مبانی مدرنیته است. مبانی اسلام خدامحوری است، جامعیت اسلام است، عقل و وحی و پیوند عقل و وحی است، پیوند دنیا و آخرت است، ولی مبانی مدرنیته اومانیزم و سوبژکتیویزم و سکولاریزم است. پس دیدگاه رهبری ناسازگاری مبانی اسلام با مبانی مدرنیته است.»
روشن است که مدرنیته هم مانند تحولهای تاریخی دیگر دستاوردهایی داشته است. بعضاً مدرنتیه را تمدن تکنولوژیک می¬شناسند و دال مرکزی تجدد را ابزارگرایی میدانند. از نظر اینان تحول در جامعه منوط به توسعه در این زمینه است، اما رهبری تأکید بر پیشرفت دارند و نه توسعه. با این وجود و در حالی که مدرنیته با تکیه بر همان مبانی به این جهان تکنولوژیک دست یافته آیا همه دستاوردهای آن منفی است؟! استاد خسروپناه در این خصوص افزود: «بعضی دستاوردهای مدرنیته مثل استعمارگری، استکبارگری، تهاجم به کشورهای دیگر، استضعاف دیگران این دستاوردها را قطعاً اسلام نمیپذیرد. یکی از دستاوردهای منفی صنعتی مدرنیته بمب اتم، بمب¬های شیمیایی است که هم محیط زیست را از بین میبرد و هم انسانهای مظلوم بی-گناه را به کشتن سوق میدهد و جنایت را به دنبال دارد؛ خُب اینها هم طبیعتاً در منظومه فکری رهبری نمیگنجد و تأیید نمیشود. مدرنیته دستاوردهای منفی فرهنگی هم دارد مثلاً آنچه که از مباحث لامپونیزم فرهنگی و ابتذال فرهنگی در دنیای مدرن شکل گرفته در اپلیکیشینهایی مثل اینستاگرام و تلگرام و اینها میبینیم که فساد اخلاق، رفتارهای ضدخانواده، همجنسگرایی را و مفاسد دیگر را به شدت رواج میدهند، خُب اینها را هم قطعاً منظومه فکری رهبری نمیپذیرد و هر مسلمانی نمیتواند نمیپذیرد. کسی نمیتواند بگوید من مسلمان هستم، ولی ابتذال فرهنگی را میپذیرم یا جنایت دسته جمعی را میپذیرم. اینها اصلاً با عقلانیت و اسلام نمیسازد. اما میشود گفت آیا همه دستاوردهای مدرنیته منفی بوده؟! اینطور نیست. مثلاً طبیعت را دقیقتر کشف کرده، عناصر طبیعت را شناخته، قوانین و سنتهای تکوینی الهی در عالم طبیعت را درک کرده است. اینها با اسلام سازگاری دارد اصلاً اسلام توصیه میکند به مطالعه طبیعت و شناخت طبیعت. علم مدرن توانسته در این زمینه دستاوردهایی را داشته باشد که قطعاً اینها منافاتی با اسلام ندارند. البته یک رویکرد سکولار به طبیعت پیدا میکنند که خطرناک است؛ یعنی طبیعت را میبینند و این نگاه طبیعت¬گرایی است که اسلام نمیپذیرد. اسلام میگوید طبیعت شناسی باید خلقتگرایی و خالقیتگرایی باشد، أَفَلَا ینْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیفَ خُلِقَتْ (الغاشیة/۱۷). در نوع رویکرد طبیعتشناسی آنها طبیعتگرایی است که خطرناک و منفی است. رهبری جایی تعبیر میکنند که تکنولوژی ذاتاً گناهی نکرده، این نحوه کارکرد بدی است که از تکنولوژی دارند و استفاده غلط میبرند.»
مسئله بعدی که باید در زمینه نسبت اسلام و مدرنیته بررسی کنیم، نوع مواجهه ما به عنوان کشوری قائل به پیشرفت بر اساس مبانی اسلام با مدرنیته و متعلقات آن است. آیا ایران اسلامی در ابتدای رویایی با مدرنیته حالت انفعال داشته است یا خیر؟! چگونگی پیدایش تجدد در کشور ما کمک میکند تا با دید بهتری به اندیشه رهبر انقلاب پی ببریم، ایشان در سخنرانی خود با جمعی از دانشجویان سال ۸۴ فرمودند: «من چند سال قبل در یکی از دانشگاهها گفتم روشنفکری در ایران بیمار متولد شد. اگر شما به تاریخچهی روشنفکری نگاه کنید، این را تصدیق خواهید کرد. اصلاً روشنفکری در کشور ما از اول بیمار و وابسته به بیگانه متولد شد. الان هم عرض میکنم که مفهوم تجدد نیز در کشور ما بیمار و معیوب و معلول متولد شد.»

حجت الإسلام خسروپناه منشاء تولد بیمارگونه تجدد در کشور ما را اینگونه شرح میدهند:«قصه تجدد سه مبنای مهم دارد؛ اومانیزم که انشعاب معرفت شناختی است، عقلانیت خودبنیاد و انشعاب اجتماعیاش هم سکولاریزم است. خود غربیها و حتی کشورهایی مثل روسیه، چین، ژاپن از تجدد عنصر عقلانیت خودبنیاد را گرفتند و لذا میبینید در رشد تمدن مدرن مشارکت کردند و تاثیرگذار بودند و توانستند حتی تمدن مدرن را پیشرفت بدهند اما در کشورهای جهان سوم، در جوامع اسلامی چون فقط عنصر سکولاریزم را از تجدد و مدرنیته گرفتند، گرفتار تقلید شدند؛ آن هم تقلید ناقص. حداقل اگر عقلانیت خودبنیاد را از مدرنیته میگرفتند میتوانستند نظریهپرداز بشوند ولی متأسفانه هیچ یک از روشنفکران ما نظریهپرداز نیستند. همه نظریه غربیها را مطرح میکنند حالا یا همان نظریه غربی را ناقص بیان میکنند، حرف دکارت را میزنند، حرف هگل را میزنند، حرف هایدگر را ناقص میزنند. مثلاً یک کسی را میبینید چند سالی در انگلستان درس خوانده، هی دم از ویتگنشتاین میزند در حالی که اصلاً عمق مبانی ویتگنشتاین دستش نیست. مثلاً کسی چند سال آلمان درس خوانده و از مکتب فرانکفورت، هابرماس و قبل از هابرماس، هورکهایمر، مارکوزه، اوکانر، آدورنو و أمثال ذلک را دم میزند؛ اما نمیداند حقیقت این عقلانیت و نگاه انتقادی که اینها دارند چیست. بعضی از روشنفکران که الآن خودشان را روشنفکران دینی نام میدهند میآیند و دین را حداقلی میگیرند و با مبانی مدرن مثل مبانی هرمونوتیکی، مبانی زبان شناختی که بر مسیحیت جریان پیدا کرده و چیزی به نام مادرن فئولوژی یعنی الهیت مدرن را به وجود آوردند، عیناً همان را بر قرآن و روایات تطبیق میدهند؛ البته معمولاً روایت را اصلاً قبول ندارند. تفکر هرمونتیستی و لینگوئیستیک را کاملاً مقلدانه بر قرآن بار میکنند. مثلاً افرادی مثل شبستری در ایران همین کار را میکند، سروش همین کار را میکند در مصر نصر حامد ابوزید، محمد عابد جابری همین کار را انجام میدهد.
بعضی هم الآن خودشان را به نوعی نواندیش دینی مطرح میکنند به این معنا که میآیند مفاهیم مدرن را میگیرند مثلاً حزب به معنای مدرن، دموکراسی به معنای مدرن در نظر میگیرند. همچنین تلاش میکنند تا برای مفاهیم دیگر مدرن از آموزههای دینی شواهد پیدا کنند یا از ارزشهای فقهی، احکام فقهی، ارزشهای اخلاقی، معرف قرآنی شواهدی برای آن پیدا کنند و درواقع نوعی تطبیق آن مفاهیم دینی بر مفاهیم مدرن را دنبال بکنند. هر سه دسته روشنفکری اعم از روشنفکری سکولار، روشنفکری دینی و نواندیشی دینی درواقع یک چنین گرایش مقلدانهای دارند. به نظرم تمامش هم به خاطر این است که عنصر سکولاریزم را از تجدد گرفتند، اگر عنصر عقلانیت را میگرفتند میتوانستند لااقل در تجددگرایی حتی صاحب نظریه و تئوریپردازی باشند.»
در این سالها که شاهد مواجه سخت و بنیادی در حوزه علوم انسانی و تفکر اسلام با غرب هستیم، مدرنیته برآمده از غرب با شعار تحولخواهی و توسعه توانسته تمام شئون زندگی آدمی را تحت تأثیر قرار دهد. در حالی که هویت سیال تجدد به دنبال پایمال کردن ارزشها و جهات زندگی مطلوب و متعالی است، باید نسبت به شناخت ابعاد تمدنی غرب برای مشخص کردن نسبت خودمان با متعلقات آن و در نهایت تلاش برای ساخت فرهنگ و تمدن بر اساس مبانی فکری اسلامی توجه ویژهای نشان دهیم. در آخر باید ذکر کرد واکاوی نسبت اسلام با مدرنتیه مبحث گسترده و کلانی است که اندیشمندان اسلامی بسیاری نظرات متفاوت و گستردهای درباره آن دارند که در آینده به آنها خواهیم پرداخت.